دانلود و خرید کتاب ماه عسل پاتریک مودیانو ترجمه حسین سلیمانی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ماه عسل اثر پاتریک مودیانو

کتاب ماه عسل

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۳۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماه عسل

کتاب ماه عسل نوشتۀ پاتریک مودیانو و ترجمۀ حسین سلیمانی‌نژاد است. نشر چشمه این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این کتاب اثری از نویسنده فرانسوی برندۀ نوبل و نمونه‌ای از تأملات و دلواپسی‌های چند انسان است که در یک برهه از زندگی، تحت‌ فشار مشکلات و بی‌مهری قرار گرفته‌اند و تأثیرات آن را می‌توان در باقی زندگی آنها مشاهده کرد.

درباره کتاب ماه عسل

کتاب ماه عسل، داستان بلندی است که پاتریک مودیانو آن را در ۵ بخش نوشته است. این داستان بلند، آغازی گیرا و خیره‌کننده دارد:

مستندسازی به نام «ژان بی»، در حال سفر به پاریس، با یک قطار، است. قطار، توقفی چهارساعته در میلان دارد و از آنجا که میانهٔ آگوست است، شهر خاموش و بی‌سروصدا به نظر می‌آید. ژان برای استراحت، به یک هتل دنج و خنک در کنار ایستگاه می‌رود. او درمی‌یابد که درست دو روز قبل، یک زن زیبای فرانسوی به نام «اینگرید تیرسون» در این هتل خودکشی کرده است.

ژان، به‌تدریج، به یاد می‌آورد که در بیست‌سالگی، این زن را می‌شناخته. او مدتی نه‌چندان طولانی پس از بازگشت به پاریس، مسیر و راه زندگی خود را گم کرده و در سردرگمی غرق می‌شود.

داستان بلند ماه عسل، شبیه به جست‌وجو، معما و اندوهی بزرگ است؛ اما فراتر از اینها، این اثر، تأملی است بر وسوسه‌ها و دام‌های خاطرات انسان‌ها.

پاتریک مودیانو در کتاب ماه عسل، چنان جهان پرجزئیات و ملموسی خلق کرده که خوانندگان را برای دانستن داستان ژان و رابطه‌اش با آن زن مرموز، وادار به لحظه‌شماری می‌کند.

خواندن کتاب ماه عسل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پاتریک مودیانو

پاتریک مودیانو در ۳۰ ژوئیه ۱۹۴۵ به دنیا آمد. وی نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس قرن بیستم میلادی، اهل فرانسه و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۴ است. مودیانو یکی از چهره‌های مهمّ ادبی فرانسه به‌شمار می‌رود.

نخستین رمان این نویسندۀ فرانسوی، «خ‍ی‍اب‍ان ب‍وت‍ی‍ک‌ه‍ای ت‍اری‍ک» بوده است. نام مودیانو در دههٔ هشتاد شمسی در ایران مطرح شد و بلافاصله پس از اینکه او در سال ۲۰۱۴ موفق به دریافت جایزۀ نوبل شد، تب ترجمۀ آثار شدت گرفت و مترجمان جوان به ترجمۀ آثار او هجوم آوردند. «خاطرات خفته» اثر پاتریک مودیانو، چندین‌بار در ایران به فارسی برگردانده شده است.

جز کتاب‌های یادشده، «م‍را ن‍گ‍ی‍ن ک‍وچ‍ول‍و م‍ی‌ن‍ام‍ی‍دن‍د»، «در کافه جوانی گمشده»، «افق»، «سیرکی که می‌گذرد» و... نیز از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است.

بخشی از کتاب ماه عسل

«دوباره به تماشای فیل‌ها رفتم. هیچ‌وقت از دیدن‌شان خسته نمی‌شوم.

نسیم ملایمی گرما را با خودش می‌برد. تا انتهای محوطه‌ی باغ‌وحش که در حاشیه‌اش، سمت سن‌مانته، خیابانی به جنگل ونسن می‌رسد، رفتم و همان‌ جا روی نیمکتی نشستم. آن‌جا درخت‌های بلند با شاخ‌وبرگ‌های‌شان از شما محافظت می‌کنند. همین‌طور یک کاج چتری.

بعد روی نیمکت دراز کشیدم. از خودم پرسیدم وقتی درهای باغ‌وحش بسته شوند، خودم بلند می‌شوم یا منتظر می‌مانم باغبان بیاید و از من بخواهد بیرون بروم. وسوسه می‌شدم دیگر به هتل دودس برنگردم و خودم را روی شیبی رها کنم که شاید متعلق به من بود. شیب خانه‌به‌دوشی.

راحت بودم. گاهی نعره‌ی فیلی را می‌شنیدم. چشم از شاخ‌وبرگ‌های سبز آن کاج چتری که به آسمان قد کشیده بود، برنمی‌داشتم. ژوان‌له‌پن. مدت‌ها قبل، در تابستانِ بیست ‌و یک‌سالگی، من هم از آن‌جا سر درآورده بودم. ولی آن ‌موقع نمی‌دانستم اینگرید و ریگو آن‌جا زندگی ‌کرده‌اند. تابستان قبلش با آن‌ها آشنا شده بودم و چون دیگر ندیده بودم‌شان، فراموش‌شان کرده بودم.

کاوانو برای جشنواره‌ی جاز مرا به ژوان‌له‌پن کشانده بود. هنوز کاملاً به شغلِ کاوش‌گری رو نیاورده بودیم. کاوانو عاشق دختر یک پیانیست سیاه‌پوست شده بود. راننده‌ی نوازنده‌ی دیگری شده بود که فقط اسمش کافی است تا افسردگی‌ام از بین برود: دودو مارماروزا.

دوست داشتم این کاج چتری که در حاشیه‌ی باغ‌وحشِ سن‌مانته قد کشیده، واسطه شود و از تابستانی که توی ژوان‌له‌پن بودم و ناخودآگاه پا جای پای اینگرید و ریگو می‌گذاشتم، چیزی به ذهنم منتقل کند. ما هم برای آبتنی به پایین‌دستِ کازینو می‌رفتیم و صبح زود، ظاهر شدن بنای غول‌آسای پروانسال را می‌دیدیم. البته ما ساکن آن هتل نبودیم، بلکه توی هتل کوچک‌تری بودیم که در خیابان شلوغ و پُرسروصدایی قرار داشت.

زندگی ما فقط‌ شب‌‌ها بود. از روزهای ژوان‌له‌پن هیچ خاطره‌ای ندارم، ‌جز لحظه‌ی فرّارِ طلوع خورشید. آدم‌های دوروبرمان چنان زیاد بودند که قیافه‌های‌شان با‌هم قاتی می‌شوند و نمی‌توانم دودو مارماروزا را بین‌ بقیه تشخیص بدهم. نوازنده‌ها در کاجستان آهنگ می‌زدند و همان تابستان بود که با آنت آشنا شدم. به گمانم آن موقع خوشبخت بودم.

پس تصمیم گرفتم هر هشت روز یک‌بار هتلم را عوض کنم و در محله‌های حومه‌ای پاریس که قبلاً پاتوقم بودند، جا خوش کنم. خیال داشتم از هتل دودس در پورت‌دوره به هتل فیو در خیابان سیمون بولیوار نقل‌مکان کنم. باید امشب می‌رفتم، ولی صورت‌حساب را نگرفتم. منی که کیلومترها بین قاره‌های مختلف سفر کرده‌ام، از فکر سوار مترو شدن و پیمودن مسیر پورت‌دوره تا بوت‌شومون به وحشت افتادم. بعد از هشت روز زندگی در پورت‌دوره،‌ ترسیدم آن‌جا احساس دلتنگی کنم. شاید فردا صبح جرئت کنم و بروم. ولی واقعاً می‌ترسم سرِ شب به خیابان سیمون بولیوار برسم و عادت‌های پورت‌دوره را به‌ شکل بی‌رحمانه‌ای ترک کنم.

بنابراین، مثل شب‌های قبل، به کافه‌ی بلوار سول رفتم تا شام بخورم. قبل از برگشتن به هتل، کنار محوطه‌ی باغ‌وحش قدم زدم تا به کاج چتری رسیدم.

پنجره را کاملاً باز گذاشته‌ام، لامپ را خاموش کرده‌ام، روی تخت دراز کشیده‌ام و دست‌ها را پشت‌سرم قلاب کرده‌ام. به اتاقم وابسته شده‌ام و برای همین در رفتن دودلم. اما فکر دیگری در سرم دارم: این‌که هر روز به یکی از محله‌های حومه‌ای سر بزنم و بعد برگردم این‌جا. اگر لازم شد، گاهی با کل وسایلم که چیزی جز نوشته‌هایم راجع‌به زندگی اینگرید نیست، شب را بیرون بمانم. یک شب هتل فیو، در خیابان سیمون بولیوار. یک شب هتل گوئن، نزدیک پورت‌دوکلیشی... ولی مطمئن باشم خانه‌ی ثابتم دودس است و پایگاهم محله‌ی پورت‌دوره. باید کرایه‌ی چند هفته‌ی اتاق را پیشاپیش پرداخت کنم. با این کار به مالک دودس که ظاهراً به من بدبین است، اطمینان‌خاطر خواهم داد. هر‌بار که در راهروِ ورودی به او برمی‌خورم، حس می‌کنم به چشم یک توریستِِ غیرعادی نگاهم می‌کند.»

نظرات کاربران

Amir_13_Doulabi
۱۳۹۵/۱۰/۰۱

با اینکه پاتریک مودیانو به عنوان یکی از نویسندگان خوب ادبیات معاصر فرانسه، برای خوانندگان پیگیر ادبیات داستانی در ایران نامی کم و بیش آشنا محسوب می‌شد، اما با این حال انتخاب او به عنوان برنده جایزه نوبل تعجب برخی

- بیشتر
فرزاد
۱۳۹۶/۰۶/۳۰

زنی چهل و خورده ای ساله بنام اینگرید خودکشی کرده که زمانی از آشناییان راوی داستان بوده. اکنون از آن خودکشی هجده سال گذشته و روای داستان که فردی بنام ژان است دچار پوچی شده ودر حین توضیح حالات روحی خود

- بیشتر
Shirin Rassam
۱۳۹۸/۰۲/۰۱

کتاب خوبی بود. داستانی ساده و روان بدون هیچ اتفاق خاصی. دست و پنجه نرم کردن با گذشته برای پیدا کردن هویت، پوچی زندگی و تمام احساسات و عواطف..

akram
۱۳۹۵/۰۶/۳۱

فوق العاده زیبا. از سبک مودیانو خوشم اومد. اولین کتاب از این نوسنده بود که خوندم. طاقچه ازت ممنونم چون من از مودیانو دنبال کتاب بودم و تو شهر خودم نیافتم. خوشحال شدم اینجا دیدم.

fateme1ghaderi
۱۳۹۷/۰۳/۰۳

همش منتظر بودن یه اتفاق خاص یا یه پایان حیرت انگیز داشته باشه. آخرشم نفهمیدم از این داستان باید چی می فهمیدم.

Elaheh
۱۴۰۰/۰۹/۲۸

ترجمه اوایلش یه کم نامفهوم بود! ولی در ادامه بهتر شد و یا شاید من به روش مترجم به مرور عادت کردم. نمیدونم کتاب چاپی هم اینقدر بدون پاورقی هست یا این مشکل نسخه الکترونیکیه. چون کلی اسم مکان در

- بیشتر
ا.م
۱۳۹۹/۱۰/۱۴

داستان با خودکشی یک زن شروع می شود و تا پایان ذهن راوی و خواننده را درگیر خاطرات زندگی خود می کند‌. رمان جذاب کوتاهی که انگار برایت تمام نمی شود‌. فقط از یک چیز تعجب کردم که راوی این

- بیشتر
AS4438
۱۳۹۹/۰۸/۱۳

بسختی خوندمش، برای من خسته کننده بود.

شکسپیر
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

از خوندنش لذت بردم ممنون

somy
۱۳۹۴/۰۴/۲۷

عالی، لذت بردم از خوندنش

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۸)
بعضی وقت‌ها آدم نمی‌تونه کوچک‌ترین حرفی با دیگران بزنه... دست خودش نیست
Shirin Rassam
این‌طوری است که ما همیشه در زمان‌های مختلف در جاهای قبلی پرسه می‌زنیم و با وجود اختلاف زمانی چند‌ساله، آخرش به‌هم برمی‌خوریم.
✿Farzaneh✿
ما همیشه در زمان‌های مختلف در جاهای قبلی پرسه می‌زنیم و با وجود اختلاف زمانی چند‌ساله، آخرش به‌هم برمی‌خوریم.
Shirin Rassam
احساس کردم لحظه‌ای در زندگی می‌رسد که انسان دل‌و‌دماغ هیچ کاری ندارد.
پریسا
ضمناً ممکن است پیش بیاید که یک شب، به‌ خاطر نگاه دقیق کسی، آدم احساس کند باید چیزهایی را با او در میان بگذارد. البته نه تجربیاتش را، بلکه فقط چند چیز جزئی نامربوط که با رشته‌ی نامرئی و سستی به اسم جریان زندگی به‌هم پیوند خورده‌اند.
siavash fouladi
شرایط و شکل محیط اهمیت زیادی ندارند. یک روز در احساس پوچ ‌بودن و تأسف دست‌و‌پا می‌زنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب می‌نشیند و محو می‌شود. اما سرانجام با قدرت برمی‌گردد.
بهناز
لحظه‌ای در زندگی می‌رسد که انسان دل‌و‌دماغ هیچ کاری ندارد.
پویا پانا
زندگی ما فقط‌ شب‌‌ها بود.
پویا پانا
بعضی وقت‌ها آدم نمی‌تونه کوچک‌ترین حرفی با دیگران بزنه... دست خودش نیست...
پویا پانا
شرایط و شکل محیط اهمیت زیادی ندارند. یک روز در احساس پوچ ‌بودن و تأسف دست‌و‌پا می‌زنید. بعد، این احساس مانند جزر دریا عقب می‌نشیند و محو می‌شود. اما سرانجام با قدرت برمی‌گردد. اینگرید نمی‌توانست از دست‌اش خلاص شود. من هم همین‌طور.
ا.م

حجم

۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان