دانلود و خرید کتاب مردی به نام اوه فردریک بکمن ترجمه حسین تهرانی
تصویر جلد کتاب مردی به نام اوه

کتاب مردی به نام اوه

معرفی کتاب مردی به نام اوه

کتاب مردی به نام اوه برای نویسنده‌ی خود، فردریک بکمن، شهرتی استثنایی به همراه آورد. داستان مردی به نام اوه داستان پیرمردی تلخ و عصبانی است که در حال مقدمه‌چینی برای خودکشی است اما ورود همسایه‌های جدید، و آشنایی با آن‌ها امید به زندگی را به او برمی‌گرداند.

این کتاب در سال انتشارش ۲۰۱۲، بلافاصله ۶۰۰ هزار نسخه فروخت و در سال ۲۰۱۶ فیلمی بر اساس آن ساخته شد. مردی به نام اوه به بیش از ۳۰ زبان در دنیا ترجمه شد. این اثر را با ترجمه‌ی حسین تهرانی می‌خوانید.

درباره‌ی کتاب مردی به نام اوه

داستان رمان مردی به نام اوه داستان شخصیت دوست‌داشتنی و در عین حال تلخ اوه است که خیلی زود توانست در دل مخاطبان بی‌شمارش جا بازکند، پیرمردی که در جوانی بسیار سخت‌کوش و صادق بوده، بسیار پایبند اصول است، به سختی و تلخی می‌تواند با تکنولوژی‌های روز ارتباط برقرار کند و به هیچ‌وجه به کامپیوترها اعتماد نمی کند. همسرش را به تازگی بر اثر بیماری از دست داده و ارتباطش با دنیای اطراف سخت و رقت‌انگیز شده است. اوه به سادگی مردی است که دیگر امیدی به زندگی ندارد، وارد داستان که می‌شویم، او در حال مقدمه‌چینی برای یک خودکشی است؛ اما، دنیا به زندگی دوباره فرامی‌خواندش. خانواده‌ای ایرانی‌تبار و تازوه‌وارد به همسایگی او می‌آیند که به تدریج و خیلی نرم، امید به زیستن را به اوه بازمی‌گردانند.

بکمن در این داستان به سادگی و زیبایی زندگی را تعریف کرده است. زیستن ارزشمند است و وقتی برای دیگران سودمند باشی ارزشمندتر. بکمن در رمان مردی به نام اوه در کنار داستان بی‌نهایت جذابش، نگاهی طنز به برخورد میان دو دنیای متفاوت کرده و مفهوم نوگرایی و کهن‌سالی را با نگاهی تازه برای مخاطب روایت کرده است. این اثر، رمانی زنده، تاثیرگذار و پر از عواطف انسانی است که می تواند به عمیق ترین لایه‌های ذهنی و روحی مخاطب نفوذ کند و به اندازه شاهکارهای ادبی جهان، ماندگار شود. به عبارتی به قول تعدادی از منتقدان این اثر: «هر کس عاشق این اثر نشود، بهتر است اصلاً کتاب نخواند.»

کتاب مردی به نام اوه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای طرفداران رمان جذاب است. اگر به دنبال آثار معروف و شناخته شده‌ی دنیا هستید و دوست دارید که کتاب‌هایی بخوانید که در عین روایت محکم و ساختاری قوی، طنزی پنهان نیز داشته باشند، کتاب مردی به نام اوه را انتخاب کنید.

درباره‌ی فردریک بکمن

کارل فردریک بکمن نویسنده و وبلاگ‌نویس سوئدی‌ست که در دوم ژانویه ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمده است. پیش‌ترها شهرت بکمن در سوئد به‌خاطر وبلاگ‌نویسی بود. او برای روزنامه‌های مختلف مقاله می‌نوشت و همکاری‌اش را با مجله مترو هم شروع کرد. کتاب‌های او مانند تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند، مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است، بریت ماری اینجا بود و شهر خرس‌ها در ایران نیز با استقبال زیادی روبرو شده‌است. او با همسر ایرانی خود و دو فرزندش ساکن سوئد است.

جملاتی از کتاب مردی به نام اوه

اُوِه مثل همیشه ده دقیقهٔ قبل از خواب بیدار شده بود. او اصلاً افرادی را که خواب می‌ماندند و گناه این کار را گردنِ زنگ نخوردن ساعت می‌انداختند، درک نمی‌کرد.

اُوِه در تمام طول زندگی‌اش حتا یک ساعتِ رومیزی زنگ‌دار هم نداشت. هر روز صبح یک ربع مانده به شش از خواب بیدار و بعد روزش شروع می‌شد.

قهوه‌جوش را روشن می‌کرد و آن را دقیقاً مثل هر روز صبح که با همسرش قهوه می‌خورد، پُر می‌کرد: یک قاشق قهوه به ازای هر فنجان، و یک قاشق اضافی برای طعم بهتر؛ نه کمتر، نه بیشتر. او و همسرش از چهل سال پیش در این شهرک که تمام خانه‌هایش ردیفی و مشابه بودند، زندگی می‌کردند. این روزها دیگر کسی بلد نیست قهوه درست کند، همان‌طور که دیگر کسی نمی‌تواند با دست بنویسد. حالا همه کامپیوتر و اسپرسوساز دارند. واقعاً جامعه دارد به کدام سمت می‌رود، وقتی دیگر هیچ‌کس بلد نیست به شکل معقولی با دست بنویسد و قهوه درست کند؟ به کدام سمت؟ این سؤالی بود که اُوِه از خودش می‌پرسید.

معرفی نویسنده
عکس فردریک بکمن
فردریک بکمن

فردریک بکمن نویسنده، روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس مشهور سوئدی است که در سال ۲۰۱۳ به عنوان موفق‌ترین نویسنده‌ی سوئد انتخاب شد و اغلب افراد نام او را به واسطه‌ی رمان مشهور و اثرگذارش، مردی به نام اوه شنیده‌اند. اگرچه بکمن امروزه به عنوان یکی از مشهورترین نویسندگان سوئدی شناخته شده است، با این حال مسیری که او در این راستا طی کرد مسیری پرپیچ‌وخم، قابل تامل و خواندنی است.

نازنین عظیمی
۱۳۹۸/۱۱/۱۸

سلام ترجمه‌های زیادی از این کتاب در بازار هست. اما انصافا این ترجمه از حسین تهرانی و نشر چشمه بسیار روان و سلیس هست و لحظات شیرینی رو برای خواننده به ارمغان میاره. بیایید ترجمه‌ی خوب بخوانیم. متشکرم از طاقچه و دقتش در

- بیشتر
samira
۱۳۹۹/۰۴/۱۰

کتاب فوق العاده ای... خیلی داستان قوی ای داره و در طول داستان از حالت ناامیدی به زندگی و امید میرسه. پایانشم عاالی بود

عادل
۱۳۹۸/۰۱/۲۱

کتاب که انقد خوبه، نیازی به تعریف نداره اما راجع ترجمه میتونم بگم بهترین و روون ترین ترجمه رو آقای تهرانی داره واسه کارای بکمن و اون خشکیه ترجمه خانم تیمورازف رو ندارن پیشنهاد میشه

Azardokht Rad
۱۳۹۸/۰۱/۲۳

یسری افراد هستن که مهربون و دوست داشتنین فقط شاید تو نگاه اول نشه به درونشون پی برد این رمان کمک میکنه اینجور افرادو بیشتر بشناسیم و درکشون کنیم

nafis
۱۳۹۸/۰۱/۳۰

کتاب عالیههههههه واقعا عالی... گاهی اشک گاهی خنده و گاهی حس بی نظیر عشق

هیچهایکرِ میان‌ کهکشانی
۱۴۰۰/۰۱/۰۸

کتاب "مردی به نام اُوه" قراره مخاطب رو با کاراکتر هایی آشنا کنه که هر بار اسم کتاب رو می شنوید و یا اون رو توی کتابخونه تون می بینید یک لبخند روی لب هاتون نقش بگیره. داستان درباره ی مردی

- بیشتر
Mahya☔
۱۴۰۰/۰۷/۲۸

کتاب یه حالت روتین و معمولی داره و انتظار اتفاقای عجیب و هیجان انگیز نداشته باشین اما قشنگه. یه جاهاییش خنده داره و یه جاهاییش گریه داره، اما گریه ی قشنگ😁 همسر نویسنده ایرانیه و یکی از قسمت های جذاب کتاب

- بیشتر
Amir Ghiasvand
۱۳۹۹/۰۲/۱۸

کتاب خوبی بود پیشنهاد میدم مطالعه کنید، دنیای جالبی داره کتاب، کاش نویسنده های رمان های عاشقانه کشکی کشورمون این کتاب چند دور بخونن تا نحوه تشریح عشق و دوست داشتن تو کتابهاشون یاد بگیرن اینقدر مطالب سخیف به اسم

- بیشتر
کتابخوار
۱۳۹۹/۰۴/۰۲

حتما با همین ترجمه بخونید. کلیت داستان رو دوست داشتم هرچند 50صفحه آخر یه کم فانتزیش زیاد بود و زیادی همه چی یهویی ختم به خیر شد.

ر.د.ب
۱۴۰۰/۱۲/۱۱

ترجمه حرف نداشت. قسمت های سانسور شده هم خوب پوشش داده شده بود. دمتون گرم که یکجوری به ما حال میدید که نه خودمون میفهمیم نه اونا... 😉

مملکت پُر شده از افرادی که تمام روز فقط به وقت ناهارشان فکر می‌کنند.
MahShid Pourhosein
اگر آدم‌ها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدم‌ها را تقسیم می‌کند.
elmira
مادر سونیا به خاطر ابتلا به تب نفاسی از دنیا رفت. پدرش دیگر هرگز ازدواج نکرد. در دفعات اندکی که یک نفر در حضور او این پرسش را با صدای بلند مطرح کرد که چرا مجدداً ازدواج نمی‌کند، غرغرکنان گفت «من زن دارم، فقط در حال حاضر خونه نیست.»
یک مشکل لاینحل، sky
وقتی آدم مجبور باشد تنها شخصی را که در تمام عمرش او را درک کرده به خاک بسپارد، چیزی درون او می‌شکند. گذشت زمان این‌جور زخم‌ها را مداوا نمی‌کند.
o.m
این‌طور نبود که اُوِه با مرگ سونیا بمیرد؛ او فقط دیگر زندگی نکرد.
Hossein shiravand
«رگه‌ای از نور خورشید کافیه تا زوایای تاریک زیادی رو روشن کنه.»
ᶜʳᶻ
مادر سونیا به خاطر ابتلا به تب نفاسی از دنیا رفت. پدرش دیگر هرگز ازدواج نکرد. در دفعات اندکی که یک نفر در حضور او این پرسش را با صدای بلند مطرح کرد که چرا مجدداً ازدواج نمی‌کند، غرغرکنان گفت «من زن دارم، فقط در حال حاضر خونه نیست.»
ali mohseni
اگر آدم‌ها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدم‌ها را تقسیم می‌کند
kosar
«روزبه‌خیر! چه‌طور می‌تونم کمک‌تون کنم؟»
شمع
اگر آدم‌ها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدم‌ها را تقسیم می‌کند.
°DEHGHAN°
زندگی چیز عجیب‌وغریب و منحصربه‌فردی است. زمستان می‌رود و بهار می‌آید،
شمع
این روزها دیگر کسی بلد نیست قهوه درست کند، همان‌طور که دیگر کسی نمی‌تواند با دست بنویسد. حالا همه کامپیوتر و اسپرسوساز دارند. واقعاً جامعه دارد به کدام سمت می‌رود، وقتی دیگر هیچ‌کس بلد نیست به شکل معقولی با دست بنویسد و قهوه درست کند؟ به کدام سمت؟
ᶜʳᶻ
. در پایان دستش را با احتیاط روی سنگ‌قبرش می‌گذارد و آن را به‌آرامی از یک‌سو به سمت دیگر می‌کشد، انگار دارد گونهٔ او را نوازش می‌کند. زیرلب می‌گوید «جات خالیه!» شش ماه از مرگ همسرش می‌گذرد و اُوِه هنوز هم دوبار در روز در خانه می‌چرخد و به رادیاتورها دست می‌زند، مبادا همسرش درجه را زیاد کرده باشد.
ᶜʳᶻ
شغل پدر کثیف بود و حقوق کمی هم دریافت می‌کرد، ولی همان‌طور که پدرش می‌گفت، یک شغل آبرومند بود و ارزشش هم در همین بود.
نازنین عظیمی
و بعد سونیا او را در دنیایی تنها گذاشت که اُوِه زبانش را خوب نمی‌دانست.
Mahya☔
اگر آدم‌ها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدم‌ها را تقسیم می‌کند.
ali mohseni
مملکت پُر شده از افرادی که تمام روز فقط به وقت ناهارشان فکر می‌کنند.
zahra
این‌طور نبود که اُوِه با مرگ سونیا بمیرد؛ او فقط دیگر زندگی نکرد.
Ali
خندهٔ زن اُوِه را غافلگیر می‌کند. انگار در خنده‌اش اسیدکربنیک موجود باشد، انگار یک نوشیدنی گازدار باشد که آن را سریع داخل لیوان ریخته باشند و نوشیدنی حالا قل‌قل‌کنان از لیوان سرریز شود. این خنده اصلاً بین این ساختمان بتونی و سنگ‌فرش‌های یک دست خیابان جا نمی‌گیرد. خندهٔ این زن از حدوحدود قوانین خارج است.
نازنین عظیمی
وقتی او از گشت روزانه‌اش برگشت، گربه دوباره همان جا نشسته بود. اُوِه به گربه زل زد. گربه به اُوِه. اُوِه با انگشت به گربه اشاره کرد و سرش داد کشید که گم شود، آن هم چنان بلند که صدایش مثل یک توپ پلاستیکی، بین خانه‌ها بالاوپایین می‌پرید. گربه کمی دیگر به اُوِه زل زد. بعد چنان با فیس‌وافاده از جایش بلند شد انگار بخواهد تأکید کند که اگر از جایش بلند شده، به خاطر اُوِه نیست، بلکه به این خاطر است که کار بهتری دارد. بعد در گوشهٔ انباری ناپدید شد.
نازنین عظیمی

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

حجم

۳۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان