دانلود و خرید کتاب ضحاک ولادیمیر مدودف ترجمه فرزانه شفیعی
تصویر جلد کتاب ضحاک

کتاب ضحاک

معرفی کتاب ضحاک

کتاب ضحاک نوشتهٔ ولادیمیر مدودف با ترجمهٔ فرزانه شفیعی و مریم قدیانلو رمان جذابی است که در انتشارات شرکت کتاب هرمس منتشر شده است.

درباره کتاب ضحاک

کتاب ضحاک نوشتهٔ مدودف نویسندهٔ روسی‌تبار متولد تاجیکستان است که به دوران پس از فروپاشی شوروی اشاره می‌کند. داستان با کارکردن مردی در یک زمین آغاز می‌شود. مردی که نه می‌تواند به روسیه برود نه از جایی که هست راضی است. او برای مرد دیگری که مدام با او بدرفتاری می‌کند کار می‌کند و خانه می‌سازد و در زمان کار ناگهان یک جمجمه از زیر خاک پیدا می‌کند. صاحب‌کارش جمجمه را از او می‌گیرد و این رفتار اصلاً طبیعی نیست.

نویسنده در کتاب ضحاک روس‌ها را به‌عنوان طردشدگانی می‌بیند که سنت‌های فرهنگی ندارند؛ اما از طرفی از اطرافیانشان متمایزند. کتاب روایتی جذاب دارد که خواننده را با خود به دههٔ ۱۹۹۰ می‌برد. ضحاک رمانی دربارهٔ تغییر قدرت در سطح محلی در طول جنگ داخلی تاجیکستان است و ضحاک هیولایی نیمه انسان- نیمه جانور، برگرفته از ضحاک ادبیات ایران است که هر لحظه به شکلی در می‌آید. 

خواندن کتاب ضحاک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات جهان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ضحاک

«زمین را می‌کَنم و با خود فکر می‌کنم که شاید استخوان جمجمه خیلی قدیمی باشد اما این باسماچ، به هر حال، دزد و راهزن است. چرا خنده‌اش مرموز بود!؟ «آبروی پدرت را نبر!»؛ منظورش چه بود!؟ البته پدرم قصد داشت چیزی به من بگوید. دیشب، که در خیابان اینترناسیونال قدم می‌زد، رودررو شدیم. مثل همیشه با پیراهن سفید و شلوار مشکی اتوکشیده. صورتش صاف و تراشیده بود و کفش‌هایش برق می‌زد؛ انگار همین الآن از اتاق عمل بیرون آمده باشد. همین که رسید، گفت: «آندری، پسرم! باید این کار را رها کنی».

-- چی!؟ کار خوبی است؛ در هوای آزاد؛ تقویت‌کنندهٔ قوای جسمانی؛ پول هم می‌دهند!

-- جلوی مردم خوب نیست. حرف‌وحدیث درست می‌کنند. می‌گویند دکتر از فرزندانش مراقبت نمی‌کند. بد است؛ برای آدمی در موقعیت من...

دیگر تحمل نکردم.

-- آها، این‌طور است!؟ به خودم مربوط است برای چه کسی کار می‌کنم. و شما... شما به فکر ما نیستید؛ فقط به موقعیت خودتان فکر می‌کنید!

تا قبل از آن، این‌طور گستاخانه با او صحبت نکرده بودم. خودم هم انتظارش را نداشتم؛ دلخوری‌های انباشته‌شده در درونم فوران کردند. برایش مهم نیست که چقدر به او علاقه دارم. انگار من وجود ندارم! گاهی چند کلمه‌ای به‌سمت من رها می‌کند؛ مثل یک تکه استخوان... و تمام. پیش‌تر، گاهی نیمه‌شب‌ها به‌خاطر این رفتارش گریه می‌کردم اما حالا که موضوع به خودش هم ربط پیدا کرده، از کلمات «آندریوشا، پسرم...» استفاده می‌کند.

بله، می‌دانم؛ می‌دانم که رفتارم با او منصفانه نبود؛ اصلاً بجا نبود. به هر حال او فکر می‌کند که به ما رسیدگی می‌کند؛ به مادرم، به من، به زرینه. یک سال پیش، که جنگ شروع شد، بدون او هم زنده می‌ماندیم. در روستای ما هیچ تیری از تفنگ‌ها شلیک نشد؛ کسی کشته نشد؛ اگرچه چیزی هم برای خوردن پیدا نمی‌شد. کتابخانه حقوق مادرم را قطع کرد. وضع ناسیونال‌ها بهتر بود؛ هرکدام یک تکه زمین در روستای زادگاهشان داشتند. اما ما چه؟ ممکن بود از گرسنگی تلف شویم. پدر مراقبمان بود. بعدتر راویل من را به صف کارگران برد... .»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۷۹ صفحه

حجم

۶۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۷۹ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
تومان