دانلود و خرید کتاب استپ بی انتها استر هوتزیگ ترجمه شهلا طهماسبی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب استپ بی انتها

کتاب استپ بی انتها

معرفی کتاب استپ بی انتها

کتاب استپ بی انتها نوشتهٔ استر هوتزیگ و ترجمهٔ شهلا طهماسبی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب استپ بی انتها

کتاب استپ بی انتها که نامزد دریافت جایزۀ کتاب ملی برای ادبیات نوجوانان بوده، هم‌طراز با اثر مشهورِ «یادداشت‌های روزانه» به قلم «آن فرانک» دانسته شده است. «استر رودمین»، دختر ۱۰ساله و تنها فرزند خانواده است. در سال ۱۹۴۱ میلادی، روس‌ها او و خانواده‌اش را که از یهودیان ثروتمند لهستان بودند و به جواهرسازی و جواهرفروشی اشتغال داشتند، به جرم کاپیتالیست‌بودن (سرمایه‌داری) به سیبری در روسیه تبعید کردند. خانوادهٔ رودمین و سایر اسیرهای سرمایه‌دار لهستانی در قطارهای حمل چهارپایان به سیبری که جای تبهکاران و دشمنان سیاسی شوروی بود، فرستاده شدند و بعد از شش هفته به آنجا رسیدند. سیبری منطقهٔ مسطح، بی‌آب‌وعلف و مملو از استپ‌هایی وحشی بود. بعد از ورود به آنجا به‌همراه ۲۶ خانواده، به اتاقی در یک ساختمان که قبلاً مدرسه بود برده شده و همگی در آن اتاق ساکن شدند. صبح روز بعد وظایف آن‌ها تشریح شد؛ راندن گاری و کار در معدن به پدر، منفجرکردن دینامیت به مادر و جمع‌کردن سنگ گچ با بیل به مادربزرگ محول شد. استر و ۱۲ کودک بردهٔ لهستانی هم برای کار به مزرعه فرستاده شدند. پایان این داستان چه خواهد بود؟

خواندن کتاب استپ بی انتها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب استپ بی انتها

«آن بهار، واگن‌های حمل دام سیل‌آسا می‌آمدند، این بار اسرای جنگی آلمانی را آورده بودند. آن‌ها مشتی موجود خاک‌آلود کثیف گرسنۀ مریض بیش نبودند, اما به چشم ما هنوز هیولا بودند و با تمام وجود از آن‌ها منزجر بودیم، همۀ ما ــ تبعیدی‌ها، اهالی روسیۀ اروپایی، سیبریایی‌ها. هر کدام به دلیلی، چون داستان‌های سبعیت و قساوت آن‌ها همه‌جا پخش شده بود.

ما را دوباره در همان خوابگاه‌هایی که موقع ورود به سیبری جا داده بودند چپاندند، اما با سرعت تمام چندین و چند خوابگاه برای

هزاران هزار نفری که همچنان در راه بودند علم کردند. اسهال و وبا، و خدا می‌داند که چه چیزهای دیگری آن‌ها را از بین می‌بردند و مثل برگ درخت بر زمین می‌ریختند ــ مرگ آن‌ها برای ما بی‌اهمیت بود، چون برایمان با حشرات تفاوتی نداشتند. احساس ترحم و شفقت به آن‌ها نداشتیم.

بیشتر آن‌ها به کار حفر راه‌آب‌هایی گمارده شدند که قرار بود از آن‌ها به منطقۀ کلبه‌ها لوله بکشند و شیر آب نصب کنند تا اصول بهداشتی رعایت شود.

آن‌ها هر روز صبح و عصر پیاده از داخل دهکده به سر کار می‌رفتند و موقع عبور چنان به انحای مختلف کینه و نفرت نثارشان می‌شد که فضا را می‌انباشت. مردم به آن‌ها زباله پرتاب می‌کردند، بچه‌ها دیوانه‌وار فریاد می‌کشیدند و سنگ پرتاب می‌کردند. پسر کوچکی چنان سنگ پرت کرد که پیشانی یک سرباز را چاک داد و جمعیت از شادی فریاد کشید. بچه‌ها، هر وقت که آن‌ها را می‌دیدند، فریاد می‌کشیدند: «تو پدر مرا کشتی.» همۀ بچه‌های ده، بدون استثنا، یا پدرشان را از دست داده بودند یا عمویشان را یا برادرشان را یا پسرعمویشان را. برای خیلی‌ها نیز خویشاوند مذکری باقی نمانده بود.

عده‌ای از مردم خود را از این اسرای آلمانی پنهان می‌کردند، گویی هنوز از درنده‌خویی آن‌ها وحشت داشتند و فکر می‌کردند که هنوز قادرند بهشان صدمه بزنند.

عده‌ای, با این‌که مشتشان از شدت خشم و نفرت گره شده بود، می‌ایستادند و تماشا می‌کردند. مادربزرگ و مادر و من از زمرۀ این افراد بودیم. ما همیشه در سکوت فکر می‌کردیم آیا مردهایی که از کنار ما می‌گذرند همان‌هایی هستند که شهر زیبایمان را اشغال و غارت کردند و به احتمال زیاد... جمله در ذهنمان ناتمام می‌ماند، بی‌خبری از خانواده‌مان خلائی عاطفی به وجود آورده بود که سرشار از وحشت بود.

من، همیشه، بعد از عبور آن‌ها، روی زمین تف می‌انداختم، فقط در آن موقع شجاعت این کار را می‌یافتم و به کسانی می‌پیوستم که با فریاد به آن‌ها فحش می‌دادند.

اسرا همیشه سرشان پایین بود،‌ هرگز به هیچ‌کداممان نگاه نمی‌کردند، هرگز نشان نمی‌دادند که به نوبۀ خود احساس نفرت می‌کنند. با آن‌ها بدرفتاری می‌شد، بهشان گرسنگی می‌دادند و مثل برده ازشان کار می‌کشیدند.

آن بهار، راه‌آهن سراسری سیبری، علاوه بر آوردن اسرای جنگی،‌ مقادیر بسیار زیادی غنیمت جنگی آورد.

پس از آن‌که ورق برگشت و روس‌ها آلمانی‌ها را به داخل خاک آلمان عقب راندند و تا آن‌جا پی‌شان رفتند، به‌تلافی، خانه‌ها، مزرعه‌ها و کارخانه‌های آن‌ها را به نحو گسترده‌ای غارت و چپاول کردند. مقداری از این غنایم به سیبری و دهکده‌هایی مثل دهکدۀ ما ارسال شد. لباس، پارچه، پرده، ملافه، نقره، انواع و اقسام وسایل تجملی، که ما تقریباً وجودشان را از یاد برده بودیم، در انبارهای نِوِسترویکا جمع شدند و بین خانواده‌هایی تقسیم شدند که پدر، شوهر، برادر و پسرانشان به دست آلمانی‌ها کشته شده بودند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

حجم

۲۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان