کتاب طوفان دریا
معرفی کتاب طوفان دریا
کتاب طوفان دریا نوشتهٔ جوزف کنراد و ترجمهٔ سهیل سمی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان از ادبیات لهستان را منتشر کرده است.
درباره کتاب طوفان دریا
کتاب طوفان دریا رمانی کوتاه نوشتهٔ جوزف کنراد است. کنراد خود در مورد این رمان کوتاه گفته است که :ناخدا مکور»، ناخدای کشتی، در این اثر «حاصل تجربیات ۲۰ سال زندگی است. زندگی خود من.» حال آنکه با دقت در شخصیت مکور میتوان به تضاد روحیه او و کنراد پی برد. ناخدا مکور مردی ساده، بری از تخیل و کاملاً برونگراست. همین مرد ساده را، که در طول زندگی حرفهایاش هنوز محک نخورده، در معرض مصیبتی عظیم قرار میدهد تا تقید او نسبت به احساس وظیفهشناسی و اصول شرافت را به نمایش بگذارد. چنین مرد سادهای که حتی گفتگوهای طولانی مردان دیگر او را به تعجب میاندازد و به این فکر وا میدارد که آنها در چه مورد حرف میزنند یا اساسا چه حرفی برای گفتن وجود دارد، تحت شرایط بحرانی چه واکنشی نشان خواهد داد؟ این رمان را بخوانید تا بدانید. ماجراهای هولناک دریا برای ناخدا مکور به ماجرایی درونی بدل میشود. به همین دلیل، به توصیههای کتاب راهنما یا حرفهای فلان ناخدا که میگویند باید طوفان را دور زد، توجه نمیکند و تصمیم میگیرد یکراست به دل طوفان برود. رد شدن از دوزخ برای رسیدن به ساحل آرامش، هم در دنیای بیرون و هم در عالم درون. بنابراین، جمله آخر رمان در مورد ناخدا، با آنکه به نظر از استهزا خالی نیست، عالیترین تفسیر از کار بزرگی است که ناخدا مکور بهتنهایی برای انجام دادنش تصمیم میگیرد.
خواندن کتاب طوفان دریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی لهستان و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در سال ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. او داستاننویسی لهستانیالاصل بود که بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت؛ بر همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. جوزف کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند. پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی و ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان بهدست روسیه بود. تبعید این خانواده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش جوزف کنراد شد. داستانهای او داستانهایی است که در دل شب و کنار آتش گفته میشود و به گوشها میرسد؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات در هم تنیده شود. او را استاد کنایه دانستهاند. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ آمریکایی است. او در داستانهایش اصولی اخلاقی و مدنی را که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند، در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است، اما این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. او کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشت. رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد است؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد. او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران است. شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده؛ داستان ترککردن کشتیای در حال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت، اما بهوقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. کتاب «همراز» یکی دیگر از آثار داستانی او است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود موردتوجه و نقد قرار گرفت. جوزف کنراد در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در سال ۱۹۲۴ میلادی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب طوفان دریا
«از راه رسیدن شیطانهای سفید مایه وحشت شد. یعنی برای کشت و کشتار آمده بودند؟ کسانی که از جایشان پرت میشدند، در میان بازوان ملوانها لَخت و وارفته میشدند: بعضیها که ملوانها پاشنههایشان را میگرفتند و به گوشهای میکشیدند، کاملاً منفعل میشدند، درست مثل جسد، با چشمانی خیرهمانده و باز. اینجا و آنجا کارگری زانو میزد و انگار درخواست ترحم میکرد؛ چند نفر که از فرط وحشت کارهای نامعقول میکردند، درست وسط دو چشم مشت میخوردند و بعد جا میزدند؛ در حالی که آنها که آسیب دیده بودند، در مقابل حرکات خشونتآمیز ملوانها تسلیم بودند و آه و ناله نمیکردند. چینیهای شکسته در صندوقها باعث شده بود چند نفر زخمی شوند. در گوشه و کنار، چند مرد چینی با چشمان هراسان، سعی میکردند جلوِ خونریزی زخمهای پاشنههای پایشان را بگیرند.
ملوانها با کلمات تند خود سعی میکردند ترغیبشان کنند و ترغیب و تشویقهایشان به گوش چینیها بیشتر شبیه هشدار بود، هشدار نسبت به شکلگیری حوادث شوم آینده. در چند ردیف نشسته بودند، مثل شبح، با پشتهایی قوزکرده، و در انتهای ردیف مردها، نجار کشتی، پرمشغله و گرفتار، از سویی به سوی دیگر میرفت. سرملوان که با یک پا و یک بازو خودش را به ستونی بند کرده بود، با فانوسی که به سینهاش فشرده بود در تقلا بود، و تمام مدت مثل گوریلی سختکوش غرولند میکرد. ملوانها مدام دولا میشدند، مثل کشاورزانی که در حال درو بودند، و اشیای جورواجوری به داخل مخزن پرت میشد: تودههای پارچه، چوبهای خردشده، چینیهای شکسته و دلارهایی که در ژاکتهای مردها چپانده میشدند. هر از گاه، ملوانی با یک بغل پر از آشغالهای جورواجور در درگاه ظاهر میشد؛ و چشمهای محزون، زیرزیرکی حرکات آنها را دنبال میکردند.
با هر حرکت ناگهانی کشتی، ردیفهای مردانِ نشسته بر کف کشتی از هم میگسست. وقتی موجی که به روی کشتی کوبیده میشد، پس مینشست و یک دم آرام میگرفت، به نظر جوکس، که از خستگی میلرزید، اینطور جلوه میکرد که با تلاشهای دیوانهوارش در آن زیر بر قدرت باد چیره شده است: که کشتی غرق سکوت شده است.»
حجم
۱۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه