کتاب کتاب سیاه
معرفی کتاب کتاب سیاه
کتاب کتاب سیاه رمانی مسحورکننده از برنده نوبل ۲۰۰۶، نویسنده سرشناس اهل ترکیه، اورهان پاموک است. این رمان از منظر ساختار، سبک و غنای محتوا یکی از آثار منحصربهفرد ادبیات ترکیه به حساب میآید.
درباره کتاب کتاب سیاه
غالب، یک وکیلمدافع سی و سهساله است که با همسرش، رؤیا، در محلهٔ نیشانتاشی شهر استانبول زندگی میکند اما حالا او مدتی است دنبال همسر و پسرعموی گمشدهاش، جلال سالک که روزنامهنگاری فوقالعاده است میگردد و برای این کار، کلی از کوچه و خیابانهای استانبول را زیر پا میگذارد.
رمان حال و هوایی جنایی-پلیسی دارد اما نه به سبک رمانهای پلیسی معمول. این رمان برخلاف رمانهای پلیسی ـ جنایی معمولی، به مسائلی میپردازد، به جاهایی سرک میکشد و از معناهایی میگوید که در رمانِ کارآگاهی چندان متداول نیست. «کتاب سیاه» مخاطبش را با وجوهِ عمیق یک تحقیق فلسفی، جامعهشناختی و مردمشناسانه روبهرو میکند؛ روایتی از تضاد هویت فردی و ملی، ویژگیهای ریزودرشت و شکنندهٔ شخصیت انسانی، سبکوسیاق حیات تاریخی استانبول و جنبههای فلسفی زندگی در یک شهر هزارانساله اما پژمرده و افسرده... انگار در این کتاب نه با یک رمان، که با یک پژوهش جامعِ انسانشناسانه روبهرو میشویم.
اورهان پاموک در کتاب سیاه خیلی ماهرانه ادبیات نوین غربی را با قصهها و حکایتهای کهن فرهنگ و ادبیات کلاسیک عثمانی ـ اسلامیِ ترک همنشین کرده است.
قصههای هزارویک شب، حکایتهای حُسن و عشق شیخ غالب، دشواریهای عبورومرور در ترافیک همیشهسنگین استانبول، حالوهوای روزنامهها و مجلات سیاسی خصوصاً وابسته به چپها، صحنههایی از فیلمهای هالیوودی و دیالوگهایی از فیلمهای وطنی، گوشههایی از تاریخ سیاسی و هویت واقعی روزنامهنگاری در ترکیه، کوچهپسکوچههای تنگوتاریک استانبول و آدمهای عجیبوغریب این کوچهپسکوچهها، دکانها، قهوهخانهها، روسپیخانهها و میخانهها، بیزانس و صدها و صدها عنصر شگفتانگیز از این دست کنار هم در جان این رمان جا گرفتهاند و قطعا با چنین هنری، متن ساختار بینظیری، بیرون از محدودیتهای زمان و مکان دارد.
خواندن کتاب کتاب سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
درباره اورهان پاموک
اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریبا مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهامبخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریلهای راهآهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروتآفرینی کند ثروتش را از دست میداد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بیآنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاسهای روزنامهنگاری ثبتنام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.
او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هردو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورک تایمز نوشت: «ستارهای جدید از شرق ظهور کرده است-اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشتههای پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ میدهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان میکند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بینالمللی ادبیات دوبلین شد.
در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملیگرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسأله که در زمان حکومت عثمانی نسلکشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در اینباره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسأله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.
کتابهای پاموک عمدتاً روایتهایی است از سرگشتگی و بیهویتی، که با رگههایی از تقابل ارزشهای شرقی و غربی نیز در آن نهفته است
بخشی از کتاب کتاب سیاه
غالب، با همهٔ اینها هنوز هم دوست داشت که درهای بستهٔ آن کوچهباغ را باز کند، لای پیچکها و اقاقیاش قدم زند، زیر سایهٔ بیدمجنونش خستگی درکند و به چهرههای آشناش سلام کرده و با اندکی خجالت بپرسد: «اِ، شما هم اینجایین؟»
«ولی از کجا معلوم، شاید هم...»
کسی چه میداند، شاید واقعاً هم حق با غالب بوده و در کوچهباغ رویا جز او کسی اذن حضور نداشته و الان هم دوتایی سوار یک قایق کوچک پارویی در ساحل بُغاز زیر انوار آفتاب آن روز زمستانی...
سالها پیش، هنوز شش ماهی از سکونت رویااینها در استانبول نمیگذشت که او و غالب هر دو سرخک گرفتند و در آن دورهزمانه که دواودرمان به کیفیت امروز نبود به سفارش بزرگترها و پیشنهاد مادر غالب یا خالهسوزان، مادر رویا، هر روز یا حداقل یک روز درمیان بچهها به پارک ساحلی بَبَک یا تارابیا برده میشدند تا بلکه نسیم دریایی برای بهبود یا دستِ کم نقاهت این بیماری همهگیر فرجی شود. سر صبح بهنظر هر دو مادر برای این کار مناسبتر بود چرا که هوا خنک بود، ساحل خلوت و دریا آرام. دو مادر همیشه پشت قایق مینشستند که نشیمنگاهش بزرگتر بود، تشکش نرمتر و تکانش کمتر. بچهها، غالب و رویا، اما همیشه پشتبهپشت قایقران که حواسش بود دو پارو را با نسبت مناسبش تکان دهد و قایق را درست در مسیر مدنظرش به حرکت دربیاورد، روی نوک قایق به رو دراز میکشیدند و زل میزدند به موجهای کوچک و بزرگی که منظم و نامنظم میخوردند به تنهٔ قایق و تصویر خزههای رنگووارنگ کف که از زلالی آب و روشنی روز بهوضوح پیدا بودند و عکس معکوس آن دوتا را که انعکاسی ازش در آب بسته به فرم و شکل موجها پیداوناپیدا بود، همراه آن لکههای هفترنگ نفتی و تکههایی از روزنامه که بعضاً نوشتههایی از جلال را نیز به خود داشتند مساوی و نامساوی به دو طرف قایق تقسیم میکردند.
غالب تا جایی که یادش میآید رویا را اولینبار شش ماه پیش از آنکه هر دو به سرخک مبتلا شده باشند در یک سینی بزرگ مسی روی میز غذاخوری دیده بود که همان سلمانی پیر که قد بلندی داشت و سبیل مدلداگلاسی و هفتهای پنج روز سروصورت پدربزرگ را اصلاح میکرد داشت موهاش را کوتاه میکرد. و این برای غالب مصادف با همان روزهایی بود که اولینبار دکان علاءالدین را میشناخت، اولین شورولت مدل پنجاه و شش امریکایی را که روزبهروز به تعدادش در استانبول اضافه میشد همراه انبوه کارگران عرب میدید که صف بلندشان جلو قهوهخانهها روزبهروز کوتاهتر میشد، اولین نوشتههای جلال را که با اسم مستعار سلیم کاچماز در صفحهٔ دوم روزنامهٔ ملیت چاپ میشد میخواند، اولین جورابهای پلاستیکی مردانه را از خردهفروش دورهگرد میخرید و از همه مهمتر اولین سال تحصیلات مقدماتی را آغاز میکرد. غالب خواندن و نوشتن را دو سالی پیش از آغاز اولین سال تحصیلات مقدماتی از مادربزرگ پدریاش یاد گرفته بود.
حجم
۵۷۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۵۲ صفحه
حجم
۵۷۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب را به زبان انگلیسی تهیه کردم. تفاوت در ترجمه به قدری زیاد است که عملا بعضی جاها تحریف شده نه ترجمه.
فیدیبو حواسش نبود قیمت این کتاب رو صفر تومن گذاشته بود؛ منم دیدم مال اورهان پاموکه گفتم بذار بشینم بخونم. البته بهتر بگم، بشینم گوش بدم(چون صوتی بود). کتاب رو خیلی دوست داشتم و شخصیت ها و زندگیشون برام جالب
داستان جالبی داره ولی ترجمه اصلا روان نیست و از حس داستان کم می کنه.
اول کتاب نامفهوم بوده اسم اشخاص به داستان نمیخوره و ترجمه بد
عملا شما پاموک نمیخونید، کتابی که عین له غریب نوشته رو دارید میخونید، اینقدر که کتاب در ترجمه دستکاری شده.
کتاب عمیق و نوشته ها پراکنده و دنیای مشوشی رو پیش روی خواننده باز میکنه و خط داستانی به نسبت نام من سرخ خیلی مشخص و بارز نیست اما ماجرای رفتن رویا و کاوش عالب توی نوشته های جلال و
ترجمه متاسفانه روان نیست و به همین دلیل کتاب را به زبان اصلی تهیه کردم و شگفت زده شدم، چرا که عملا کتاب و ترجمه دو چیز متفاوت هستند!!!
پاموک را خیلی دوست دارم ولی این کتابش خیلی کش دار شده بود دیگه. تا آخر نخواندم 👍
وقتتون رو روی این ترجمه اصلا نذارید
متاسفانه کتاب که با ایده و طرحی جذاب شروع میشه بعد از اواسط کتاب به خود تکراری مبتلا میشه و دیگه حرف جدیدی برای گفتن نداره. اتفاقات انتهای کتاب هم چیزی به جذابیت اون اضافه نمیکنه و به عنوان خواننده