دانلود و خرید کتاب تراوشات یک ذهن آشفته بهروز واثقی
تصویر جلد کتاب تراوشات یک ذهن آشفته

کتاب تراوشات یک ذهن آشفته

نویسنده:بهروز واثقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تراوشات یک ذهن آشفته

قدیم‌ها بود. الان طرف سرش به سنگِ سیاه هم که بخورد، اول شهرداری را مقصر می‌داند که چرا این سنگ را از مسیر او بر نداشته، بعد کلی با خود سنگ دعوا می‌کند که مگر شعور نداری سرِ راه من سبز شده‌یی؟ بعد هم گوشی تلفن همراهش را از جیبش درمی‌آورد و از خودش، سرِ بادکرده‌اش و سنگ، عکس سلفی می‌اندازد، می‌گذارد در اینترنت و زیر آن می‌نویسد: ـ من، سنگ سیاه، همین الان، یهویی.
nassiM
۱۳۹۶/۰۱/۳۰

خوب نبود...یعنی مطابق سلیقه‌ی من نبود.🙂

fatemeh.amiri3871
۱۳۹۵/۰۸/۱۷

قشنگ بود مخصوصا وقتی حوصلت سررفته باشه

شاهین ملکی
۱۳۹۹/۰۱/۱۰

کتاب عالی بود اولین بار بود بعد از جناب نصرآباد مطلب طنز میخوندم لذت بردم،دم نویسنده گرم،دم شما هم گرم،اگر در مورد کتاب بخوام بگم اینه ک داستان های کوتاه حول محور یک موضوع ک سر تیتره و طنز ازش

- بیشتر
زهرا
۱۳۹۶/۰۲/۲۶

من نسخه ی چاپیش رو خوندم یه جورایی جوکایی که هر روز درباره مسائل مختلف جامعه میخونیم و میشنویم رو هنرمندانه تر نوشته بود ولی در کل برای یکبار خوندن خوب بود

zahra ebrahimi sotoude
۱۳۹۹/۰۴/۱۷

طنز واقعی . عالی و بی نظیر

هدی خادمی
۱۳۹۹/۰۲/۲۱

طنز عمیقی نداشت که باعث بشه مخاطب لحظه‌ای مکث و فکر کنه، بعد لبخند به لبش بیاد. واژه‌های متنوع استفاده نکرده بود. در کل برای نوجوانان بد نیست.

مگر این نسل جدید، 10 هزار تومان و 20 هزار تومان را عیدی می‌داند؟ 50 هزار تومان که بدهی می‌گویند: ـ دایی، صدقه می‌دهی؟ ـ عمو برش دار. یک وقت لازمت می‌شه.
سیّد جواد
وقتی اقوام با بچه‌های‌ گُل‌شان که نود درصد به بالا معظل چاقی دارند به خانه‌ی شما می‌آیند، قضیه کُلهُم فرق می‌کند. مگر سیر می‌شوند!؟ دوتا بچه‌ برای خالی‌کردن کل موجودی خانه‌‌تان کفایت می‌کند. هرچه پسته و گردو و بادام و میوه است مثل آب بالا می‌دهند و آن‌قدر ورجه‌وورجه می‌کنند تا جا برای خوردن شیرینی و غذای حسابی و مابقی ماجرا نیز ایجاد شود.
سیّد جواد
اگر می‌دانستیم سکه این‌قدر بالا می‌کشد، هرچه داشتیم و نداشتیم می‌دادیم دلار می‌خریدم.
سیّد جواد
کمی به شب مانده، دخترخاله‌ی محترم با شوهر تازه‌دامادشده قدم‌رنجه کردند و به مهمانی آمدند. شوهره حداقل دو متر قد دارد، اندازه‌ی دیوار چین ریش و سیبیل، آن‌وقت دخترخاله‌ی ما که می‌خواهد صدایش بزند، می‌گوید: ـ گونجیشککِ من... شام حاضره! گنجشک؟!!! هیچ‌ چیزی نه، گنجشک؟!!! آخر خواهر من، زن حسابی، شما که تحصیلات عالیه دارید، این همه جک‌وجانور، گنجشک؟!!!
سیّد جواد
ده تا اسنک یا چیپس که کلی ضرر و زیان دارد، برای فرزندمان می‌خریم، اما اگر کتابی به قیمت یک یخمک بدهند دست‌مان، اخم‌های‌مان را درهم می‌کشیم که چه خبر است؟ چرا این‌قدر گران، مگر می‌خواهی خون پدرت را از من بگیری؟
سیّد جواد
قربان مدرسه‌های امروزی بروم که که باخود و بی‌خود ‌به همه‌ی بچه‌ها 20 می‌دهند.
سیّد جواد
بنده خودم دوستی دارم که 25 سال است موهایش ریخته، اما تا همین دیروز که سوار پراید من شد و به خانمی تکه انداخت نمی‌دانست طاس است؛ یعنی تا حالا کسی این‌جوری به رویش نیاورده بود.
سیّد جواد
چرا وقتی ما پرایدسوارها به یکی از این خانم‌های تیتش‌مامانی بهترین تکه‌ی دنیا را می‌اندازیم فحش و ناسزا می‌شنویم، اما اگر یک دکترِ! بنزسوار همان حرف را بزند، می‌شنود: ـ خدا نکشدت. تو چه‌قدر بانمکی جیگر.
سیّد جواد
از فردا باید در تلویزیون و رادیو و در تمام رسانه‌ها اعلام کنیم کتاب و کتاب‌خوانی بسیار مضر است و مثلا باعث پیری زودرس می‌شود. باید اعلام کنیم خواندن یک کتاب از کشیدن صدتا پاکت سیگار بیش‌تر ضرر دارد. باید بگوییم خواندن هر یک صفحه کتاب، ده سال از عمر آدم می‌کاهد. یعنی یک جوری ملت به سراغ کتاب و کتاب‌خوانی می‌روند که دیگر نمی‌توان آن‌ها را از کاغذ و نوشته جدا کرد.
سیّد جواد
خیلی هم دلش برای خانمش می‌سوخت: ـ می‌دونی اپیلاسیون‌کردن به چه دردی داره؟ اصلا خودت می‌تونی یک‌بار دردشو تحمل کنی؟ می‌دونی این زن من وقتی هر روز، روزی سه‌بار می‌ره آرایشگاه و زیر ابرو برمی‌داره چه زجری می‌کشه؟
سیّد جواد
هرچه می‌کشیم از دست این چینی‌هاست.
سیّد جواد
دخترک رفته برای عمل زیبایی از پدرش پول بگیرد، در جواب سوال پدرش که دخترم تا حالا صدوسی‌وپنج‌تا عمل کردی، کی می‌خواهی بس کنی؟ می‌گوید: ـ من وقتی 999 بار در اختراع لامپ شکست خوردم ناامید نشدم و با خودم گفتم حالا می‌دانم این 999 روش به اختراع لامپ منجر نمی‌شود. ادیسون. من هم فهمیدم 135 روش قبلی به زیبایی‌ام منجر نمی‌شود، اما نباید ناامید شوم، هنوز راه‌های ناشناخته‌ی دیگری باقی مانده. پیش برو، آینده‌ی درخشان جایی میان یکی از همین مطب‌هاست. دکتر ارنست.
سیّد جواد
من نمی‌دانم این چهره‌های معروف و مشهور چرا این‌قدر حرف می‌زنند؟
سیّد جواد
یک چند سال دیگر هیچ اثری -تاکید می‌کنم هیچ اثری- از غذاهای ایرانی در خانه‌های ایرانی وجود نخواهد داشت.
سیّد جواد
مگر استاد «مدادچی» به‌خاطر این‌که اولین‌بار تست‌های کنکور را کنار هم قرار داد و چاپ کرد، الان از نظر ثروت و دارایی با راک فِلر برابری نمی‌کند؟
سیّد جواد
وقتی راننده‌ی ماشینی هستیم و فرد بیچاره‌یی قصد دارد از روی خط عابر عبور کند، پای‌مان را روی گاز و دست‌مان را روی بوق می‌گذاریم و فریاد می‌زنیم: ـ ای بی‌فرهنگ! اما وقتی خودمان از وسط خیابان و جایی که تازه با نرده‌یی بلند از هم جدا شده عبور می‌کنیم و ماشینی بوق‌زنان از جلوی‌مان رد می‌شود باز هم فریاد می‌زنیم: ـ ای بی‌فرهنگ!
سیّد جواد
استاد و برادر گرامی، هرجا می‌نشیند و هروقت دهانش باز می‌شود مردانگی را به روابط افسارگسیخته بیش‌تر معرفی می‌کند و آن‌چنان به روابط گسترده و بی‌قیدوبند خویش فخر می‌فروشد که گویی چهاربار جایزه‌ی نوبل و هفت‌بار اُسکار گرفته است. بعد وقتی ازدواج می‌کند، اول که به دنبال دختری می‌گردد که آفتاب و مهتاب ندیده باشد و بعد هم در اولین فرصت رابطه‌اش را با تمام دوستانش که با تعریف خودش مرد هستند قطع می‌کند و می‌گوید: ـ آدم‌های درست و حسابی نبودند. به زنم چشم داشتند. آخر برادر من، اگر همه مثل تو فکر می‌کردند که یک آدم سالم در این مملکت باقی نمی‌ماند.
سیّد جواد
هیچ‌وقت قدرم را ندانستند. من اگر توی یک کشور دیگر به دنیا می‌آمدم الان جای مارک زاکربرگ مدیر سایت اجتماعی معروف «چهره‌به‌چهره» بودم. چرا تعجب کردید؟ اگر من مدیرم دوست دارم اسم سایتم را به جای «فیس‌بوک» بگذارم «چهره‌به‌چهره». اصلا «آینه در آینه»؛ دارندگی و برازندگی.
سیّد جواد
اصلاً خیلی اصرار دارید به جای «عزیزم» و «عشقم»، چیزهای آنتیک و آوانگارد به یکدیگر بگویید، همدیگر را همان «عسلم» و «نون خامه‌یی» و «شیرینی زنجفیلی من» صدا کنید. این‌طوری فرداروزی که باهم به مشکل خوردید، وقتی کسی با تعجب پرسید: ـ تو که تا دیروز به شوهرت می‌گفتی «نون خامه‌یی» چرا امروز پشت سرش بد و بیراه می‌گی؟ جواب می‌دهید: ـ تعجب نداره که... خامه‌اش تقلبی بود، زود فاسد شد.
سیّد جواد
تا دو روز از زندگی مشترک‌شان می‌گذرد و روزگار آن روی تلختش را نشان می‌دهد، این‌ور و آن‌ور می‌نشینند و می‌گویند: ـ مردک مثل کرکس افتاده بود رو زندگی‌م، ولم نمی‌کرد. طرف تا دیروز گنجشک و قناری بود، امروز که تقی به توقی خورده، می‌شود کرکس.
سیّد جواد

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۷,۸۵۰
۳۰%
تومان