کتاب عروسکی به اسم «تو»
۳٫۴
(۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب عروسکی به اسم «تو»
«عروسکی به اسم تو» نوشته مریم صابری، داستان دنیای درونی دختری است که در نوجوانی پدرو مادرش را در تصادفی از دست داده است. او با برادرش ساسان در خانه پدری زندگی میکنند و خالهای دارد که گاهی برای رسیدگی به امور خانه و بچهها به آنها سر میزند.
ماجرای این کتاب، ماجرای دلمشغولیهای یک نوجوان شانزده ساله و دنیایی است که او برای خودش ساخته است. او تنها است، نیاز به محبت پدرانه و مادرانه، روحش را خسته کرده و محبت دیگران راضیاش نمیکند. اطرافیانش را دوست دارد. یکی دوتا دوست صمیمی هم دارد که باهم خوبند اما خلائی هست که جز با وجود پدر و مادر، بهخصوص مادر پرنمیشود.
اول قصه او از اساببازیهای دوران کودکیاش و این که هیچکدام نام خاصی نداشتند صحبت میکند. جالب اینجا است که ما هم اسم دختر قصه را نمیدانیم. گاهی دوستانش جوجه، عزیزم و با اسامی دیگری صدایش میکنند اما اسم خودش در داستان گفته نمیشود، انگار او هم اسم خاصی ندارد یا اصرار دارد نامش را بر زبان نیاورند؛ شایدبه نوعی دچار بحران هویت است. تنها کاری که دختر خیلی دوست دارد، ساختن عروسک پارچهای است.
او دو عروسک ساخته که پدرو مادرش هستند. با آنها حرف میزند و از آنها در اتاق پدرو مادر نگهداری میکند. تعمیرشان میکند، با خودش سر میز غذا و جلوی تلوزیون مینشاند، احساسش را به آنها میگوید، البته بیشتر به مادر، پدر معمولا توی کمد، سر کار است و جدیدترین عروسکی که در حال ساختن آن است، عروسک پونه، دوستش است که کم کم دارد از او دور میشود یا تصور او چنین است. البته دخترک کاملا آگاه است که عروسکها تنها عروسکند و جز دلخوشی و تسکین نقش دیگری ندارند، برای همین در تلاش است تا خودش را با زندگی جدیدی که شاید یک سال و چندماه از آن میگذرد وفق دهد، زندگی کند، دوست بدارد و دوست داشته شود، خودش را دوباره پیدا کند و با چیزی به زندگی پیوند بزند:
«چهارزانو آنقدر خم میشوم تا صورتم برسد به گودی سفید تنش. دماغم را میگذارم وسط دکمهها و تو چشمهاش را نگاه میکنم. تو چشمهاش تاریک است. رنگشان را تشخیص نمیدهم. کدام سبز بود؟ آنکه چهار تا سوراخ داشت؟ چه فرقی میکند. چشمهام درد میگیرند. میبندمشان. محکم نفس میکشم. هوایی که از تن پونه و روتختی کهنه بیرون میآید، انگار نه به دماغ که مستقیم به سینهام فرو میرود. بوی تترون تازه. بوی شاش بچه روی تخت مادر. بوی خاطراتی که فراموش کردهام. بوی تخت مامان مرا به جاهایی میبرد که نمیشناسم. که نمیفهمم.»
مریم صابری در این داستان زیبا و لطیف دنیای نوجوانی را تصویر کرده که دچار یک بحران است. بحران از دست دادن و روبه روشدن با فضایی که خلائی بزرگ در آن وجود دارد. خلاء بزرگ نبودن پدر و مادر که جای آن برای یک دختر شانزده ساله با چیزی پرنمیشود مگر تلاش برای دوست داشتن دوباره زندگی.
عجایب کاسل
انریکه بیلا-ماتاس
یاسی و کفشدوزک گمشدهیاسمین گلباز
عشق رویاییمحمد جاننثار
حذف شدهبراندون هابسن
غرور و تعمدتیرزا پرایس
هوشمندانه خرید کن، سالم زندگی کنبتول فرهبد
پرتوی از زندگانی امام صادق (ع)نورالله علیدوست خراسانی
ازدواج پایدارریچ نیکاسترو
با بهارسیمین جلالی (یزدی)
آمادگی مدرسه و خانواده در برابر زلزلهلین گلن
سجده بی رکوعمحمدحسین تقوایی
شالوده صنعت شیمیایی (جلد اول)اف. آ. هنگلین
آواز خوش یک پیامبرافسانه موسوی گرمارودی
اصول فقه کاربردی (دوره مقدماتی)علیرضا عابدی سرآسیا
تصمیم تو باریدن نبودیاسر متاجی
طراحی داشبوردهای مدیریتی در Microsoft Power BIروزبه امیرعصامی
وقتی تو بودیزهرا مرادپور
یک روز ارس گردمفاطمه باباخانی
دختر نخست وزیرآرش پورشعبان (هاشمی نسب)
تا آسمانعلی نورآبادی
آوازهایی زیر سایه تمارا
محمد عفیفی
میعاد با راماآرتور سی. کلارک
برگ هایی از تاریخ بی قراری ماکامیار عابدی
عروس چوپان هاعباس صفاری
تجربه توسعه آسیای شرقیها جون- چانگ
غوطه خاطرات، در چشمه خیالفدریکو گارسیا لورکا
تبیین جغرافیایی ارمنستان براساس منابع اسلامیکارن خانلری
ریخت شناسی داستان های مینی مالیستیمحمدجواد جزینی
تعلق سازمانیمحمدحسین اسمعیلی
چگونه به زبان جامعه شناسی بنویسیم؟مارک ادواردز
حجم
۱۱۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۱۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۷۱,۵۰۰
تومان
نظرات کاربران
داستان دختری که پدر و مادرش را در تصادف از دست داده و با تنها برادر و معدود دوستانش کاملا تنهاست. داستان کتاب برای من بسیار خسته کننده بود و قصه به شدت کند پیش می رفت. به خصوص که
دلچسب. مثل یک موسیقی زیبا
ازش خوشم نیومد