کتاب هنوز هر چیزی ممکن است
معرفی کتاب هنوز هر چیزی ممکن است
کتاب هنوز هر چیزی ممکن است نوشتهٔ ویرژینی گریمالدی و ترجمهٔ فرزانه مهری است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب هنوز هر چیزی ممکن است
کتاب هنوز هر چیزی ممکن است، رمانی است که در ۶ بخش و با نامهای «انکار»، «خشم»، «چانهزنی»، «افسردگی»، «پذیریش» و «هنوز هر چیزی ممکن است» نوشته شده است. راوی رمان، «ژولین» دختر «ژان» است. ٰژان مردی است که پس از ۲۰ سال کار در خط تولید کارخانهٔ شوفاژسازی ورشکست شده، خود را بازنشسته کرده و از همسرش جدا شده است. خانهٔ پدر میسوزد و او به خانهٔ دختر میآید. ژولین زندگی آرام و بدون دغدغهای دارد، ولی پدر دمدمیمزاج است. حقوقش را هزینهٔ کالاهای تبلیغاتی در تلویزیون میکند و با صدای بلند موسیقی گوش میدهد. پدر در حال دچارشدن به بیماری آلزایمر است. این موضوع باعث میشود ژولین شرایط پیشآمده از این وضعیت را بپذیرد و با تغییر نگاه با دنیای پدر همراه شود.
ویرژینی گریمالدی این رمان را با محوریت قراردادن تجربیاتی که در زندگی شخصی خود از سر گذرانده است. او با شوخطبعی پرشور و ظرافت بیپایان خود، برایمان داستان فوقالعادهای دربارۀ گذر از این مرحله و انعطافپذیری نقل میکند. طبق نظرسنجی فیگارو، ویرژینی گریمالدی پرخوانندهترین زن رماننویس فرانسوی در سالهای ٢٠١٩ و ٢٠٢٠ بوده است. او متولد سال ۱۹۷۷ است. رمان «هنوز هر چیزی ممکن است» سال ۲۰۲۱ در پاریس منتشر شد.
خواندن کتاب هنوز هر چیزی ممکن است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنوز هر چیزی ممکن است
«شب پناهگاه افکار سیاهم شده. حوالی سه صبح، هنگامی که همهچیز در سیطره تاریکروشن و سکوت است، خواب میگریزد و رقص افسوس و پشیمانی آغاز میشود. نقشهای اصلی به عهده حسرت گذشته و احساس گناه است، که حرکات پرپیچ وخمی را مکرراً در گذشته اجرا میکنند.
بایست میدیدم. نشانههایی وجود داشت. این بیاعتنایی از جانب ما غیرمعمول بود. هر سال، برای تولد شارلی، پدرم او را با خود میبرد تا با هم خوش بگذرانند. روز شارلی بود و فعالیتها را او انتخاب میکرد، پدر چارهای جز پذیرفتن نداشت. شارلی حق انجام دادن هر کاری را داشت، و فقط یک وظیفه به عهدهاش بود: اینکه خوش بگذراند. آنها با هم سوار بر طناب از این کوه به آن کوه سر میخوردند، موجسواری میکردند، دُم میکیماوس را میگرفتند، به تماشای نمایشی از چوپی مینشستند، کیلوکیلو پشمک میخوردند، درون کلبه درختی میخوابیدند، اسکیتبازی و صخرهنوردی میکردند، و همه را هم قطعاً در لباس دزددریایی، شوالیه یا شاهزاده انجام میدادند. سال گذشته، در روز تولد شارلی، پدر حتی به او زنگ هم نزد. من که دلخور شده بودم، پیام تندی برایش فرستادم که واکنشی به آن نشان نداد. حتی وقتی مچ دست شارلی شکست، باز هم سروکلهاش پیدا نشد تا از او خبر بگیرد. بهندرت خبر میگرفت، به همان اخباری که برایش میفرستادم راضی بود. من هم دیربهدیر تماس میگرفتم، چرا که فکر میکردم علاقهای به شارلی ندارد. اجازه دادم که سکوت بینمان عادی شود، و خودم را با آن رابطه نقطهچینمانند وفق دادم. ماهها تصور میکردم که برایش مهم نیستیم، و غم و غصهام را به ضرب بغض و کینه خاموش ساختم.»
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه