دانلود و خرید کتاب سلول ۷۲ اورهان کمال ترجمه ارسلان فصیحی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب سلول ۷۲

کتاب سلول ۷۲

معرفی کتاب سلول ۷۲

کتاب سلول ۷۲ نوشتهٔ اورهان کمال و ترجمهٔ ارسلان فصیحی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر ترکی را منتشر کرده است.

درباره کتاب سلول ۷۲

کتاب سلول ۷۲ برابر با یک رمان معاصر و ترکی است که با قلمی واقع‌گرایانه نوشته شده است. هنگام مطالعهٔ این رمان می‌توان تأثیرات مطالعهٔ ادبیات را در قلم نویسنده مشاهده کرد. بین رگه‌های واقع‌گرایی در روایت داستان، می‌توان پایان‌بندی اثر را با تراژدی، زبانی «هانس کریستین اندرسن»گونه و شاعرانه همراه دید. از میانه‌های اثر، خواننده به یاد «قمارباز» نوشتهٔ داستایوفسکی و در انتهای آن هم به یاد «دخترک کبریت‌فروش» نوشتهٔ هانس کریستین اندرسن میفتد. این رمان ۱۳ فصل دارد. گفته شده است که اورهان‌ کمال‌ از تواناترین‌ نویسندگان‌ معاصر ترکیه‌ به‌ شمار می‌رود و نام‌ او در کنار نام‌ نویسندگانی‌ همچون‌ «یاشار کمال‌» و «کمال‌طاهر» بر تارک‌ ادبیات‌ واقع‌گرای‌ ترکیه‌ می‌درخشد. این نویسنده در بیشتر آثارش‌ به‌ زندگی‌ و محیط‌ اجتماعی‌ طبقات‌ فرودست‌ اجتماع‌ می‌پردازد و تصویری‌ گویا و بی‌پرده‌ از محله‌های‌ فقیرنشین‌، محیط‌های‌ کارگری‌، مزارع‌ جهنمی‌، وضعیت‌ زنان‌ و... ارائه‌ می‌دهد. «سلول‌ ٧٢» را یکی‌ از جذاب‌ترین‌ رمان‌های‌ اورهان‌ کمال‌ دانسته‌اند.

خواندن کتاب سلول ۷۲ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سلول ۷۲

«توی سلول ۷۲ همه خواب بودند و خرناس می‌کشیدند.

ناخدا مثل همیشه دست‌هایش را کرده بود لای میله‌های پنجره مشرف به حیاط زندان. به زبیده خوشگله فکر می‌کرد. پس زبیده از بوبی پرسیده که صاحب رخت‌ها کیست. آیا فهمیده بود که ناخدای لنج نیستم، بلکه ناخدای کشتی‌های بزرگی بوده‌ام که به پیره، ناپل، مارسی، هامبورگ و روسیه می‌روند؟ یعنی می‌داند که چه مردی هستم؟ باید می‌فهمید که وقتی او از پستان مادرش شیر می‌خورده، برای این‌که نگذاشته بود خون پدرش، که بناحق ریخته بودند، پایمال شود، به زندان افتاده بود. باید می‌فهمید و باید به دیگر زن‌های زندانی می‌گفت «ناخدا دوست منه! ناخدا تو لنجایی که تو تنگه کار می‌کنن ناخدا نبوده؛ ناخدای کشتیای بزرگ بوده. قبل از این‌که بیفته زندون به همه بندرای دنیا بار می‌برده، مسافر می‌برده، تو میخونه‌های بندر عرق می‌خورده، میز و صندلی می‌شکسته. ناخدای من هیچ کس دیگه‌ای رو دوست نداشته، تا این‌که به من رسیده. اگه می‌خواست همه زنا خاطرخواش می‌شدن. اما نخواست. منتظر من نشست. خدا عشق منو قبل از اون که به دنیا بیام، انداخته بود تو دلش...»

آتش به آتش سیگار روشن می‌کرد، به نظرش می‌رسید به آنچه سال‌ها می‌خواسته، رسیده است. ماهِ درخشان توی آسمانِ پاک ماه فوریه، ساختمانِ گوشه حیاط با آن سقف سفالی قرمزش، درخت‌های درهم فرو رفته که امواج دریا را به یاد می‌آورد، ریل راه‌آهن که مثل دو خط نقره‌ای می‌درخشید، سقف‌ها، دیوارها، همه چیز مثل ترانه‌های شاد از دلش می‌گذشت. یعنی بالاخره زبیده، زبیده خوشگله خاطرش را خواسته، ها؟ پس زبیده که به سولزلی‌ها، سلیمان بیک‌ها، علی بوسنی‌ها، نجیب آقاها کم محلی کرده، به او کم محلی نکرده، شاید هم نتوانسته کم محلی کند. نمی‌توانست. چون هیچ یک از آن‌ها برای گرفتن انتقام پدرش به زندان نیفتاده. یکی به جرمِ دزدی افتاده زندان، یکی چون به خاطر زنی آدم کشته، یکیشان هم به این دلیل که سرِ زمین دستش را به خون آلوده کرده.

یعنی بوبی همه این‌ها را برای زبیده تعریف کرده؟ اگر تعریف نکرده باشد، زبیده هم نمی‌تواند آن‌طور که باید برای دوستانش تعریف کند؛ نمی‌تواند با مردی که دوستش دارد، فخر بفروشد.

روز بعد، اولین چیزی که از بوبی پرسید، همین بود. بوبی حقه‌باز، که رخت‌های تمیز را آورده بود، گفت:

ـ ما رو دست کم گرفتی؟! از خودت بهتر تعریف کردم. همچی تعریف کردم که طاقت نیاورد، گفت حالا که این جوره یه نامه بنویسم...

ناخدا هیجان‌زده دست‌های بوبی را گرفت:

ـ نوشت؟

بوبی دستش را کشید:

ـ عجله نکن! اول بگو چایی بیارن، بعدش.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

حجم

۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان