دانلود و خرید کتاب ستون دنیایم باش جنیفر نیون ترجمه فرانک معنوی
تصویر جلد کتاب ستون دنیایم باش

کتاب ستون دنیایم باش

نویسنده:جنیفر نیون
امتیاز:
۳.۸از ۵۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ستون دنیایم باش

کتاب ستون دنیایم باش نوشتهٔ جنیفر نیون و ترجمهٔ فرانک معنوی است و نشر میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی است دربارهٔ دوست‌داشتن آدم‌ها؛ آن‌طور که واقعا هستند، نه آن‌طور که ما دوست داریم باشند.

درباره کتاب ستون دنیایم باش

ستون دنیایم باش نوشتهٔ جنیفر نیوِن، داستان رابطه‌ٔ دو نوجوان با نام‌های لیبی استرات و جک ماسلین را روایت می‌کند که به خاطر قلدربازی و آزار و اذیت سایر بچه‌ها در مدرسه، با هم آشنا می‌شوند. لیبی، دختری که با نام چاق‌ترین نوجوان آمریکا بین قلدرها شناخته می‌شود، پس از سال‌ها دوری به خاطر سوگ مادر و سلامتی خودش، به مدرسه بازمی‌گردد. جک نمی‌تواند چهره‌ٔ آدم‌ها و حتی خودش را تشخیص دهد، او دچار بیماری پروسپاگنوسیا است (نوعی بیماری که در آن شخص در شناسایی صورت افراد آشنا ناتوان می‌شود) و این موضوع را از همه پنهان می‌کند. جک پسری است که می‌تواند هر چیزی را به روش‌های جدید و بدی دوباره مهندسی و بازسازی کند، اما نمی‌تواند بفهمد که در عملکرد درونی مغزش چه می‌گذرد. بنابراین به خودش می‌گوید که باحال باش و بازی کن، ​​جذاب باش. خنده‌دار باش و زیاد به کسی نزدیک نشو.

او برای جبران این ضعف، لیبی را تبدیل به یک سیبل برای حملات قلدرها می‌کند. اما لیبی می‌تواند از پس خودش برآید و اعتمادبه‌نفس، شور و امید این شخصیت، جک را وادار می‌سازد تا به انتخاب‌هایش نگاه دوباره‌ای بیندازد.

خواندن کتاب ستون دنیایم باش را به چه کسانی پیشنهاد می‌‌کنیم

این کتاب را به تمام طرفداران رمان خارجی و نوجوانانی که در مدرسه احساس تنهایی می‌کنند پیشنهاد می‌‌کنیم.

درباره جنیفر نیون

جنیفر نیون (۱۹۶۸) در کارولینای شمالی چشم به جهان گشود. او هم کتاب‌های داستانی می‌نویسد و هم کتاب‌های غیر داستانی. اولین رمان او در ژانر ادبیات نوجوان در سال ۲۰۱۵ چاپ شد و این اثر دومین رمان اوست که نامزد بهترین رمان سال به انتخاب گودریدز شده‌است. انتشارات میلکان رمان دیگر او به نام جایی که عاشق بودیم را نیز با ترجمه فرانک معنوی منتشر کرده است.

بخشی از کتاب ستون دنیایم باش

من آدم آشغالی نیستم، ولی قراره یه کار آشغالی بکنم، و تو ازم متنفر می‌شی و بعضی‌های دیگه هم ازم متنفر می‌شن، ولی به‌هرحال، می‌خوام برای مراقبت از تو و همین‌طور خودم، این کارو بکنم.

این شاید به نظر یه بهونه بیاد، ولی من یه مریضی دارم به اسم پروسوپاگنوزیا، ادراک‌پریشی چهره‌هاـ که یعنی نمی‌تونم چهره‌ها رو تشخیص بدم، حتا چهرهٔ آدمایی که عاشقشونم، حتا چهرهٔ مادرم. حتا چهرهٔ خودم.

تصور کن وارد یه اتاقی پر از غریبه‌ها شی، آدمایی که برات هیچ مفهومی ندارن، چون اسم و گذشته‌شون رو نمی‌دونی. بعد تصور کن بری مدرسه یا سر کار یا بدتر، بری خونهٔ خودت، جایی‌که باید همه رو بشناسی، ولی در عوض آدمای اون‌جا هم همه شبیه غریبه‌ها باشن.

برای من زندگی این‌جوریه: وارد اتاق می‌شم و هیچکی رو نمی‌شناسم. منظورم هر اتاقی تو هر جاییه.

***

در حال گذر به‌سمت کلاس، یه مسیر پهن سر راهم باز می‌کنم و تو ردیفی که از همه به در نزدیک‌تره می‌شینم، محض این‌که یه موقع لازم شه فرار کنم. هیکلم درست اندازهٔ میزه. زیر لباسم، پشتم خیسه و قلبم تقریباً از تپش می‌ایسته. هرچند کسی نمی‌تونه اینو ببینه. حداقلش اینه که امیدوارم کسی نبینه، چون هیچ چیزی بدتر از این نیست که به دختر چاقِ عرقی معروف شی. همین‌طور که همکلاسی‌هام وارد کلاس می‌شن، چند نفرشون بهم خیره می‌شن. چند تاشون کِرکِر می‌خندن. هیچ‌کدوم از بچه‌های یازده‌ساله‌ای که یه زمانی می‌شناختم رو بین‌شون نمی‌بینم.

ولی مدرسه درست همون چیزیه که من انتظار داشتم، و درعین‌حال، از حد انتظارم فراتره. اول این‌که که دبیرستان مارتین ون بورن، دو هزار دانش‌آموز داره، بنابراین این‌جا محلی پر از اغتشاشه. بعدم این‌که، هیچ‌کی به اون جذابی و ترتمیزی که تو نسخه‌های تلویزیونی و سینمایی از دبیرستان نشون می‌دن، نیست. نوجوان‌های واقعی، دختر و پسرهای بیست‌وپنج‌ساله نیستن. ما هم پوست و موی بد و هم پوست و موی خوب داریم و همه در اندازه‌های مختلفیم. من خودمون رو از خودِ تلویزیونی‌مون بیش‌تر دوست دارم، با این‌که نشستن پشت این نیمکت، بهم احساس یه بازیگر رو می‌ده که داره نقش بازی می‌کنه. مثل ماهیِ بیرون از آبم. دخترجدیدهٔ مدرسه. داستانم باید چی باشه؟

farez
۱۳۹۷/۰۱/۰۹

نمیدونم این احساسبه که فقط من دارم یا بقیه هم بعد خوندن این کتاب بشرطی که النور و پارک رو خونده باشن دارن؟ یه جورایی مثل النور و پارک بود.یه دختر چاق با یه پسر که میتونه حمایتش کنه یا

- بیشتر
(:Ne´gar:)
۱۳۹۹/۰۴/۱۱

نویسنده این کتاب ، شاهکار دیگه ای هم به نام « جایی که عاشق بودیم » رو خلق کرده و این دو کتاب از بعضی جهت ها شبیه هم هستند که خب میتونه به زندگی خود نویسنده برگرده . اما

- بیشتر
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
۱۳۹۸/۱۰/۲۵

کتاب نوشته جنیفر نیون نویسنده ای که با رمان جایی که عاشق بودیم غوغا به پا کرده بود، نسبت به کار قبلی ضعیف بود داستان درمورد دوتا نوجون آمریکایی که یکی شون قبلا چاق ترین دختر نوجون آمریکا بوده و

- بیشتر
AFI
۱۳۹۹/۰۱/۲۶

این کتاب یه تجربه خوبه کشش نسباتا خوبی داره در مورد یه بیماری توضیح میده که خیلی خوبه آدم به دانسته هاش اضافه میشه و داستان جالبی داره و یاد میده به آما که اینقدر مضخرف نباشن و مردم رو

- بیشتر
sama123
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

کتاب رو دوست نداشتم فقط خوب بودکه در مورد یه بیماری که قبلا در موردش چیزی نمی دونستم اطلاعاتی پیدا کردم. شخصیت ها تصنعی بودن و برام قابل باور نبودن. جک بیماریشو از بچگی از همه پنهان کرده حتی به

- بیشتر
behmorad
۱۳۹۷/۰۱/۰۶

اولین باره اسم این بیماری را شنیدم، خیلی سخته آدم نزدیک ترین آدمهای زندگی اش را نشناسد!

کتاب باز
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

چقدر خوبه که چه چاق و چه زشت...برای خودمون ارزش قائل باشیم و اعتماد به نفس داشته باشیم.

zohreh_in_dark
۱۳۹۹/۱۰/۰۴

داستان دوست داشتنی و قشنگی بود. کلیت داستان شبیه کتاب النور و پارک بود که البته هر کدوم جذابیت های خاص خودشون رو دارن ولی این کتاب یه جورایی کمک می کنه حس خیلی خوبی درباره خودمون داشته باشیم. اصلا

- بیشتر
Emma
۱۳۹۸/۰۲/۰۱

داستان رو دوست داشتم مخصوصا اینکه اطلاعاتی درمورد ی بیماری میده

Aa
۱۳۹۹/۰۵/۱۳

بدک‌ نبود و داستان دوست داشتنی داشت اما بشخصه اون یکی کتاب جنیفر نیون یعنی "جایی که عاشق بودیم رو بیشتر پسندیدم.

بعد به چیزی‌که مادرم همیشه می‌گفت فکر می‌کنم، دربارهٔ این‌که چقدر رفتن دنبال رؤیاها ترسناکه، این‌که نرفتن دنبال رؤیا حتا از اینم ترسناک‌تره.
farez
مردمِ کوچیک، مردمی که از درون کوچیکن، دوست ندارن تو این‌قدر بزرگ باشی.
farez
دبیرستان بدترین تجربه‌ایه که تو عمرت می‌تونی داشته باشی.
Friba
همه تو تاریخ یه لحظه دارن که به‌طور خاص متعلق به خودشونه.
ساکت
بعضی وقتا مردم خیلی ساده عوضی می‌شن. بعضی وقتا عوضی می‌شن چون می‌ترسن. بعضی وقتا انتخاب می‌کنن که قبل از این‌که بقیه باهاشون عوضی‌بازی دربیارن، اونا خودشون عوضی شن. درست مثل یه جور عوضی‌بودن به‌عنوان سیستم دفاعی.
farez
ولی اون‌قدر اونو می‌شناسم که بدونم فقط جورجه که تصمیم می‌گیره کی وقت مردن جورجه. رو به من پلک می‌زنه. تو این لحظه، فکر می‌کنم که بهم می‌گه نفس بکش. پس نفس می‌کشم. خیلی تو نفس‌کشیدن ماهر شدم.
(:Ne´gar:)
نمی‌ذاشتم قلبم بشکنه، چون بیش از این می‌ترسیدم که حتا بخوام دوست‌داشتن رو تجربه کنم. و با این‌که درد دل‌شکستگی مثل چی عذاب‌آوره، بازم خیلی بهتر از اینه که هیچی رو حس نکنی.
farez
همیشه بهتره شکارچی باشی تا شکار.
میرالماسی
کل این مدت از خودم می‌پرسم، عمق چُلمنی من کجاست؟ اگه از اونی فکر می‌کنی عمیق‌تر باشه، چی؟
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
دلم می‌خواد بدونی که من تشویقت می‌کنم. بعضی وقتا ما احتیاج داریم که اینو بشنویم، حتا شده از یه غریبه.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
مجبور می‌شی به خدا رشوه بدی و باهاش معامله کنی، با این‌که اصلاً مطمئن نیستی که اون وجود داشته باشه.
farez
اگه خاطراتت رو تماشا نکنی، اونا شروع می‌کنن به محوشدن. نه یهویی با هم، بلکه یواش‌یواش، یه تیکه از این‌جا، یه تیکه از اون‌جا.
farahani
آدم هیچ‌وقت دلتنگیش برای آدم‌هایی که رفتن کم نمی‌شه و از بین نمی‌ره.
میرالماسی
اینو یادتون باشه: شما خواستنی هستین. بزرگ، کوچیک، بلند، کوتاه، زیبا، بی‌مزه، دوستانه و خجالتی. اجازه ندین کسی، حتا خودتون، شما رو پایین بیاره. خصوصاً خودتون.
faezehswifti
چرا یکی نمی‌گه "آهای به نظر می‌آد بار دنیا رو شونه‌هاته. بذار یه چند وقت اونو ازت بگیرم تا مجبور نباشی دائما با خودت حملش کنی."
Fatima
«دلیل واقعیِ بودنم این‌جا، اینه که من پادشاهِ اَبَرابله دنیام.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
هیچی دیگه هیچ‌وقت مثل قبل درست نمی‌شه، ولی من بهش عادت می‌کنم. شاید بالاخره بتونم به اون زندگی معمولی دست پیدا کنم.
Friba
بعضی وقتا کل قضیه دربارهٔ یه نفر دیگه‌ست و تو فقط اتفاقی اون‌جایی.
Fatima
ما نمی‌تونیم تو جنگ یه شخص دیگه شرکت کنیم، مهم هم نیست که چقدر دل‌مون بخواد این کارو بکنیم.
Aa
من همیشه فکر می‌کردم آدم باید توانایی متوقف‌کردن زمان رو داشته باشه. این‌جوری آدم می‌تونست تو یه نقطه واقعاً خوب زندگیش دکمهٔ توقف رو بزنه تا هیچی دیگه تغییر نکنه. بهش فکر کنین. عزیزان آدم نمی‌میرن. آدم پیر نمی‌شه. آدم می‌خوابه و فردا صبح بیدار می‌شه و می‌بینه که همه‌چیز درست همون‌طوریه که دیشب بود. بدون هیچ سوپرایزی. اگه من می‌تونستم زمان رو متوقف کنم، این لحظه‌ایه که انتخاب می‌کردم، لحظهٔ به‌خواب‌رفتن روی شونهٔ پدرم، با جورجِ توی بغلم، درست انگار دوباره هشت سالمه.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان