
کتاب فیلسوف کوچولو
معرفی کتاب فیلسوف کوچولو
کتاب فیلسوف کوچولو نوشتهٔ روزبه گیلاسیان است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است. این اثر کتابی است که باید بچهها برای بزرگترها بخوانند و دربردارندهٔ داستانهایی کوتاه برای کودکان است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فیلسوف کوچولو
کتاب فیلسوف کوچولو به مسائل و تجربیات از نگاه کودکان میپردازد. بخشهایی از کتاب به ترسهای کودکان و پنهانکاریهای آنها از والدینشان اشاره دارد، حتی اگر این پنهانکاریها دربارهٔ وسایل معمولی خانه باشد. بخش دیگری از بردن یک پسر به دکتر برای «مرد شدن» صحبت میکند و تعجب راوی را وقتی او با دامن یکی از لباسهای او برمیگردد، بیان میکند. این نشان میدهد که کتاب به تجربیات دوران کودکی، ترسها و شاید نقشهای جنسیتی یا انتظارات از دیدگاه معصومانه یک کودک بپردازد.
عنوان داستانهای این کتاب عبارت است از «وقتی صفر هستم»، «من زرنگ نیستم از آن بدترم»، «من و خودم»، «ماشینحساب فریبکار»، «دکتر که مهربون نیست»، «بستنی زمستانی»، «آقا دزده یا آقا پلیسه»، «مدرسه یا همان خانهٔ دوم»، «ما مجبوریم بزرگ بشویم»، «یک خواب عجیب»، «مرگ مادربزرگ»، «نقاشی بهانه است»، «اعتماد به بچهها»، «بریم خونه میکشمت!»، «عموی من عمو پورنگ نیست»، «نگاه نکردن»، «بقیهٔ یک چیز»، «داستان سه درخت»، «کسی نباید بفهمد» و «مرد شدن داداشی».
خواندن کتاب فیلسوف کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فیلسوف کوچولو
«دیشب خواب عجیبی دیدم. میخواهم این خواب عجیب را برایتان تعریف کنم. خواب دیدم تمام مدادرنگیهام فرار کردهاند و خودشان دارند دیوارهای خانه را خطخطی میکنند. من هرچه تلاش میکردم بگیرمشان باز از دستم فرار میکردند. بعد مامانم را دیدم که دارد برادرم را به خاطر کشیدن نقاشی روی دیوار خانه دعوا میکند. برادرم که هنوز نمیتوانست درست حرف بزند روی دیوار این جمله را نوشت: «این نقاشیها کار من نیست.» من میخواستم به مامان واقعیت را بگویم اما دهان نداشتم! مامانم که متوجه شد من دهان ندارم از هوش رفت. وقتی به هوش آمد دید برادرم دارد با پاککن یکی از گوشهایم را پاک میکند. مادرم فهمید که دهانم را هم برادرم با پاککن پاک کرده. مادرم داشت گریه میکرد که صدایش قطع شد. البته او داشت هنوز گریه میکرد اما چون برادرم آن یکی گوشم را هم پاک کرده بود من دیگر صدایش را نمیشنیدم. شانس آوردم که پاککن برادرم تمام شد و موفق نشد چشمهایم را پاک کند و در همین بین ناگهان سر و کلهٔ بابایی پیدا شد و من از خواب پریدم.
صبح روز بعد قبل از هر چیز گوشهای داداشی را روی دیوار کشیدم و نوشتم: «این نقاشیها کار داداشی است.» پدرم از راه رسید و فکر کنم این ادامه یا شاید هم تعبیر خوابم بود و من خودم را به خواب زدم تا ببینم بابایی با داداشی چه میکند؟»
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه