
کتاب مزد ترس
معرفی کتاب مزد ترس
کتاب مزد ترس با عنوان انگلیسی The man within نوشته گراهام گرین با ترجمه سعید کلاتی در سال ۱۴۰۲ توسط نشر نیماژ منتشر شده است. این رمان به بررسی روان انسان، ترس، خیانت و پیامدهای آنها در زندگی میپردازد. گرین با خلق شخصیتهایی پیچیده و فضاهایی پرتنش، داستانی را روایت میکند که در آن مرز میان امنیت و تهدید و اعتماد و تردید بهشدت باریک است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مزد ترس اثر گراهام گرین
کتاب مزد ترس از رمانهای مهم گراهام گرین است که با فضاسازیهای سینمایی و پرکشش، به لایههای پنهان روان انسان و تأثیر ترس بر سرنوشت میپردازد. این کتاب در دورهای نوشته شده که گرین تجربههای زیستهی خود را، بهویژه از دوران جنگ و همکاری با سرویس اطلاعاتی بریتانیا، در آثارش بازتاب داده است. داستان در فضایی مهآلود و روستایی شکل میگیرد و شخصیتها درگیر موقعیتهایی میشوند که مرزهای اخلاقیشان سنجیده میشود.
ساختار رمان بهگونهایست که رازها تدریجی کشف میشوند و شخصیتپردازیها با دقت و ظرافت انجام شدهاند. گراهام گرین در این اثر، همانند دیگر رمانهایش، مرز میان خیر و شر را مبهم و خاکستری ترسیم میکند و خواننده را به تأمل دربارهی انتخابها و پیامدهایشان دعوت میکند. کتاب مزد ترس با نگاهی عمیق به درون انسان، داستانی را روایت میکند که در آن ترس، تنهایی و جستوجوی معنا محور اصلی حرکت شخصیتهاست.
خلاصه داستان مزد ترس
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان مزد ترس با فرار مردی به نام اندروز آغاز میشود که در پی حادثهای، ناچار است شب را در جنگلی مهآلود و ناشناخته سپری کند. او زخمی و خسته، به کلبهای پناه میبرد که در آن زنی جوان به نام الیزابت و جسد مردی پیر حضور دارند. اندروز که تحت تعقیب است، ناچار میشود هویت خود را پنهان کند و با الیزابت وارد گفتوگویی پرتنش و رازآلود میشود. فضای داستان سرشار از اضطراب، بیاعتمادی و تردید است؛ اندروز مدام میان میل به فرار و نیاز به پناهگرفتن در نوسان است و الیزابت نیز با ترسها و تنهایی خود دستوپنجه نرم میکند. در ادامه، مراسم تدفین مرد پیر، حضور اهالی روستا و نگاههای قضاوتگر آنها، بر فشار روانی شخصیتها میافزاید.
اندروز برای حفظ امنیت خود، مجبور میشود نقش برادر الیزابت را بازی کند و در این میان، گذشتهی تلخ و روابط پیچیدهی او با پدرش و کارلیون، یکی از تعقیبکنندگانش، بهتدریج آشکار میشود. داستان با پیشروی در فضای مهآلود و پرتعلیق، به کندوکاوی درونی دربارهی ترس، هویت، تنهایی و معنای همدلی میرسد. گراهام گرین با روایت جزئیات ذهنی و عاطفی شخصیتها، خواننده را به قلب اضطراب و تردید میبرد، بیآنکه پایانی خوش برای سرنوشت آنها رقم بزند.
چرا باید کتاب مزد ترس را بخوانیم؟
رمان مزد ترس اثری است که با فضاسازی منحصربهفرد و شخصیتپردازیهای چندلایه، تجربهای متفاوت از مواجهه با ترس، تنهایی و اضطراب را پیش روی خواننده میگذارد. این کتاب با روایت پرتعلیق و روانشناسانه، به بررسی مرزهای اخلاقی و روانی انسان میپردازد و نشان میدهد چگونه ترس میتواند رفتار و انتخابهای افراد را دگرگون کند. مطالعهی این رمان فرصتی برای تأمل دربارهی ماهیت ترس، نقش آن در شکلگیری هویت و روابط انسانی و همچنین مواجهه با موقعیتهای بحرانی و تصمیمگیریهای دشوار فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای روانشناسانه، داستانهای پرتعلیق و آثار ادبیات انگلیسی قرن بیستم مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهی شناخت لایههای پنهان شخصیت انسان و تأثیر ترس و اضطراب بر رفتار و روابط انسانی را دارند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد.
درباره گراهام گرین
گراهام گرین در دوم اکتبر ۱۹۰۴ زاده شد. او رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهی پرکار داستانهای کوتاه انگلیسی بود. گرین از نویسندگانی به شمار میآید که همواره در مرز میان ایمان و تردید، واقعیت و اخلاق و سیاست و وجدان حرکت میکرد.
او نویسندهای با اندیشهی ضدآمریکایی بود و مدتی نیز به کمونیسم گرایش پیدا کرد، اما پس از مدتی از آن دلزده شد و دیگر هیچ گرایش سیاسیای پیدا نکرد. داستانهای گرین بیشتر در بستر رخدادهای سیاسی و اجتماعی قرن بیستم روی میدهند؛ جایی که طنز، اندوه، ملال، خیر و شر و نوعی شاعرانگی تلخ به هم میآمیزند.
گرین بسیار سفر میکرد تا بتواند زندگی و رنج مردمان عادی را از نزدیک لمس کند. او میخواست جهان را نه از پشت میز نویسندگی، بلکه از دل خیابانها و جغرافیای درد تجربه کند. یکی از تجربههای هولناک زندگیاش دیدن خودکشی دستهجمعی شش کارگر درمانده بود که در کنار یک کانال دورافتاده، همگی با دشنه به زندگی خود پایان دادند. چنین تصویرهایی روح بیقرار او را هرچه بیشتر ناآرام میکرد.
گرین نویسندهای بود که او را جمع اضداد نامیدهاند. در وجودش تناقضهایی شگفت وجود داشت: هم مرگاندیش بود و هم سرشار از شور زندگی؛ گاه فرهنگ را بیارزش میشمرد، اما کار فرهنگی خود را با وسواسی عمیق دنبال میکرد. آثارش را داستانهایی ساده و سرگرمکننده میدانست، بااینحال آنها را با نهایت جدیت مینوشت. حتی گفته بود که تکتک واژههای داستانهایش را میشمرده تا هیچ کلمهای بیدلیل بر صفحه ننشیند.
گرین در گفتوگویی گفته است: «من مینویسم تا خودم تسکین یابم. تنها خوانندهام خودم هستم.»
او در طول زندگی خود ۶۴ کتاب نوشت که شامل ۲۸ رمان، ۸ نمایشنامه، ۵ فیلمنامه و دو زندگینامهی خودنوشت است. نخستین زندگینامهی او نوعی زندگی (۱۹۷۱) و دومی راههای فرار (۱۹۸۰) نام دارند. از بیش از بیست اثر او فیلم ساخته شده است؛ برخی بر اساس فیلمنامههای خودش و برخی اقتباس از داستانهایش. جان فورد، کارگردان بزرگ آمریکایی، فیلم فراری را بر اساس رمان قدرت و جلال او ساخت.
گراهام گرین نهفقط در زندگی روزمره، بلکه در اندیشه و نوشتن نیز اهل خطرکردن بود. گویی تنها زمانی آرام میگرفت که بر لبهی پرتگاه ایستاده باشد؛ جایی میان ایمان و شک، میان رستگاری و سقوط.
او در سوم آوریل ۱۹۹۱ درگذشت.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
گراهام گرین در طول زندگی ادبیاش با وجود بیاعتنایی به شهرت و جایزه، افتخارات مهمی به دست آورد. او برای رمان قدرت و جلال برندهی دو جایزهی معتبر بریتانیایی، جایزهی یادبود جیمز تیت بلاک در سال ۱۹۴۰ و جایزهی هاورتورندن در سال ۱۹۴۱ شد. در دههی ۱۹۶۰ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) را دریافت کرد، هرچند بعدها از پذیرش مقامها و عنوانهای رسمیِ دیگر خودداری کرد. در سال ۱۹۸۶ نیز به پاس یک عمر فعالیت ادبی، به دریافت نشان لیاقت بریتانیا (Order of Merit) مفتخر شد که عالیترین نشان فرهنگی کشور است.
افزونبراین، گرین چندین بار نامزد جایزهی نوبل ادبیات شد و دکترای افتخاری از دانشگاههایی چون آکسفورد و کمبریج دریافت کرد. بسیاری از آثارش در فهرست بهترین رمانهای قرن بیستم از نگاه منتقدان و مؤسسههایی مانند Modern Library و TIME قرار گرفتهاند و دهها فیلم مشهور نیز از آثار او اقتباس شدهاند.
بخشی از کتاب مزد ترس
«ترس نشسته در ذهنش حذیرش میداد که مسیرهای قبلاً طیشده خطرناکاند. با صدای بلند با خود نجوا کرد: «خطرناکاند، خطرناک.» اما بعد با خود خیال کرد که شاید آن نجوا از گلوی فرد دیگری در آن مسیر بیرون آمده باشد، پس هراسید و به هزار زوروزحمت از روی پرچین بهسمت دیگر پرید. شاخههای تمشک چنگش زدند و سعی کردند با ناز و کرشمه و فروبردن تیغهای کوچکِ درهمپیچیدهشان در جامههایش، همچون نوازشی نرم، مانع از پیشرویاش شوند؛ تو گویی آنها انگشتان فاحشهای بودند در میخانهای شلوغ. اما او وقعی ننهاد و هر دم بیشتر فرورفت. انگشتها هر دم خشمگینتر شدند و صورتش را با ناخنهای تیز و نیشدارشان دریدند. «اصلاً تو کیستی؟ اصلاً تو کیستی؟ مراقب خودت باش، ای خوب من.» صدای سوزناک و سرزنشگری را شنید. زن، صورت زیبا و پوست سفیدی داشت. مرد گفت: «روزی دیگر.» چون قادر به صبرکردن نبود. باید شهر را ترک میکرد. آخرین شاخههای تمشک تسلیم شدند و شبْ زیر درختها تاریکتر شد. لابهلای شبکهای از برگها، ناگهان نیمدوجین ستاره هویدا شدند.»
حجم
۲۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه