کتاب رود خاموش حمیده سادات منتظری + دانلود نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب رود خاموش

کتاب رود خاموش

انتشارات:نشر سخن نو
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رود خاموش

کتاب الکترونیکی رود خاموش نوشتهٔ «حمیده سادات منتظری»، منتشرشده توسط نشر سخن نو، روایتی داستانی از بازگشت و جست‌وجوی هویت است که در جنوب ایران و میان خانواده‌ای عرب روایت می‌شود. این اثر در دستهٔ رمان‌های اجتماعی و خانوادگی قرار می‌گیرد و با محوریت شخصیت‌هایی چون مهتاب و ماهور، به مسائلی چون جنگ، جدایی، پیوند دوباره و سنت‌های قومی می‌پردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب رود خاموش اثر حمیده سادات منتظری

کتاب «رود خاموش» به قلم «حمیده سادات منتظری» در سال ۱۴۰۳ منتشر شده است. این رمان در جنوب ایران و در میان خانواده‌ای عرب رخ می‌دهد. روایت با بازگشت «مهتاب»، زنی میان‌سال که سال‌ها پیش در کودکی از خانواده‌اش جدا شده، آغاز می‌شود. او پس از سال‌ها دوری و زندگی در شهری دیگر، به همراه همسرش به زادگاهش بازمی‌گردد تا ریشه‌های گمشدهٔ خود را پیدا کند. این بازگشت نه‌تنها برای «مهتاب»، بلکه برای خانواده و عشیره‌اش نیز سرآغاز زخم‌گشایی‌ها و یادآوری خاطرات تلخ جنگ و جدایی است.

در کنار «مهتاب»، دخترش «ماهور» نیز با روحیه‌ای سرکش و متفاوت وارد این فضای سنتی می‌شود و با چالش‌های فرهنگی و خانوادگی روبه‌رو می‌گردد. کتاب در فضایی گرم و پر از جزئیات بومی، به روابط خانوادگی، نقش زنان، سنت‌ها و تضاد نسل‌ها می‌پردازد. روایت در دو بستر زمانی و مکانی جریان دارد؛ گذشتهٔ پرحادثهٔ «مهتاب» و اکنونِ پرجنب‌وجوش «ماهور». این اثر تصویری از زندگی، رنج، امید و پیوند دوبارهٔ اعضای خانواده‌ای است که سال‌ها از هم دور بوده‌اند.

خلاصه کتاب رود خاموش

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند!

داستان با سفر «مهتاب» و همسرش «همایون» به جنوب آغاز می‌شود؛ جایی که «مهتاب» پس از سال‌ها دوری، برای اولین‌بار به زادگاهش بازمی‌گردد. او در کودکی طی حمله‌ای در جنگ از خانواده جدا شده و سال‌ها در شهری دیگر و با خانواده‌ای جدید بزرگ شده است. بازگشت «مهتاب» به خانه، با استقبال پرشور خانواده و عشیره همراه می‌شود؛ مادری که سال‌ها در فراق دخترش سوخته، برادرانی که خاطرات کودکی را به یاد می‌آورند و پدری که میان غرور و دلتنگی گرفتار است. «مهتاب» در این بازگشت، با گذشتهٔ تلخ خود روبه‌رو می‌شود و پازل‌های گمشدهٔ هویتش را کنار هم می‌گذارد.

در کنار او، دخترش «ماهور» نیز وارد این فضای سنتی می‌شود؛ دختری مستقل، ماجراجو و متفاوت که با رفتارها و پوشش غیرمتعارفش نگاه‌ها و قضاوت‌های خانواده را برمی‌انگیزد. «ماهور» در تلاش است با اعضای خانوادهٔ مادری‌اش ارتباط برقرار کند و هم‌زمان با سنت‌ها و انتظاراتی که از زنان در این جامعه وجود دارد، دست‌وپنجه نرم می‌کند.

روایت با حضور شخصیت‌های متعدد، از جمله مادربزرگ، دایی‌ها، عموها و دخترعموها به کشمکش‌های خانوادگی، تفاوت نسل‌ها، نقش زنان و چالش‌های هویت فردی می‌پردازد. داستان در بستر زندگی روزمره، مهمانی‌ها، گفت‌وگوها و حتی شوخی‌ها و دعواهای خانوادگی پیش می‌رود و در نهایت به بازتعریف پیوندهای خانوادگی و پذیرش تفاوت‌ها می‌رسد.

چرا باید کتاب رود خاموش را خواند؟

این رمان تصویری زنده و ملموس از زندگی در جنوب ایران و فرهنگ عربی ارائه می‌دهد و با پرداختن به موضوعاتی چون هویت، بازگشت به ریشه‌ها، نقش زنان و تضاد نسل‌ها، مخاطب را به تأمل دربارهٔ خانواده و سنت‌ها دعوت می‌کند. روایت چندصدایی و حضور شخصیت‌هایی با دغدغه‌ها و جهان‌بینی‌های متفاوت، امکان هم‌ذات‌پنداری با موقعیت‌های گوناگون را فراهم می‌سازد. همچنین جزئیات بومی و فضاسازی دقیقْ تجربه‌ای نزدیک به زیستن در میان یک خانوادهٔ جنوبی را به خواننده منتقل می‌کند.

خواندن کتاب رود خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های خانوادگی و اجتماعی، کسانی که دغدغهٔ هویت، ریشه‌ها و پیوندهای خانوادگی دارند و همچنین مخاطبانی که به فرهنگ و زندگی مردم جنوب ایران علاقه‌مندند، مناسب است. همچنین به کسانی که‌ به‌دنبال روایت‌هایی دربارهٔ زنان و چالش‌هایشان در جامعهٔ سنتی هستند پیشنهاد می‌شود.

درباره حمیده سادات منتظری

«حمیده سادات منتظری»، نویسندهٔ ایرانی، متولد ۱۳۶۳ است. «باتینوک»‏‫ و «سنجاق‮‬» از دیگر کتاب‌های او هستند. 

بخشی از کتاب رود خاموش

«همهمه‌ای به پا شد. کل مردم روستا و فامیل به احترام شیخ حسون که بزرگ عشیره بود، جلوی خانه‌اش جمع شده و حتی از آبادان و اهواز هم عده‌ای خود را به آنجا رسانده بودند! دیگر کسی جلودار لیالی نبود. او بی‌توجه به گرمای هوا، با پای برهنه بیرون دوید. چشم‌هایش لحظه‌ای خشک نمی‌شد. همه از پریشان‌حالی‌اش معذب بودند و راه را برایش باز کردند. حالش طوری بود که حتی دل سخت عدنان را نرم کرده و با چشم‌هایی که نم اشک در آن نشسته بود، دنبال سرش روان شده بود تا مراقبش باشد. لیالی می‌دوید و مویه‌سرایی می‌کرد. با هر قدم که برمی‌داشت، دستش را رو به سوی آسمان تکان می‌داد و بعد محکم بر سر و سینه می‌زد. چادر عربی سیاه‌رنگش به دنبالش در هوا می‌رقصید و سیاهی سال‌هایی را که از سر گذرانده بود به رخ همه می‌کشید. از دور ماشین شاسی‌بلندی نزدیکش شد و در چند متری‌اش ایستاد. مهتاب پریشان‌تر از لیالی از ماشین بیرون پرید. با دیدنش دیگر توانی در پاهای استخوانی لیالی باقی نماند و همان‌جا روی زمین افتاد و آغوش گشود. محشری به پا شد، دیدنی!

مهتاب به سمتش دوید ولی قدم دوم به سوم نرسیده، زمین خورد. حتی فرصتی به همایون نداد تا به کمکش بیاید. پاهایش توان تحمل این حجم از فشار را نداشت. اما قلبش در سینه تندتر از همیشه بنای کوبیدن گرفته بود و از جا کنده می‌شد. به سختی تنش را از زمین کَند و فاصله‌ای به اندازهٔ سال‌ها پریشان‌احوالی و دلتنگی را طی کرد و جلوی لیالی نشست. هر دو با بُهت برای ثانیه‌ای به صورت خیس از اشک هم زل زدند. مهتاب در همان ثانیه‌های ملتهب، صورت مادرش را به یاد آورد و تمام هفت سال اول زندگی‌اش از پیش چشمش گذشت. دست‌های لرزانش را جلو برد و روی صورت شکستهٔ لیالی گذاشت. چهره‌ای که در خاطرش آمده بود این همه چین و چروک نداشت! خودش را میان آغوش او انداخت و بی‌اختیار مانند کودکی‌هایش صدایش زد:

ــ یوما... یوما...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۴۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۴۴۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۱۶۲,۰۰۰
تومان