
کتاب یک روز با شوالیه
معرفی کتاب یک روز با شوالیه
کتاب الکترونیکی یک روز با شوالیه نوشتۀ کیت مک مولان، با ترجمۀ فرزانه مهری و تصویرسازی بیل باسو در انتشارات گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. این کتاب بخشی از مجموعهٔ مدرسهٔ نابودکنندگان اژدها است و موضوع آن حول محور یک روز از زندگی یک شوالیه در فضایی تخیلی و نظاممند میچرخد.
درباره کتاب یک روز با شوالیه
این کتاب داستان روزمره و ماجراجوییهای یک شوالیه را روایت میکند که در قالب یک روز به بررسی تجربیات آموزشی، چالشهای عملی و تصمیمات مهم زندگی پرداخته میشود. داستان در فضایی تخیلی رقم میخورد که در آن جوانان در مدرسهای با نام «مدرسهٔ نابودکنندگان اژدها» با آموزش فنون نبرد، استراتژیهای دفاعی و مبانی اخلاقی آشنا میشوند. در این محیط، هر لحظه از روز شوالیه همراه با رویدادهای متفاوتی همچون تمرینات گروهی، درس گرفتن از شکستها و تجربههای مشترک با همکلاسیها پیش میرود. روایت داستان به ترتیب زمانی بخشهای مختلف روز را بیان میکند و از طریق برخوردهای متعدد با چالشهای پیشبینی نشده، روند رشد فردی و جمعی شخصیت اصلی را به تصویر میکشد.
در کنار متن داستان، تصویرسازیهای ارائه شده توسط بیل باسو نقش مهمی در خلق فضای بصری و ملموس این اثر ایفا میکند. تصاویر کتاب به گونهای طراحی شدهاند که خواننده بتواند با دقت به جزئیات دنیای تخیلی و محیط آموزشی آشنا شود. علاوه بر ارائهٔ روایت داستانی، کتاب به مضامینی همچون اهمیت همکاری، ارزشهای اخلاقی و ضرورت پشتکار در مواجهه با مشکلات نیز اشاره دارد؛ موضوعاتی که در قالب اتفاقات روزمره و تصمیمات شوالیه منعکس شدهاند.
کتاب یک روز با شوالیه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانان و جوانان علاقهمند به داستانهای تخیلی و ماجراجویی مناسب است. همچنین افرادی که به فضای داستانی نظاممند و روایتهای مربوط به مدارس و آموزشهای نبرد علاقهمندند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب یک روز با شوالیه
«مُردرِد گفت:
“پسرها، بنشینید! خبرهای بدی برایتان دارم. هفته گذشته، در روستای شستِ پا، دوقلوهایی به دنیا آمدند. دوقلو! و این یعنی یک چیز بدشگون... یا بهتر است بگوییم دو چیز بدشگون... منظورم این است که... آخر آنها دوتا هستند.”
مُردرِد برای لحظهای کمی گیج به نظر آمد. بعد، ادامه داد:
“در هر حال، مصیبتی بر سرمان فرود آمده است!”
ناگهان، چشمان بنفشرنگش متوجه اریکا شد. اریکا، با سرعت تمام، به نوشتن ادامه میداد. مدیر طول کلاس را طی کرد و پوستنوشته اریکا را از دستش بیرون کشید.
اریکا فریاد زد:
“آقا، خواهش میکنم! بگذارید تمامش کنم!”
مُردرِد نگاهی به نوشتههای او انداخت. بعد، با عصبانیت نگاهش کرد و پرسید:
“این مزخرفات دیگر چیست؟»
حجم
۱۰۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱۰۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه