
کتاب دهلیز و پلکان
معرفی کتاب دهلیز و پلکان
کتاب دهلیز و پلکان سرودهٔ یانیس ریتسوس و ترجمهٔ محمدعلی سپانلو است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه شعر معاصر جهان را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دهلیز و پلکان
کتاب دهلیز و پلکان یک مجموعه شعر معاصر را در بر گرفته است. عنوان برخی از شعرهای کتاب حاضر عبارت است از «توازن ساکن»، «رابطهناپذیر»، «اجتناب از حقیقت»، «استحاله ساختمان بزرگ» و «گفتوگو دربارهٔ بهار».
محمدعلی سپانلو در یادداشتی که در ابتدا کتاب حاضر قرار داده است، برداشتهای شخصی خود را از دیدگاه اهل فن، دربارهٔ فنون کار یانیس ریتسوس توضیح داده است. او در این اثر یادداشت بیان کرده است که لطایف هنری ریتسوس به وضوح در شعرهای کوتاه او دیده میشود. البته اینها در تمامی آثار ریتسوس وجود دارد، اما در شعرهای بلند در اندرونه جریان اثر (روایت ــ گزارش ــ خط پیوند) جاسازی شده، حال آن که در سرودههای کوتاهش به طور عریان جلوهگری میکند. به عقیدهٔ سپانلو یکی از شگردهای تکنیکی ریتسوس چگونگی تقدم و تأخر خیالها و برش تصاویر در یکدیگر است. قطعاتی که در کتاب حاضر آمده به ویژه آنها که از مجموعه اشارهها نقل شده حامل شیوهای سهل و ممتنع است. ریتسوس، در بیشتر شعرهایش گوشههایی از یک داستان بلند را برای ما روایت میکند و این گوشه در عین حال کل داستان را به طور گنگی به خاطر متبادر میکند و خواننده در تجسم و تخمین قصه با شاعر شریک میشود و شاید هر کس حدیث خود را در آن مییابد. در این گریز زدنهاست که اغلب تصاویر شائبهای از سوررئالیسم مییابند.
خواندن کتاب دهلیز و پلکان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره یانیس ریتسوس
یانیس ریتسوس در اول ماه مه ۱۹۰۹ در مونامواسیا در پلوپونز متولد شد. سرنوشت خانوادهاش، زمینداران ثروتمند، پریشانی و فقر زود هنگام است. او گویی ناگزیر به زبان شعر و شیوه بیان قریحیاش پناه میبرد. آثارش که از حدیث ملت یونان، و مبارزه مدام او برای بازیافت آزادیهای از دست رفته نشان یافته؛ از تاریخ کشورش جداییناپذیر است. عضو نهضت مقاومت یونان، بارها دچار زجر و زندان و طی ۳۰ سال میانی عمرش اغلب محکوم به سکوت بود. ریتسوس با این حال پرخوانندهترین شاعر یونان است و گرچه به خواست خود تبعید در وطن را پذیرفت به مثابه یکی از شاعران سنت یونانی شناخته شده و در سراسر جهان مورد ستایش است. آثار او به ادبیات معاصر یونان بعدی بیسابقه میبخشد. ریتسوس به سال ۱۹۹۰ در اوج شهرت و محبوبیت در آتنِ محبوب خود درگذشت و میراث هنری عظیمی و در صدر آن ۹۰ کتاب شعر از او باقی ماند.
درباره محمدعلی سپانلو
محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۱۹ به دنیا آمد. او شاعر، روزنامهنگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود. سپانلو در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران به تحصیل پرداخته و از اولین اعضای کانون نویسندگان ایران بود. او کتابهای درخشانی از نویسندههای برجستهٔ جهان همچون آلبر کامو و ژان پل سارتر را ترجمه کرده و در کنار برگردان آثار ادبی، مجموعه شعرهایی همچون «ساعت امید»، «تبعید در وطن»، «پیادهروها»، «رگبارها»، «قایقسواری در تهران»، «نبض وطنم را میگیرم»، «فیروزه در غبار» و «پاییز در بزرگراه» را سروده است. سپانلو برای نگارش شعرهایش تا پایان عمر خود از سبک نیمایی استفاده کرد. شعرهای او دارای وزن بیرونی هستند و راوی در اشعار او از ساختارهای شهری صحبت میکند. پایه و اساس بیشتر شعرهای او با شهر زادگاهش یعنی تهران ساخته شدهاند؛ بههمیندلیل است که او را بهعنوان «شاعر تهران» میشناسند.
کتابهای سپانلو تا به امروز به زبانهای گوناگونی ترجمه شده و توانسته ادبیات فارسی معاصر را به کشورهای مختلف جهان معرفی کند. او جوایز بسیاری را برای آثارش دریافت کرده است؛ ازجمله جایزهٔ ماکس ژاکوب و نشان شوالیهٔ نخل از آکادمی فرانسه. «آه... بیابان»، «تبعید در وطن»، «نبض وطنم را میگیرم»، «زمستان بلاتکلیفِ ما»، «سفرهای سندباد» (با تصویرسازیهای علیاکبر صادقی) و «شعر رقصان شمس» عنوان برخی از کتابهای او هستند. سپانلو نمایشنامهای نیز به نام «خانهٔ لیلی» نوشته است.
زمینهٔ فعالیتهای محمدعلی سپانلو به شعر و داستاننویسی محدود نبود. او در طول عمرش در حوزههای گوناگونی همچون گروه ادبی طرفه، خبرنگاری (مصاحبه با آگاتا کریستی)، بازیگری، رادیو و... فعالیت داشت.
محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۹۴ در تهران درگذشت.
بخشی از کتاب دهلیز و پلکان
«تغییر قیافه
میان صورتکهای بسیار او چهرهاش را گم کرده است.
صورتکهای سرخ و آبی و سیاه و زرد را میکاود و آن را که به رنگ بنفش است، با پولکهای گرد دهان و دیدگان، و آن دیگری را با ریش دراز وحشی.
در ده سالگی آن را به صورت زده بود ــ صورتک به او خوب میآمد (و بعد از پنجاه سال تقریبا به حقیقت پیوسته بود).
صورتک دیگر سفید بود، ساخته از گچ، با چشمهای خالی و بینیبریده، برای این که مرگ خود را به نمایش درآورد.
این صورتک به او آرامش میداد. اغلب آن را به چهره میزد.
کاش این رطوبت گچی و این غبار بسیار نرم نبود
میترسید که صورتک به پوست صورتش بچسبد (اگر چه چهره واقعی او به شمار میرفت)
اینک صورتک آویخته به دیوار. یک پیپ ملوانی را لای دندانهای آن میچپاند، به چشمهای آن عینک سیاهی میزند.
حالا نگاهی گود و کور به چشمهای خودش دوخته میشود و او را به انتخاب تازهای برمیانگیزد: سرخ یا زرد یا آبی.»
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه