کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است...
معرفی کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است...
کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است... نوشتهٔ معصومه عیسی پره است. انتشارات هرمان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر ۴ داستان کوتاه را در بر گرفته است.
درباره کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است...
کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است... پس از یک مقدمه داستانهای «گاهی همان یک لحظه کافی است...»، «نگاهم را بخوان»، «بالهای اشتباهی» و «بر سر دو راهی آرامش» را در بر گرفته است.
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود.
از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب گاهی همان یک لحظه کافی است...
«خورشید سرش را از پشت کوههای بلند که لباس مخمل سبز بر تن کرده بود بیرون آورد و با همان مقدار کوچکی که خود را نشان میداد همه جا را روشن میکرد و طبیعت را با نور خودش زیباتر جلوه میداد، طبیعتی سرشار از گلهای رنگارنگ. وقتی نور خورشید به رودخانهی پایین کوه میتابد، آب رودخانه نور آن را چند برابر انعکاس میکند و بیشتر زلال میشود به طوری که میشود رقص ماهیها را در ته رود خانه دید، که با صدای بلبلهای روی شاخه ی درختان و صدای آبشار که از دل کوه بیرون میدود، خود را هماهنگ کرده بودند و صدای هوهو کنان باد که از لابلای درختان سپیدار به گوش میرسید با پرستوهایی که در آسمان به پرواز در آمده بودند هم آواز شدند.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۳ صفحه
نظرات کاربران
چهار داستان در یک کتاب که درباره ی یک موضوع ولی به صورت های مختلف، من که لذت بردم