
کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده
معرفی کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده
کتاب «سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده» نوشتۀ ائوگنیوس تریویزاس و ترجمۀ پیمان مجیدی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده بازنگری در نگاه سنتی به مفاهیم خوب و بد است؛ کتابی که هم سرگرم میکند، هم میخنداند و هم در دل کودک بذرهایی از اندیشه و مهربانی میکارد.
درباره کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده
کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده با نگاهی خلاقانه و طنزآمیز، یکی از قصههای کلاسیک را وارونه میکند و همین وارونگی، به داستان جان تازهای میبخشد. این بار قهرمانهای قصه ۳ بچه گرگ معصوماند که با مادر مهربانشان خداحافظی میکنند تا وارد دنیای بزرگتر شوند و خانهای برای خود بسازند؛ دنیایی که البته در آن گرازی بدجنس کمین کرده است.
در سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده، بچه گرگها نماد هوش و پشتکارند. هر بار پس از تخریب خانهشان، از مصالحی محکمتر و تدابیری هوشمندانهتر استفاده میکنند. ولی نکتهٔ جالب اینجاست که هر چه خانهها محکمتر میشوند، گراز هم خشنتر و مخربتر میشود؛ تا جایی که دینامیت به دست میگیرد؛ اما نقطهٔ اوج داستان جاییست که گرگها تصمیم میگیرند برخلاف انتظار، خانهای لطیف و زیبا از گلها بسازند. این خانه دیگر نه بهخاطر استحکام، بلکه بهخاطر مهربانی و زیباییاش از تخریب میگریزد.
پیام پنهان کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده در همین چرخش پایانی نهفته است: شاید همه چیز را نشود با زور و قدرت حل کرد و گاهی تغییر از راهی نرمتر، انسانیتر و شاعرانهتر ممکن میشود. گلها چیزی در دل گراز بیدار میکنند که قفلهای فولادی نتوانستند و همین است که از یک دشمن، دوستی میسازد. این پیام، هم برای کودکان آموزنده است و هم برای بزرگترها یادآور راهی متفاوت در برابر خشونت. تصویرگریهای کتاب نیز بهخوبی با روح طنز و وارونگی داستان هماهنگاند؛ ترکیب رنگهای گرم، چهرههای بامزه و فضاسازیهای خیالانگیز، لحن شوخ و درعینحال معنادار متن را کامل میکنند.
خواندن کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سه بچه گرگ کوچولو و گراز بد گنده
«یکی بود، یکی نبود، سه گرگ کوچولوی ناز که دمهایی کرکی و پوستی به نرمی ابریشم داشتند با مادرشان زندگی میکردند. اولی سیاه بود دومی خاکستری و سوم سفید. روزی از روزها مادرشان آنها را صدا زد و گفت: بچههای خوب من وقتش شده که قدم به دنیای بیرون بگذارید و خانهای برای خودتان بسازید. فقط حواستان به گراز بد گنده باشد. بچه گرگها گفتند. مادر خیالت راحت باشد، حواسمان هست.»
حجم
۸٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۸٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه