کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند
معرفی کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند
کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند نوشتهٔ محمدجواد جزینی است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند
کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند دربردارندهٔ ۱۱ داستان کوتاه معاصر فارسی نوشتهٔ محمدجواد جزینی است. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت است از «کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند»، «سهراه مرگ»، «باران به دهانش میبارد»، «یک شب در خانه پری، نوه دختری نایبالسلطنه»، «ماهروز و کبوترها»، «سگکشی»، «همیشه هوا همین طورهاست»، «سرباز و قمقمه خالی»، «گروهبان»، «تبعیدی»، «مردها فقط در ساحل منتظر میمانند»، «چشم آبی»، «هزار و یکمین شب»، «ستارخان را کسی دوست ندارد»، «گرگبازی»، «زندگی سگی»، «مرد و پروانه»، «مسافر اتاق شماره هفده»، «زنی با کفشهای پاشنهبلند»، «آن زن در باران رفت» و «مجبوبه».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فارسی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کسی برای قاطر مرده گریه نمی کند
«و همان شب تصمیم خودش را گرفت. اما نهصد و نود و نه شب صبر کرد. صبر نکرده بود. تردید مجالش نداده بود. تردید هم که نبود. وسوسه بود. هر وقت خواسته بود فکرش را عملی کند، تصویر امیر پیش چشمانش آمده بود و تردید دستش را لرزانده بود و خنجر را پس مخده پنهان کرده بود.
فکر کرده بود باید یک شب درست وقتی سنگینی خواب روی پلکهای امیر مینشیند، خنجر را توی گلویش فرو کند. وقتی خون از حنجرهاش بیرون میجهد، با ولع به قطرههای سرخی که روی حریر سفید بسترش میبارد نگاه کند. و هی خون روی سفیدی تنپوشش گل بیندازد، بزرگ و کوچک. و تا پیش از آن که فرصت کند نگهبانها را صدا بزند و پیش از آن که فریادش تا سرسرا برسد، بار دیگر خنجر را توی سینهاش فرو کند. اما نکرده بود. فقط در دل زمزمه کرده بود: «شبی دیگر که فرا برسد، خواهمت کشت.»
شهرزاد باید کنار امیر مینشست، روی پوست خز، کنار پنجرهای که رو به باغ بزرگ قصر باز میشد. عادت امیر بود. اول جام زرین شراب برایش میآوردند و درست وقتی که چنگها نواخته میشد رقاصهها از پس تالار به میان سرسرا میدویدند.
حرکات موزون زنها با صدای سازها یکی میشد. تورهای رنگی پس پاهای رقاصهها چرخ میخورد، توی هم میشد و پشت مجسمه مرمر میان تالار پنهان میشد و باز چرخ میخورد، تا کنار شعلههای لرزان آویخته از ستونها.
امیر یله بر مخده، جام در دست، نگاه میکرد و عطر عود از ظرفهای کوچک طلایی توی سرسرا پخش میشد، و تا امیر دست انگشترنشان خود را بلند نمیکرد، رقاصهها میچرخیدند و نوازندگان مینواختند.
غلامان و کنیزان که میرفتند، رقاصهها و نوازندگان هم در تالار نمیماندند. شهرزاد اما کنار بستر امیر مینشست و تا پلکهای سنگین او روی هم نمیرفت، قصه میگفت.»
حجم
۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه