کتاب لحظات شیرین
معرفی کتاب لحظات شیرین
کتاب لحظات شیرین نوشتهٔ ویرژینی گریمالدی و ترجمهٔ ریحانه رییس الساداتی است. انتشارات کیمیای اندیشه این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب لحظات شیرین
کتاب لحظات شیرین حاوی یک رمان معاصر و فرانسوی است که آن را پرمخاطبترین رماننویس فرانسوی در سال ۲۰۱۹ دانستهاند. ویرژینی گریمالدی در این رمان، ماجرای زنی را که دخترش را پیش از موعد به دنیا میآورد، روایت کرده است. بچه بسیار کوچک است و نیازمند مراقبت در بیمارستان، اما از همان ابتدا جای خاص خودش را پیدا میکند. زمان میگذرد و او اینبار شاهد رفتن فرزندانش از آشیانهٔ خانوادگی است. بار اول یاد میگیرد مادری تماموقت شود و بار دوم باید بازنشستگی از مادربودن را بیاموزد. او در فضایی خالی، تنهایی غریبی را تجربه میکند که فقط خاطرات را زنده میکند. عمدهٔ این خاطرات مربوط به زمانی است که او زمانش را در کنار مادران دیگری گذرانده که کودکانشان با شرایط ویژه و مشابه فرزند نارس او در بیمارستان بسر میبردند.
خواندن کتاب لحظات شیرین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لحظات شیرین
«توماس بهندرت با من تماس میگیرد. در نتیجه، هنگامیکه اسمش روی صفحه گوشی نقش میبندد، بااینکه در حال خوردن شام هستم، بدترینها را تجسم میکنم.
-سلام مامان!
-همه چی خوبه عزیزم؟
-آره، آره، فقط دلم میخواست صداتو بشنوم.
این صدا را میشناسم. همان صدای کودکیاش را دارد، وقتی غم او را فرامیگرفت. گاهی پس از داستان شب، از من سؤال میپرسید:«همچنان دوستم داری، آره مامان؟» به او اطمینان میدادم. همیشه دوستت خواهم داشت و حتی پسازآن، کوچولوی من.
-چیزی شده؟
-نه هیچی، نگران نباش، فقط خستهام. کمی احساس تنهایی میکنم.
پسرم یک شخصیت فوقالعاده حساس است. احساساتش غالباً لبریز میشوند، گاهی اضطرابهایش او را خفه میکنند. پایدارتر دوست میدارد، ژرفتر نگران میشود، سختتر درد میکشد و عمیقتر ناراحت میشود. ساعتهای زیادی را به شنیدنِ از خود بیخودشدگیهایش گذراندهام، زیرا که ماه کامل بود، زیرا از دوچرخه جدیدش خوشنود بود، زیرا موفق شده بود قطعهای گیتار بنوازد، زیرا که آن دختر به او لبخند زده بود. ساعتهای زیادی را برای آرام کردنش سپری کردم، چونکه خواب بدی دیده بود، چون زانوهایش خراشیده شده بودند، چراکه فهمیده بود همگی ما میمیریم، زیرا آن دختر ترکش کرده بود. در طی سالها، او برای خودش لاکِ بیقیدی ساخته بود، یاد گرفته بود از شوخی استفاده کند، اما من میدانم چه چیزی زیر آن پنهان است.
اگر میتوانستم، داخل ماشین میپریدم و به آنها میپیوستم. چقدر دلم میخواست که بچههایم دو کوچه آن طرف تر زندگی میکردند؛ اما زمانش نیست؛ بنابراین باید استراتژی دیگری را برنامهریزی کرد.
سؤال پرسیدم:امشب هیچ کاری نمیکنی؟
-نه دوستام بیرون رفتن، من تمایل نداشتم.
-یه ایده دارم عزیزم. امشب رو باهم می گذرونیم.
ده دقیقه بعد، سر میز آشپزخانه، درحالیکه کامپیوترم مقابلم قرار داشت، غذا خوردن را از همانجایی که رها کرده بودم، از سر گرفتم.
پسرم روی صفحه پرسید:چی میخوری؟
-سالاد عدس، تو چی؟
-پاستا بولونز
جعبه مقوایی حاوی غذایش را من نشان داد. دوباره لبخند زد.»
حجم
۲۳۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۳۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه