دانلود و خرید کتاب سیاژ الهه محمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب سیاژ

کتاب سیاژ

نویسنده:الهه محمدی
انتشارات:نشر سخن نو
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیاژ

کتاب سیاژ نوشتهٔ الهه محمدی است. نشر سخن نو این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است. این اثر عاشقانه برابر با جلد دوم کتاب «صورتک» است.

درباره کتاب سیاژ

کتاب سیاژ برابر با یک رمان معاصر، ایرانی، عاشقانه و داستان «احسان» و «هستی» است. احسان دلباختهٔ هستی می‌شود‌، اما برادرش «حسام» به‌خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده، با خانوادهٔ هستی مشکل دارد. او که از سال‌ها پیش به‌خاطر از دست دادن عشقش که حالا زن‌برادر هستی شده، به خارج از کشور پناه برده، با خبر علاقهٔ احسان به هستی تصمیم به برگشتن می‌گیرد؛ تا بتواند ضربه‌ای به پیکر عشق نافرجامش بنشاند. خانوادهٔ هستی به‌خاطر روابطی که سال‌ها بین پدر و برادرش در سکوت مانده، با سرفصل جدید از دلدادگی جوان‌ها به هم می‌ریزد. رمان حاضر ۲۰ فصل دارد.

خواندن کتاب سیاژ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیاژ

«از صبح آن‌قدر دمغ و بی‌حوصله دیده بودش که پایش پیش نمی‌رفت با او صحبت کند. وقتی که با دوقلوها ور می‌رفت کمی حالش بهتر می‌شد. التماس صدای احسان هم روی دلش بود! نگاهی به ساعت انداخت. چیزی تا موعد مهمانی نمانده بود. عاطفه هم به او التماس دعا داشت. دخترها را که سرگرم بازی دید، لیوانی رانی برای علی پُر کرد و به هال رفت. جلوی تلویزیون نشسته بود و جوکر می‌دید، اما برج زهرمار بود.

ــ یه قُلپ بخور شیرین شی. درسم که نمی‌خونی.

علی نگاهی به شمیم انداخت و لیوان را گرفت:

ــ خوبم، گرممه. باز شوفاژو تا ته وا کردی؟

ــ من دست نزدم بهش. همونه که خودت تنظیم کردی.

نشست و بلوزش را از سرش بیرون کشید. آن را روی مبل پشت سرش پرت کرد و جرعه‌ای گنده از رانی را خورد. روی متکایش که افتاد، شمیم پرسید:

ــ خُنک شدی؟

ــ کدومش؟ خُنک از هوای گرم یا اون یکی؟

ــ مگه چن تا خُنک داریم؟

ــ یه رفیق داشتیم تو سربازی بچه مشد بود. وقتی یکی یه کار بی‌مزه می‌کرد، می‌گفت چقد خُنُکی.

ــ الان تو مگه کار بی‌مزه کردی؟

ــ نمی‌دونم! ذهنم مدام این‌ور و اون‌ور می‌چرخه. همه‌شم دور چیزای بی‌خودی که ربطی به من نداره. نمی‌ذاره حواسم جم شه برم یه کتاب وردارم بخونم.

ــ مثلاً الان کدوم وری دلت رفته که نباید؟

بی‌آنکه جواب دهد، جرعه‌ای دیگر از رانی‌اش را خورد. این‌بار کوچک‌تر! شمیم فهمید ذهنش مشغول است. باید به حرفش می‌گرفت:

ــ رانی رو مامانم درست کرده‌ها.

علی قوسی به لبش داد و لیوان را نگاه کرد:

ــ باریکلا. رو دست خاتونم بلند شدن.

ــ الانه جفتشون خونهٔ عاطفه‌جونن!

بی‌هیچ واکنشی لب زد:

ــ به سلامتی.

ــ خواستگاری خواهرته‌ها.

مقابل جملهٔ محکم شمیم، سفت جواب داد:

ــ این روزا خواستگاری زیاده ولی عینهو آدمیزاد نیس.

ــ چرا؟

ــ اون از بابامون سر پیری افتاده دنبال زن، اینم از خواهرمون که لا دست از ما بهترونه، نمی‌شه رفت دنبالش.

ــ بابات که بنده‌خدا بی‌سروصدا دنبال یه همدمه. بیشتر جنبهٔ همخونه‌س که تنها نباشه. به قول خودش اگه دور از جون مُرد، یکی باشه کنارش! دیگه پرسون‌پرسون رسیدم خونهٔ ام‌کلثوم نداره.

از جملهٔ آخر شمیم پقی خندید ولی با حرص گفت:

ــ نه تو رو خدا. واسه‌ش دایره تنبکم را بنداز.

ــ شروع نکن علی. کار بدی نمی‌کنه.

ــ آررره.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۷۹۸ صفحه

حجم

۵۶۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۷۹۸ صفحه

قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
تومان