
کتاب تروما
معرفی کتاب تروما
کتاب الکترونیکی «تروما» نوشتهٔ هما پوراصفهانی و منتشرشده توسط نشر سخن، روایتی داستانی از زندگی شخصیتهایی است که با زخمها و آسیبهای عاطفی و روانی دستوپنجه نرم میکنند. این رمان با محوریت روابط خانوادگی، عشق، خیانت، اعتماد و بحرانهای روحی، به بررسی تأثیر رویدادهای ناگوار بر روان و زندگی افراد میپردازد. نویسنده با خلق شخصیتهایی چندلایه و روایت ماجراهای پرتنش، تلاش کرده است تصویری ملموس از تروما و پیامدهای آن ارائه دهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تروما
«تروما» اثری داستانی از هما پوراصفهانی است که در قالب یک رمان بلند، زندگی چند خانواده و روابط درهمتنیدهٔ آنها را روایت میکند. داستان در بستر زندگی روزمرهٔ شخصیتهایی چون آرتان، ترسا، نیما و ترلان شکل میگیرد و با تمرکز بر بحرانهای عاطفی، خیانت، سوءتفاهمها و آسیبهای روانی، به واکاوی تأثیر رویدادهای تلخ بر شخصیت و روابط افراد میپردازد. این کتاب با ساختاری روایی و شخصیتپردازی دقیق، بهگونهای پیش میرود که خواننده را درگیر فرازونشیبهای احساسی و تصمیمات دشوار شخصیتها میکند. روایت کتاب بهصورت خطی و با زاویهدید سومشخص، وقایع را از منظر چند شخصیت اصلی دنبال میکند و با پرداختن به جزئیات زندگی خانوادگی، دغدغههای زنان و مردان، و چالشهای تربیت فرزند، تصویری از جامعهٔ معاصر و مسائل آن ارائه میدهد. «تروما» نهتنها به بحرانهای فردی و خانوادگی میپردازد، بلکه به موضوعاتی چون اعتماد، وفاداری، هویت و نقشهای جنسیتی نیز توجه دارد و با روایت ماجراهایی پرتنش، مخاطب را با لایههای پنهان روابط انسانی روبهرو میکند.
خلاصه داستان تروما
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «تروما» با محوریت زندگی زوجی به نام آرتان و ترسا آغاز میشود. ترسا، زنی جوان و پر دغدغه، درگیر مسائل روزمره، تحصیل و نقش مادری است و در عین حال با چالشهایی چون مزاحمت استاد دانشگاه و فشارهای اجتماعی روبهرو میشود. رابطهٔ او با آرتان، همسرش، سرشار از عشق، حمایت و گاهی سوءتفاهم است. آرتان مردی مراقب و حساس نسبت به خانواده است که در بزنگاههای حساس، واکنشهایی قاطع و گاه تند از خود نشان میدهد. در کنار این زوج، زندگی نیما و ترلان نیز روایت میشود؛ زوجی که با مشکلات ارتباطی، نگرانیهای تربیت فرزند و دغدغههای شغلی دستوپنجه نرم میکنند. نیما بهدلیل شغلش گاهی مجبور به سفر است و این موضوع باعث ایجاد فاصله و سوءظن در رابطهشان میشود. ترلان، زنی حساس و نگران، مدام درگیر ترس از دست دادن همسر و فرزندش است و این اضطرابها بر روابط خانوادگی آنها سایه میاندازد. ماجرا زمانی اوج میگیرد که ترسا بهدلیل سوءتفاهم و احساس خیانت، دچار بحران روحی میشود و در پی یک حادثهٔ رانندگی، بهشدت آسیب میبیند. این رویداد نقطهٔ عطفی در داستان است که روابط شخصیتها را به چالش میکشد و آنها را وادار به بازنگری در احساسات، اعتماد و معنای خانواده میکند. در طول روایت، نویسنده به تأثیر تروماهای عاطفی و روانی بر تصمیمات و رفتار شخصیتها میپردازد و نشان میدهد که چگونه هر فرد با گذشته و زخمهایش روبهرو میشود. داستان با فرازونشیبهای احساسی، لحظات تلخ و شیرین، و تلاش شخصیتها برای ترمیم روابط و بازسازی اعتماد پیش میرود، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب تروما را بخوانیم؟
«تروما» با پرداختن به موضوعات ملموس و روزمرهای چون عشق، خیانت، بحرانهای روانی و چالشهای خانوادگی، فرصتی برای همذاتپنداری و تأمل دربارهٔ روابط انسانی فراهم میکند. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، خواننده را با پیچیدگیهای احساسات و تصمیمات شخصیتها همراه میسازد. این کتاب بهویژه برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از تأثیر رویدادهای ناگوار بر روان و زندگی افراد هستند، میتواند تجربهای تأثیرگذار باشد. همچنین، با نمایش فرازونشیبهای زندگی مشترک و نقش حمایت، اعتماد و گفتوگو در عبور از بحرانها، زمینهای برای بازاندیشی در روابط خانوادگی و فردی ایجاد میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی، عاشقانه و اجتماعی مناسب است. افرادی که دغدغهٔ روابط عاطفی، بحرانهای روانی، خیانت، یا چالشهای تربیت فرزند دارند، میتوانند با شخصیتها و موقعیتهای کتاب ارتباط برقرار کنند. همچنین، برای کسانی که به دنبال شناخت بهتر تأثیر تروما و آسیبهای روحی بر زندگی روزمره هستند، مطالعهٔ این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تروما
«نگاهش را به کفشهای اسپرت ابر و بادی هفترنگش دوخته بود و سعی میکرد تندتر قدم بردارد. زیر لب خودش را لعنت میکرد: ــ لعنت بهت! دخترهٔ احمق، برای چی تنها رفتی؟ برای چی تنها رفتییی؟! تمام تنش میلرزید. تا به حال با این شرایط روبهرو نشده بود و حالا به همین علت بدجور تن و بدنش به لرزه افتاده بود. همین که به در رسید به سرعت خودش را بیرون انداخت. حس میکرد قفسهٔ سینهاش سنگین شده و هوا کم آورده است. هوای گرم، بیشتر کلافهاش میکرد. بند کیفش را سر شانهاش چنگ زد و طوری ناخنهایش را کف دستش فشار داد که از شدت دردش مطمئن شد دستش زخم شده است. تا پارکینگ ماشینها با تمام قدرت دوید. هیچکس تعقیبش نمیکرد، ولی او ترسیده بود. حتی از سایهای که انگار روی زندگیاش افتاده بود ترسیده بود. هر لحظه بیشتر از لحظهٔ قبل فحش به خودش و هفت جد و آبادش میداد. با اینکه او اصلاً در این جریان مقصر نبود باز هم دوست داشت انگشت اتهام را اول به سوی خودش نشانه برود. حالا باید چهکار میکرد؟! از شدت استرس کل تنش عرق کرده بود. همین که به ماشین رسید صدای گوشیاش بلند شد. با ترس و لرز از داخل کیف بیرونش کشید و با دیدن اسم آرتان، نفسی از سر آسودگی کشید...»
حجم
۵۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۸۲ صفحه
حجم
۵۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۸۲ صفحه