کتاب سفر به جنون
معرفی کتاب سفر به جنون
کتاب سفر به جنون نوشتۀ عبدالرضا فریدزاده است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.
درباره کتاب سفر به جنون
استاد فریدزاده نمایشنامهنویسی است که دستی استوار در شعر دارند و نمایشنامهها و سرودههای کهن و جدید چاپ شده و نشده وی، نشان میدهد که ایشان بهصورت هنرمندانهای به این هر دو هنر مسلط هستند و آنها را در کنار هم میبیند، بهگونهای که نهتنها نمایشنامهنویس بودن وی در اشعار وی رخ مینماید، بلکه شاعری ایشان هم در نمایشنامههایش به شکل وسیعی خودنمایی میکند. مجموعه حاضر حاوی نمایشنامههایی با عناوین «سفر به جنون»، «بعد از شهادت آن مرحوم»، «موش و گربه»، «ارینت»، «اهل کوفه»، «چنین نیز هم» و «برار» است.
خواندن کتاب سفر به جنون را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به نمایش نامه خوانی میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره عبدالرضا فرید زاده
عبدالرضا فریدزاده در سال ۱۳۳۱ در بروجرد متولد شده است. او دبیر بازنشسته آموزشوپرورش است. ورود او به هنر و ادبیات با آغاز دهه چهل و چاپ اشعار و قصهها در مطبوعات و بازی در نمایشهای دبیرستانی همراه بوده است.
بخشهایی از کتاب سفر به جنون
عماره: امّا حرفی ازایندست نبود که گفتم من؛ اشارهام به ذکاوتت بود که مثال است در قریش، و عطای اندکی از آن، کمال لطف طبیعت بود به بودن من.
عمروعاص: و اگر راست باشد این، همین یک چیز به این رفیق همسفر وابگذار ای رفیق که از جاندوستترت دارم!
عماره: کاش توان تقدیم آن چه در من شمردی، بود، تا بدانی همسان است احساسمان به یکدیگر.
عمروعاص: میگویم: خالی و خشک، بر این لبه عرشهایم که چه؟! عیبش چیست که گلو را تر کنیم هم و وقتمان را خوش؟!
عماره: آه، خوش گفتی رفیق! احساس شاعرانه، دمی پیش گلو تر کنی میطلبید از من، سرخفام!
عمروعاص: از همین که در سبوی زیر ردای من است؟ ... و این هم جامی بزرگ، خاص رفیقان جانی! ... بریزم و بنوش که عیش پیش از رسیدن به حبشه، واجب است بر ما که کاری سخت در آنجا در پیش است (جام را لبریز میکند.) بگیر و یکباره بنوش ای بهترین یار در دشوارترین کار!
عماره: چه خوب که رساندی آب آتشناک را. جام خود لبریز کن هم تا سفری رویم که با این مرکب سرخ میسر است.
عمروعاص: در آن سفر، در حوالی مقصدم من! تو بنوش تا شاید به گردِ پایم رسی!
عماره: (مینوشد) آ...ه، خوشطعمی دارد این ... و بریز باز که جام نخست سرعت یوزم داد، و از پیات میتازم سخت!
عمروعاص: (دوم بار جام او پر میکند.) لاجرعه بنوش و سختتر بتاز. خستگی دور! تیزتر بیا! هی... هی ...
عماره: (یکباره مینوشد.) آه، آهه بینظیر است ... و گویا پیش افتاده باشم هم از تو! پس تو یکی بنوش، نیز که واپس نمانی ای رفیق!
عمروعاص: (سوّم بار جام او را پر میکند.) این هم برای تو که بروی تا دور، دور، و سپس من که تکانی دهم درست، به این تنِ بیعارِ لَش ...!
عماره: چنین میکنم ای بهترین رفیق! ... (مینوشد) هوف ... آتشی است تیز این آب عزیز! آه، منقلبم کرد ... دست ... مریزاد ... (ناگاه مست شده) وقتت خوش که ... چه خوش ... چه خوشتر کردی ... حال و وقتم را.
حجم
۲۲۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۲۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه