دانلود و خرید کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان) ایندو ساندارسان ترجمه امیرحسین اکبری شالچی
تصویر جلد کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)

کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۰۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)

«عروس بیستم (زندگی پرماجرای مهرالنساء ملکه ایرانی هندوستان)» داستانی به قلم ایندو ساندارسان، نویسنده هندی است که برنده جایزه ادبی ایالت واشینگتن در سال ۲۰۰۴ شده‌است. مهرالنساء ملقب به «نورجهان»آخرین زن جهانگیرشاه (فرمانروایی: ۱۶۰۵–۱۶۲۷ م) ، چهارمین پادشاه گورکانی هند و نوه یکی از درباریان شاه تهماسب صفوی بود. ملکه نورجهان زنی بذله‌گو، باهوش و زیبا بود و جهانگیر را سخت شیفته خود کرد. طوری که نقشی تعیین‌کننده در دربار پیدا کرده و باعث نفوذ بسیاری از ایرانیان به دربار امپراتوری گورکانی شد. پدرش، غیاث الدین شیرازی ملقب به «اعتمادالدوله» در دربار اکبر و جهانگیر مناصب مهمی داشت. میرزا غیاث الدین شخصی ایرانی بود که با خانواده‌اش در دورهٔ اکبر، (سلطنت ۱۴–۹۶۳ ه‍. ق) به هند رفت و در دربار او به کار اشتغال ورزید و در مدت کوتاهی پیشرفت کرد و عهده‌دار فعالیت‌های مهمی شد. خانواده مهرالنساء در زمان پادشاهی شاه تهماسب موقعیت خوبی در دربار داشت تا این‌که شاه اسماعیل دوم به تخت نشست که با آنها رابطه خوبی نداشت ازین رو از ترس شاه از راه اصفهان ، عازم هند شدند.آنها در دشت لوت با یکی از نزدیکان شاه هند آشنا شده و موقعیت وی باعث تحکیم روابط و جایگاه این خانواده در هند می‌شود تا این که مهرالنساء، دختر خانواده، به همسری شاه درمی‌آید: مهرالنساء رویش را سوی لادلی که کنارش خوابیده بود، برگرداند و دستش را زیر سر دختر کوچکش کشید. بچه خیس عرق بود و پوست مهرالنساء از خیسی برق می‌زد. آب‌ها را از دستش راند، و در موهای داغ دخترش دمید. لادلی دمی ژرف کشید و با دست‌ها و پاهای خم‌شده‌اش، غلتی زد. مهرالنساء بوسه‌ای بر آرنجش داد و به دخترش خیره شد. گویی گرمای بنگال چندان هم او را نمی‌آزرد. لادلی با دهان باز، خوابش برده بود؛ آوای دم‌هایش در بینی‌اش سوت می‌زد، چون گرفتار سرماخوردگی تابستانی شده‌بود. مهرالنساء آهسته او را نوازش کرد، اما دست‌هایش را روی جاهای عرق‌سوزشده‌اش نمی‌گذاشت. پشت پا و بالای ران لادلی را مالش داد، گودی مفصل‌هایش و زانوی نرمش را مالید. در آن آغاز که لادلی زاده شده بود، مهرالنساء شب‌ها بیدار می‌ماند تا ببیند وی کی به خواب می‌رود...
نیوشا
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

این کتاب در واقع سه جلدیه که اینجا فقط جلد اولش اومده اگه خواستین ادامه شو بخونین اینو توی گوگل سرچ کنین taj mahal trilogy اسم سه تا کتاب اینه: the twentieh wife the feast of roses shadow princess

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۰۹

رمان عاشقانه، تاریخی هرچند قسمت هایی که کارهای زشت شخصیت اول داستان به بهانه عشق توجیه میشد رو نمی پسندیدم ولی در کل بد نبود😊

سپیده
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

خوب چیزی که قبل از شروع مطالعه این کتاب باید بدونید اینه که این کتاب داستان زندگی مهرالنسا پیش از شاهبانو شدنشه! اوایل داستان جذابه ولی متاسفانه اواسط داستان روایت های تاریخی نه چندان مرتبط به زندگی مهرالنسا(که ما کتاب

- بیشتر
fazi a
۱۳۹۷/۱۰/۰۴

متن کتاب اشتباهات بسیاری داشت،فاعل برخی جملات به اشتباه گفته میشد طوری که در جملات بعد متوجه این اشتباه میشیم.جدا از این،به نظر میرسه با نیت کهن نویسی، افعال اشتباه در جای جای کتاب بکار رفته و بسیار به چشم

- بیشتر
مریم
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

یک رمان بر اساس واقعیتو تاریخ. البته من دوست داشتم جلد بعدیش هم موجود بود و میخوندم چون کتاب فقط تا روز عروسی مهر النسا هستش و درباره تاثیرش بر حکومت و فرمانروایی چیزی نوشته نشده. به طور کلی به نظرم

- بیشتر
باران
۱۳۹۷/۱۰/۰۶

سلام سالهاست که رمان نمیخوانم و حتی چند باری هم که سعی کردم ،رمانی را شروع کنم ،در ادامه مطالعه شکست خوردم ولی نمیدانم این قرن بیستم چه جور من را سحر کرد که در کمتر از سه شبانه روز آن را

- بیشتر
🍃بانو🌼
۱۳۹۷/۰۹/۱۹

کتاب زیبایی بود لذت بردم.. اینکه داستان واقعی بود جذابش میکرد👍

M M
۱۳۹۹/۰۶/۰۴

کتاب خیلی خوبی بود بعد از مطالعه از پادشاهان مغول و طرز زندگیشان آگاه می شویم و روایت داستانی آن جذابیت آن را زیاد کرده است.

Aisan Rbt
۱۳۹۸/۱۲/۲۲

کتاب بسیار پر کشش و جوابی بود با اینکه سال پیش خوندمش دوباره دارم میخونم .

. p.z.sh.
۱۳۹۸/۰۲/۱۵

هنوز این کتاب رو نخوندم ولی قبلا کتابی در مورد مهرالنسا (نورمحل) خوندم به اسم [عروس ایران ] متاسفانه اسم نویسنده اش یادم نمیاد که ببینم این کتاب همونیه که قبلا خوندم یا نه!!!!؟؟؟

قانون اسلام به غیاث پروانه می‌داد که تا چهار زن بگیرد، لیک وی در کنار عصمت به آرامش ژرف و همیشگی دست یافته بود. نیازی به نگریستن یا اندیشیدن به زن دیگری نداشت و نیازمند زناشویی با زن دیگری نبود. عصمت برایش همه چیز شده بود.
~sahar~
فرمانروایی که مردم پشتش نباشند، شایستۀ هستی نیست و بهتر است به چنگال مرگ سپرده شود
فرشید
عصمت و غیاث سخت‌گیرانه بر آن بودند که کسی به هنگام خوراک خوردن نباید چیزی بگوید، این را نشانه‌ای از ادب می‌شماردند.
B-vafa
قانون اسلام به غیاث پروانه می‌داد که تا چهار زن بگیرد، لیک وی در کنار عصمت به آرامش ژرف و همیشگی دست یافته بود. نیازی به نگریستن یا اندیشیدن به زن دیگری نداشت و نیازمند زناشویی با زن دیگری
elnaz
برای پادشاه بسیار افت داشت که به جای بزرگان دربار انگلیس، پذیرۀ بازرگانان آنجا شود. مگر انگلستان جز کشتی و ماهی چیز دیگری هم داشت؟ چگونه جزیره‌ای چنان کوچک، چشم داشت که پادشاهی بزرگ پذیره‌اش گردد؟ هندوستان بر پای خود ایستاده بود و به هیچ چیزی نیاز نداشت. این بیگانگان بودند که نیاز به ادویه و کتان و شوره داشتند، چیزهایی که در هندوستان بسیار و فراوان بود. اگر اینها را می‌خواستند، پس باید خود را تکانی هم می‌دادند و فرستادۀ ویژه‌ای سوی پادشاه می‌فرستادند
Qeziii
خودش هم درنمی‌یافت که این خواست چرا چنین ارزشمند است، همین را می‌دانست که هرگز برای دیدن چیزی چنین شوقی در دل نداشته است.
B-vafa
او قدرتی در زیر چادر بود.
B-vafa
از بی‌هوشی به حس گناه و از حس گناه به بیهوشی افتاد.
B-vafa
ما بر آن شده‌ایم که او را سرفراز سازیم. و چه کاری بهتر از اینکه دست دختر تو را در دست‌هایش بگذاریم؟ چه پیوند خوبی می‌شود. هر دو ایرانی هستند و نیاکان و پیشینه‌شان یکی است. ما می‌خواهیم این پیوند انجام پذیرد.
B-vafa
ارزش زر و گوهرهایی که عصمت از خود می‌آویخت با هزینۀ یک سال یک خانواده برابری می‌کرد.
B-vafa
«بیگم به مهرالنسا بسیار خوبی کرد؛ او را بیش از همه دوست می‌داشت و همواره او را نزدیک خود نگاه می‌خواست.» B. Narain and S. Sharma, A Dutch Chronicle of Mughal India
~sahar~
همیشه برای زن مرزهایی می‌گذاشتند: چگونه زندگی کند و چه بخورد، حتی اینکه در بارۀ چه سخن بگوید و در بارۀ چه خاموش بماند و آن را در دل خود زندانی کند.
B-vafa
لبخندی بر لبان پدر نشست، لیک ساختگی بود چون چشم‌هایش نخندید.
B-vafa
چراغ‌های روستایی که به پای کوه چسبیده بود، سوسو می‌زد.
کاربر ۸۱۰۴۷۲
«برای نامش اندیشه‌ای کرده‌ای؟» عصمت گفت: «آری» و اندکی درنگ کرد. «مهرالنسا.»
B-vafa
«مهرالنسا! درست گوش کن و یاد بگیر! یک زن نمی‌تواند مردی را صددرصد باور داشته باشد، چه در زمینۀ مسائل مالی، چه در زمینۀ عشق!»
sahar..
«چه کتاب زیبایی. من داستان رستم را می‌دانم، پهلوانی که او را با بریدن شکم مادرش به جهان آورده بودند، از به سکه بزرگ بود.»
سلما
همان دم در ایستاد و چشم‌هایش را باز باز کرد و پدرش را دید که آرام و آسوده، روی تخت میان اتاق آرمیده است.
B-vafa
«چرا پیش از آن که کار به اینجا برسد مرا آگاه نساختید؟»
B-vafa
آموخته بود که گفتگو چه ارزش ویژه‌ای دارد و چگونه می‌توان دل دیگران را ربود. وی دیده بود که زنان دیگر تنها می‌کوشند از راه زیبایی تن خود، دلربایی کنند.
B-vafa

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۳۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان