کتاب توقف ناپذیر
معرفی کتاب توقف ناپذیر
کتاب توقف ناپذیر نوشتهٔ ماریا شاراپووا و ترجمهٔ ماشااله صفری است. نشر گلگشت این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی زندگینامهٔ نویسنده.
درباره کتاب توقف ناپذیر
کتاب توقف ناپذیر که ۱۹ فصل دارد، حاوی یک خودزندگینامه به قلم ماریا شاراپووا است. او که در سال ۱۹۸۷ به دنیا آمد، یک تنیسور مشهور روس است. ماریا در سال های ۲۰۱۲ و ۲۰۰۵ رتبهٔ اول بین تنیسبازان زن دنیا را کسب کرد. در سال ۲۰۰۸ با کنارزدن رقبایی مثل «ژوستین انه» و «آنا ایوانوویچ»، قهرمان اولین گرند اسلم سال یعنی مسابقات آزاد استرالیا شد. او جزو ده تنیسباز جهان است که توانسته هر چهار گرند اسلم ویمبلدون ۲۰۰۴، آزاد آمریکا در ۲۰۰۶، آزاد استرالیا در ۲۰۰۸ و آزاد فرانسه در ۲۰۱۲ را فتح کند؛ همچنین برای اولینبار درالمپیک ۲۰۱۲ شرکت کرد و برندهٔ مدال نقره شد. شاراپووا هشت فینال گرند اسلم دارد که در چهار فینال بازنده شده است و جزو ۳۰ تنیسباز برتر جهان در طول تاریخ است. ماریا شاراپووا کاری را انجام داد که تا قبل از او هیچیک از زنان ورزشکار شوروی سابق و یا روسیه موفق به انجام آن نشده بودند. او در صدر جدول رتبهبندی انجمن تنیس زنان جهان قرار گرفت و بیشترین دستمزدها را در بین زنان ورزشکار دریافت کرد.
خواندن کتاب توقف ناپذیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خودزندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب توقف ناپذیر
«هنوز در آکادمی زندگی میکردم و از آن متنفر بودم. شاید معاملهٔ خوبی کرده بودیم، اما هنوز زندگی قدیمم را داشتم. میخواهم نامش را زندان بگذارم، اما فکر میکنم واقعا یک زندان تنیس بود. همهٔ آکادمیها این گونهاند، مانند زندان ساخته میشوند، ساختمانهای زمخت و راههای باریک، محدودیت رفت و آمد و حیاطها، صف غذا، دعوا و درگیری و بحث با کارکنان آنجا. زمینهای تنیس و باشگاههای بدنسازی همیشه مانند تابوتهای خالی منتظرتان هستند. بیدار میشوید آنجا هستند. میخوابید آنجا هستند.
در سوئیتی در خوابگاهی بزرگ زندگی میکردم. یک حمام، یک اتاقپذیرایی و دو اتاقخواب که در هر کدام دو تخت دو طبقه داشتند. چهار دختر در هر اتاق و هشت دختر در هر سوئیت. هماتاقیهایم دائما در چرخهٔ تغییر بودند، کار میکردند، زجر میکشیدند، کم میآوردند و به خانه برمیگشتند. صبح روز بعد، ملافههای تخت عوض شده و آمادهٔ دختر بعدی بود.
تنها بودم. پدرم را، که درگیر مشکلات خودش بود، خیلی کم میدیدم. به مدرسهای دولتی در همان نزدیکی میرفتم. احتمالا یکی از ملزومات آکادمی بود. ما را با وَنی به مدرسه میبردند و در پایان روز دنبالمان میآمدند. آنجا مانند موجوداتی از سیارهٔ دیگر کنار بچههای محلی مینشستم، اما از آن لذت میبردم. همیشه عاشق مدرسه بودم و البته جایی برای فرار از زندان آکادمی بود. زندگی در خوابگاه خوب نبود. از دیگر دخترها کوچکتر بودم، در حقیقت کوچکترین بچهٔ آکادمی بودم و برای همین تنبیه میشدم. زودتر از بقیه به تخت میرفتم، چون جوانترین بودم و بیشتر از بقیه تمرین می کردم پس به خواب بیشتری احتیاج داشتم. دیگر دخترها دیر به خوابگاه میآمدند، از روی عمد بلند حرف میزدند و می خندیدند و بیدار که میشدم دستم میانداختند. فقط سنم نبود که از آنها جدایم میکرد، کاملا در مسیری متفاوت از مسیر آنها قرار داشتم. برای ماموریتی آنجا بودم. آنها بچه پولداریهایی بودند و برای رویای والدینشان به آنجا فرستاده شده بودند. من یک بازیکن بودم، تنها بازیکن بورسیه، و کسی که توجه پدر و مادرها را برای خرج پول در آکادمی جلب کرد میکرد. شغلم همین بود، به این شکل شهریهٔ بولتیری را پرداخت میکردم.»
حجم
۳۵۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۳۵۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
من خیلی این کتابو دوست داشتم.عاشق شخصیت ورزشی ماریا شدم.خستگی ناپذیر ،پر از امید،پر از تلاش.بعد از محرومیتش تو سن ۳۰سالگی مجدد قهرمان اپن چین شده.این خیلللی عالیه که بعد هر شکست دوباره در حستجوی قهرمانیه.
کتاب انگیزشی عالی... طرز فکرش تو شرایط سخت عالیه..
ترجمه و متن کتاب کاملاً روان بود، طوری که حایلی میان نویسنده و خواننده احساس نمیشود. گیرایی و جذبهی کتاب به میزانی بود که آن را نیمهکاره رها نکنید. آن چه در آثار اتوبیوگرافی اهمیت دارد نه صرفاً شرح حوادث
کتاب توقف ناپذیر به شدت آدم رو پاگیر میکنه و حس رقابت و تلاش رو بیدار میکنه.حس خستگی ناپذیری ....من عاشق این کتاب شدم.
کتابی بسیار زیبا تاثیر گذار و عالی. از خوندن کتاب سیر نمیشی.اگر عاشق بازی تنیس باشی فوق العاده لذت میبری
خیلی کتاب خوبیه و آدم میفهمه پشت هر موفقیتی چقدر سختی و لحظات ناامید کننده وجود داره.
من طرفدار ماریا شاراپووا نیستم اما بعد از خوندن این کتاب میتونم بگم عاشق شخصیت قدرتمندش شدم
زندگی نامه خیلی جذابی بود فقط کاش همزمان با دوران آخر تنیسش برنمیخوردم(نزدیک ۱ سال که میشناسمش) اما بازیش دیدنیه جدا از صدای خیلی بلندش در زدن ضربات همینطور اینکه نمیدونستم با روجر فدرر در رابطه بوده اما مطابق انتظارم طبق نوشته
به نظر من سرنا ویلیامزم باید کتاب زندگی خودشو بنویسه... راستی عکس جلد کتاب هم خیلی زیباست
زندگینامه ای الهام بخش و جذاب که ارزش یک بار خونده شدن رو داره