
کتاب بحث در مابعدالطبیعه
معرفی کتاب بحث در مابعدالطبیعه
کتاب بحث در مابعدالطبیعه با عنوان اصلی Traite de metaphysique نوشتهٔ ژان وال و ترجمهٔ یحیی مهدوی است. انتشارات خوارزمی این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ فلسفهٔ غرب و شرق قرار گرفته، کوشیده این مسئله را بررسی کند که آیا جا دارد مفاهیم اصلی فلسفی تغییر کنند؟ چنین تغییری به چه نحو میتواند باشد؟ همین که بعضی از مفاهیم تغییر یافته، نویسنده را به این فکر انداخته است که دگرگونیهای جدید نیز امکان دارد. کتاب حاضر بحثی فلسفی و انتقادی دربارهٔ روند تحول اندیشهها در زمینهٔ مذهب اصالت واقعیت، پدیدارشناسی، دیالکتیک و نقش آگاهی در مواجهه با واقعیت است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بحث در مابعدالطبیعه اثر ژان وال
کتاب «بحث در مابعدالطبیعه» (گفتاری در حکمت کردار) که نخستینبار در سال ۱۹۵۳ میلادی و در ایران در سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۹۵ منتشر شده، طرحنامهای است از مطالبی كلی در باب فلسفهٔ مابعدالطبيعه. «ژان وال» علاوهبر طرح مسائل و ربطدادن آنها به يكديگر و اشاره به آرا و اقوال و گزارش جريان آنها، توجه ما را به نكتههایی معطوف کرده که همه حاكی از عمق تفكر او است. كتاب حاضر برابر با خطابههایی است كه مؤلف در جمع دانشجويان فلسفه در در دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه پاریس (سوربن) ايراد كرده است. مخاطبان اين كتاب كسانی بودند كه تقريباً با مباحث فلسفی آشنایی قبلی داشتند و مراحل ابتدایی فلسفه را پيموده بودند. هدف از بیان مسائل فلسفی و بررسی پاسخهای ارائهشده، آشناشدن با این مسائل و گسترش افق فکری و تیزشدن ذهن است تا فرد بتواند در مواجهه با این چالشها، خود به تفکر و یافتن راهحل بپردازد. کتاب حاضر دو کتاب را در بر گرفته است؛ «صیرورت _ تکوین استمرار و دوام _ ذوات کیفی _ بهسوی انسان» و «جهانهای گشودهدر بهروی انسان حلول و تعالی». این اثر در زمان انتشارش در سال ۱۹۵۳ میلادی مورد توجه محافل فلسفی قرار گرفت. «پییر توِناز» در نشریهٔ Studia Philosophica این اثر را بررسی کرد؛ همچنین «ژان وال» در نشریهٔ Les Études Philosophiques به معرفی کتاب خود پرداخته است. این کتاب با ترجمهٔ «یحیی مهدوی» در سال ۱۳۷۰ منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کتاب برگزیده معرفی شد.
خلاصه کتاب بحث در مابعدالطبیعه
کتاب «بحث در مابعدالطبیعه» (گفتاری در حکمت کردار) با بررسی اشکال مختلف مذهب اصالت واقعیت به این نتیجه رسیده است که برخی فلاسفه مانند «جیمز»، «برگسون»، «راسل» و نوواقعگرایان به وحدت میان ادراک و تصور ذهنی آن معتقد بودند، اما در برابر این نگاه، واقعگرایان انتقادی قرار دارند که میان ادراک و تصویر ذهنی آن تفکیک قائل هستند. این دو رویکرد شکلهایی از یک سیر دیالکتیکی است؛ یعنی جدالی درونی و پیوسته برای شناخت بهتر واقعیت. این جدال ذهنی را در پدیدارشناسی هم میبینیم؛ جایی که «هوسرل» با وجود تعلیق قضاوت دربارهٔ جهان، بر بودن ما در جهان و تجربهٔ اشیای واقعی تأکید دارد. این نشانهای است از تنش دائمی ذهن برای رسیدن به حقیقت. ذهن انسان همیشه میان دو قطب متضاد در حرکت است؛ چون واقعیت را نمیتوان با یک نگاه عقلانی و ثابت درک کرد؛ بلکه باید از طریق دیدگاههای متنوع به آن نزدیک شد. دیالکتیک نه بهعنوان تبیین نهایی، بلکه بهعنوان راهی برای نزدیکترشدن به واقعیت مطرح میشود. وقتی ذهن به نتیجهای میرسد، چه ایمان باشد یا ادراک، در واقع مسیر اندیشهاش به سرانجامی میرسد که گاه با قضاوت نهایی یا تجربهای قلبی همراه است. در فلسفهٔ افلاطون هم برخی امور فراتر از گفتوگوی جدلی و دیالکتیکی هستند.
بر اساس این دیدگاه ما باید از تفکر صرفاً عقلانی عبور کنیم و بپذیریم که گاهی شناخت ما از طریق احساسات، عمل و تجربههای غیرعقلانی عمیقتر میشود؛ به همین دلیل، فیلسوفان مانند «کییر کگور» از دیالکتیک بیپایان «هگل» انتقاد کرده و بر لزوم عمل شخصی و مسئولانه در زندگی تأکید میکنند. نتیجه اینکه ذهن ما در روندی مداوم از تجربه و اندیشیدن، گاه باید به حکمی برسد و این حکم بازتاب وحدتی است میان عالم و معلوم، اما همواره نوعی فاصله میان ما و جهان باقی میماند که همان آگاهی و خودآگاهی است. آگاهی هم سرچشمه شناخت است و هم عامل جدایی از واقعیت. ذهن انسانی نیاز دارد خودش را در برابر حقیقت و تعالی بشکند و دوباره بسازد؛ حرکتی که هم نابودی است و هم نوعی پیروزی. این فرایند هم عقلانی است و هم اسطورهای و فیلسوف در این مسیر با خلق معنا به خود تحقق میبخشد. زیبایی فلسفه در همین آزادی اندیشه نهفته است؛ ذهن انسان در آن مقید به پاسخهای قطعی و از پیش تعیینشده نیست؛ بلکه میتواند بر اساس ذوق، درک و تلاش شخصی پاسخی بیابد، از میان پاسخهای موجود انتخاب کند یا ترکیبی نو بسازد؛ بهشرط آنکه همواره روحیهٔ انتقادی و آمادگی برای تجدیدنظر داشته باشد و از جزماندیشی بپرهیزد. این روح آزاداندیش که فلسفهٔ یونان نخست آن را با زبان شعر معرفی کرد، با تخیل و ذوق همراه است و نه با تعصب و تصلب فکری.
چرا باید کتاب بحث در مابعدالطبیعه را بخوانیم؟
نویسندهٔ این کتاب پس از سالها مطالعه و تأمل در آرا، گفتهها و آثار متفكران و فيلسوفان و هنرمندان خواسته آنچه را در اين سير معنوی در عوالم افكار و عواطف آمده، بازگوید؛ تا شايد از اين راه بتواند از خصوصيات ذهن و روان انسان و نحوهٔ حركت و جريان فكر و ذوق آدمی و مبادی و غايات آن و مراحل و مقامات آن آگاه شود.
کتاب بحث در مابعدالطبیعه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دانشجویان سالهای پایانیِ رشتهٔ فلسفه در مقطع لیسانس و دانشجویانِ مقاطع بالاتر پیشنهاد میکنیم. مخاطبان اين كتاب كسانی بودهاند كه تقريباً با مباحث فلسفی آشنایی قبلی داشتند و مراحل ابتدایی فلسفه را پيموده بودند.
درباره ژان وال
«ژان وال» (Jean Wahl) در سال ۱۸۸۸ میلادی در مارسی به دنیا آمد و در ۱۹ ژوئن ۱۹۷۴ در پاریس درگذشت. او یک فیلسوف فرانسوی بود. در École Normale Supérieure تحصیل کرد. درجهٔ دکترای خود را در سال ۱۹۲۰ با رسالهای دربارهٔ فلسفههای کثرتگرا در انگلستان و آمریکا دریافت کرد. ابتدا در دبیرستانها و سپس در چند دانشگاه فرانسه تدریس کرد تا اینکه در سال ۱۹۳۶ استاد رسمی دانشگاه پاریس (سوربن) شد و حتی پس از بازنشستگی نیز به تدریس ادامه داد. از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ در آمریكا بهعنوان یهودی در اردوگاه کارآموزی درنیسی (شمال شرقی پاریس) مشغول کار شد و سپس فرار کرد. در کنار فعالیتهای دانشگاهی، نقش مهمی در عرصهٔ فرهنگی داشت؛ از جمله تأسیس Collège philosophique در ۱۹۴۶، مدیریت مجلهٔ «متافیزیک و اخلاق» از ۱۹۵۰ و ریاست انجمن فلسفهٔ فرانسه در سال ۱۹۶۰ میلادی. آثار متنوع و عمیق او بیانگر احاطهاش بر جریانهای گوناگون فلسفی است و اندیشهاش عمدتاً بر دو پرسش اساسی متمرکز بوده است؛ «انسان چیست؟» و «واقعیتی که انسان را احاطه کرده، چیست؟». او مقالات بسیاری در موضوعات متنوع فلسفی به یادگار گذاشته است. کتاب «بحث در مابعدالطبیعه» اثر «ژان وال» است.
بخشی از کتاب بحث در مابعدالطبیعه
«اینک باید دید دربارهٔ دلایلی که معمولاً در رد شکاکیت آورده شدهاست، چه میتوان گفت؟ این اشکال که نفس گفتن اینکه در همهٔ امور باید شک کرد یا همه چیز مشکوک است، این خود، حکم است و مستلزم یقین، و از آنجا گرفتار آمدن در تناقض، حجتی پسندیده و رضایتبخش بهنظر نمیآید؛ زیرا شکاک ممکن است در پاسخ بگوید که او شک دارد در اینکه حقیقتی هست. این اشکال نیز که شکاک بهوسیلهٔ عقل، خطای عقل را ثابت میکند و این خلف است، نیز رضایتبخش نیست، زیرا که منطقاً مانعی برای ابطال احکام عقلی بهوسیلهٔ عقل نیست. غالباً میگویند استفاده از عقل بر ضد عقل، سفسطه است، لیکن در واقع سفسطهای در اینجا نیست. و گامی که پاسکال در این راه برداشتهاست بهخودی خود خلاف و انحراف نیست. هیچ امری مانع و رادع عقل و خرد نیست که خود را عرضهگاه نقد و نقادی قرار بدهد و ضعفها و کم و کاستیهای خود را جست و جو کند و بیابد. آنچه میتوانیم دربارهٔ شکاک بگوییم این است که وی، اگر وجود احکام مطلقاً درست و راست را تصدیق ندارد، باری باید اذعان و تصدیق بکند که احکامی هست که از ضد و خلاف آنها، راستتر و حقیقیتر است، بهاین معنی است که فیلسوفان آکادمی جدید وجود امور محتمل و احکام خردپسند و منصفانه را پذیرفتهاند. شکاک اگر منکر وجود حقیقت مطلق است، گاه نیز ملزم بهقبول حقایق جزئی است. میتوانیم از این هم کمی پیشتر برویم و بگوییم: انسان موجودی است که طرح مسائل میکند، اما در عین حال، موجودی نیز هست که جواب مسائل را هم مییابد. باز هم میتوانیم پیشتر رفت و گفت: صرف اینکه انسان بهاین سؤالها پاسخ میگوید، مثبت امری نمیبود اگر مسلم گرفته نشدهبود که این پاسخها خود تعبیر بعضی از نسبتهای مستقیم با واقعیت است، همان نسبتهایی که مقدم بر حکم و تصدیق است، بالنتیجه، هیچ یک از احتجاجاتی که علیه امکان حکم و تصدیق و حتی علیه احساس، از آن جهت شدهاست که ادراک حصولی است، بر آنها صدق نمیکند.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۰۶ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۰۶ صفحه