بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تراوشات یک ذهن آشفته | طاقچه
تصویر جلد کتاب تراوشات یک ذهن آشفته

بریده‌هایی از کتاب تراوشات یک ذهن آشفته

نویسنده:بهروز واثقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۹ رأی
۳٫۷
(۹)
مگر این نسل جدید، 10 هزار تومان و 20 هزار تومان را عیدی می‌داند؟ 50 هزار تومان که بدهی می‌گویند: ـ دایی، صدقه می‌دهی؟ ـ عمو برش دار. یک وقت لازمت می‌شه.
سیّد جواد
وقتی اقوام با بچه‌های‌ گُل‌شان که نود درصد به بالا معظل چاقی دارند به خانه‌ی شما می‌آیند، قضیه کُلهُم فرق می‌کند. مگر سیر می‌شوند!؟ دوتا بچه‌ برای خالی‌کردن کل موجودی خانه‌‌تان کفایت می‌کند. هرچه پسته و گردو و بادام و میوه است مثل آب بالا می‌دهند و آن‌قدر ورجه‌وورجه می‌کنند تا جا برای خوردن شیرینی و غذای حسابی و مابقی ماجرا نیز ایجاد شود.
سیّد جواد
اگر می‌دانستیم سکه این‌قدر بالا می‌کشد، هرچه داشتیم و نداشتیم می‌دادیم دلار می‌خریدم.
سیّد جواد
خیلی هم دلش برای خانمش می‌سوخت: ـ می‌دونی اپیلاسیون‌کردن به چه دردی داره؟ اصلا خودت می‌تونی یک‌بار دردشو تحمل کنی؟ می‌دونی این زن من وقتی هر روز، روزی سه‌بار می‌ره آرایشگاه و زیر ابرو برمی‌داره چه زجری می‌کشه؟
سیّد جواد
آن‌هایی که من را از نزدیک می‌شناسند خیلی دلِ خوشی از من ندارند.
سیّد جواد
از هر انگشت زنش یک رنگ لاک ناخن می‌ریخت.
سیّد جواد
طرف یک روز ژستِ آتئیستی به خودش می‌گیرد و از بالا تا پایین اعتقادات ما را زیر سوال می‌برد، روز دیگر جلوتر از همه در صف عزاداران برای سالار شهیدان سینه می‌زند. آخر ما از دست شما چه‌کار کنیم؟ تکلیف‌ ما با شما چیست؟ به خودتان که می‌رسد معتقد به روابط باز و روشنفکری هستید، اما نوبت به همسر محترم که می‌رسد دم از وفاداری، اخلاق و تعهد می‌زنید.
سیّد جواد
یک اسم‌هایی روی بچه‌ می‌گذارند که نمی‌فهمی نوزاد تازه به‌دنیا‌آمده پسر است، دختر است، خواجه است یا خدای ناکرده جانوری-چیزی است. مجبوری هر طوری شده مخفیانه بچه‌ را برداری، به گوشه‌یی ببری و پوشکش را باز کنی تا جنس و جنسیت آن را دریابی.
سیّد جواد
طرف ازدواج کرده که کسی خرج خوشگذرانی‌ها، عمل‌های زیبایی، استخر، سونا، یوگا و البته فرنچ، شینیون و رنگ‌‌عوض‌کردن‌های هفتگی موهایش را پرداخت کند. حالا مرد زندگی‌اش چه‌کار می‌کند، با چه کسانی رابطه دارد و مواردی از این دست، خیلی مسایل مهمی در زندگی به شمار نمی‌روند
سیّد جواد
طرف ازدواج می‌کند تا بعد طلاق بگیرد و از این میان هزارتایی، هزاروسی‌صد و شصت‌وپنج‌‌تایی یا در برخی موارد به تعداد موهای سرش مهریه‌یی-چیزی بگیرد، مال و منالی به‌هم بزند و بعد برود دنبال عشق رویاهایش.
سیّد جواد
طرف در کُلِ سال‌های بعد از ازدواج، یک‌بار محض رضای خدا یک شام و نهار درست نکرده، یک‌بار «دوستت دارم» به همسرش نگفته و هیچ‌وقت به روی او لبخند نزده، بعد می‌رود در جمع‌های روشنفکری در کنار دوستان و هم‌مسلکان خود می‌نشیند و با آب‌وتاب بیان می‌کند که: ـ تا کی باید اجازه دهیم مردها این‌گونه از ما سواستفاده کنند؟ مردک پُررو شب‌ها که می‌آید خانه با وقاهت از من می‌پرسد شام چه داریم؟
سیّد جواد
چند وقت پیش یکی از دوستان قدیمی را بعد از مدت‌ها در خیابان دیدم. بنده‌خدا رنگ به چهره نداشت، تمام موهایش سفید شده بود و وقتی لبخند می‌زند جای خالی هفت-هشت‌تا دندان افتاده صورتش را بی‌ریخت می‌کرد. اما وقتی با نگرانی از او پرسیدم مرد حسابی این چه بلایی است سر خودت آورده‌یی؟ مگر از جنگ برمی‌گردی؟ لبخند وحشتناکی زد و گفت: ـ بلا؟ چه بلایی، اتفاقاً من چندسالی‌یه ازدواج کرده‌م و خیلی هم از زندگی‌‌م راضی‌ام. ما یه زندگی سالم و منطقی و البته بدون جنگ و جدال داریم و همه‌ی مسوولیت‌های زندگی مشترک‌مون رو به‌درستی بین هم تقسیم کرده‌یم. بنده‌خدا راست می‌گفت همه‌ی مسوولیت‌ها را تقسیم کرده بودند، اما بیش‌تر که توضیح داد فهمیدم مشکل کجا است. دوست ما تقسیم را خوب یاد نگرفته بود. آشپزی، ظرف‌شستن و کارهای خانه و البته پول‌درآوردن و تامین هزینه‌های زندگی با او بود، پول‌خرج‌کردن و خرید وسایل شخصی و رفتن به استخر و یوگا و البته فرنچ‌کردن ناخن و بوتاکس و مابقی ماجرا با خانمش.
سیّد جواد
اصلا انگار تمام دنیا دست به دست هم داده تا من دست به هر کاری می‌زنم و وارد هر حوزه‌یی می‌شوم، خراب شود! یعنی من از آن‌هایی هستم که اگر طلا بخرم قیمتش نصف می‌شود، بفروشم صد برابر می‌شود. حتا یک‌بار با جمعی از دوستان مقداری پول روی خرید چند تُن برنج سرمایه‌گذاری کردیم تا شاید با گران‌شدن سودی ببریم، برنج که ارزان شد هیچ، نمی‌دانم چه‌طوری یک‌دفعه جمعی از گربه‌های عزیز باهم تصمیم گرفتند به انبار ما سری بزنند و قضای حاجت خود را روی محصولات ما به جای آورند.
سیّد جواد
ما بهترین رستوران جهان را هم که بزنیم غیر از مگس و پشه کسی سری به آن نمی‌زن
سیّد جواد
اما به عوض وقتی اقوام با بچه‌های‌ گُل‌شان که نود درصد به بالا معظل چاقی دارند به خانه‌ی شما می‌آیند، قضیه کُلهُم فرق می‌کند. مگر سیر می‌شوند!؟ دوتا بچه‌ برای خالی‌کردن کل موجودی خانه‌‌تان کفایت می‌کند. هرچه پسته و گردو و بادام و میوه است مثل آب بالا می‌دهند و آن‌قدر ورجه‌وورجه می‌کنند تا جا برای خوردن شیرینی و غذای حسابی و مابقی ماجرا نیز ایجاد شود.
کاربر ۶۰۸۰۴۲

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۷,۸۵۰
۳۰%
تومان