کتاب این کار به چه دردی می خورد؟
معرفی کتاب این کار به چه دردی می خورد؟
کتاب این کار به چه دردی می خورد؟ نوشتهٔ نوچو اردین و ترجمهٔ سعید صادقیان است. نشر چشمه این کتاب را منتشر کرده است. این اثر بیانهای در باب منفعت امور بیمنفعت است.
درباره کتاب این کار به چه دردی می خورد؟
کتاب این کار به چه دردی می خورد؟ (ĽUtilité de ľinutile. Manifeste) گلچینی از نقلقولها است. نوچو اردین با الهام از متفکران و نویسندگان بزرگ نشان داده است که در بند کالاهای مادیبودن و فرقهٔ منفعتگرایی چگونه در نهایت روح آدم را تباه میکند. کتاب حاضر که در سطح بینالملل به فروش بسیاری دست یافته، در صدد است با نقد سودگرایی و منفعتطلبی مادی، ارزشهای دیگری را در برخی کارهای ظاهراً بیمنفعت آشکار کند. نویسنده که استاد ادبیات ایتالیایی است، برای ارزش ذاتی دانش و علوم انسانی استدلال کرده که اغلب در جامعهای که معیار سنجشش سودمندی اقتصادی باشد، علوم انسانی «بیفایده» خوانده میشود. موضوع اصلی این کتاب، نقد فایدهگرایی است؛ این ایده که ارزش چیزی صرفاً با فایدهٔ عملی آن مشخص میشود. بهعقیدۀ نوچو اردین، این طرز فکر منجر به غفلت از علوم انسانی و هنر شده و در دنیایی که بر بهرهوری اقتصادی متمرکز است، این امور غیرضروری تلقی شده است. او هشدار داده است که این طرز فکر میتواند منجر به جامعهای شود که نوآوری کمتری داشته باشد، کمتر دلسوز باشد و توانایی کمتری برای مقابله با چالشهای بلندمدت داشته باشد.
خواندن کتاب این کار به چه دردی می خورد؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب منفعت امور بیمنفعت و نقد فایدهگرایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این کار به چه دردی می خورد؟
«مخلص کلام اینکه دبیرستانها و دانشگاهها تبدیل به بنگاه شدهاند. وانگهی، گلایهای در کار نبود اگر تنها هدف این منطقِ تجاری جلوگیری از اسراف و نقدِ نحوهٔ مدیریتِ گاه به دور از واقعبینیِ بیتالمال بود. اما به نظر میرسد که در بازتعریف امور، رسالت مدیران دبیرستانها و رؤسای دانشگاهها بیش از هر چیز تولید فارغالتحصیلانی باشد که آمادهٔ ورود به بازار کارند. مدیران و رؤسا، که جامهٔ سنتی معلمی را کنار گذاشته و از سر اجبار به کسوت مدیران درآمدهاند، مجبورند حسابها را تسویه کنند تا بنگاههایشان از رقابت جا نمانند.
اساتید نیز بیشازپیش به بوروکراتهایی متواضع بدل شدهاند که به ادارهٔ این بهرهبرداریهای تجاری از دانشگاه کمک میکنند. آنها روز خود را به پر کردن پروندهها میگذرانند؛ به حسابوکتاب، تهیهٔ گزارش (گاه بیهوده)، تلاش برای سامان دادن به بودجهٔ تقلیلیافته، تکمیل پرسشنامه، تهیهٔ طرح برای دریافت یارانهای ناچیز و تفسیر بخشنامههای گیجکننده و متناقض از سوی وزارتخانه. سال تحصیلی بهسرعت میگذرد، با ضرباهنگِ خستگیناپذیر مترونومی بوروکراتیک که نظمدهندهٔ همهٔ شوراها (شورای اداری، شورای دانشکده، شورای تحصیلات تکمیلی، شورای گروه) و جلسات تمامنشدنی است.
بنابراین، به نظر میرسد که هیچکس آنطور بایدوشاید به کیفیت آموزش و پژوهش اهمیت نمیدهد. حتی مطالعه (اغلب فراموش میکنیم که یک استاد خوب بیش از هر چیز «دانشجو» یی خستگیناپذیر است) و آمادگی برای تدریس به امری تجملی تبدیل شدهاند که باید هر روز با سلسلهمراتب دانشگاه برای انجامشان مذاکره کرد. دیگر متوجه نیستند که تفکیک تماموکمال آموزش از پژوهش دستآخر باعث میشود که کلاسها به تکرار سطحیِ مکررات تقلیل یابند.
مدارس و دانشگاهها را نمیتوان مثل بنگاههای تجاری اداره کرد. برخلاف آنچه قوانین حاکم بر بازار مدعیاند، جوهر فرهنگ در «بیدلیلی» است: همانطور که سنت ریشهدار دانشگاههای اروپایی یا مؤسسات ارزشمندی همچون کولژ دو فرانس (که به دستور فرانسوآی اول در سال ۱۵۳۰ تأسیس شد) به ما یادآور میشود، سنتی که مارک فومارولی اخیراً در همایشی جذاب در مؤسسهٔ ایتالیایی مطالعات فلسفیِ ناپل بر اهمیتش تأکید کرد، درس خواندن بیش از هر چیز کسب دانشی است که فارغ از هرگونه ضرورت منفعتگرایانه ما را میپروراند و مستقلتر میکند. و در درازمدت است که تجربهٔ امور بهظاهر بیمنفعت و کسب کالایی که در دم نقد نمیشود «سودآور» خواهد بود.
یقیناً در میان اهداف مدارس و دانشگاهها کسی در اهمیت آمادهسازی برای ورود به بازار کار تردیدی ندارد. اما آیا واقعاً میتوان وظیفهٔ آموزش را به تربیت پزشکان، مهندسان و وکلا خلاصه کرد؟ اینکه صرفاً به آماده کردن دانشجو برای بازار کار اهمیت داده شود به معنای نادیده گرفتن کارکرد جهانشمول تربیتیِ آموزش است: هیچ حرفهای را با وجدان کامل نمیتوان انجام داد اگر مهارتهای فنی موردنیازش همراه با آموزش فرهنگی عمیق اکتساب نشده باشد؛ آموزشی که به نظر میرسد تنها راهی باشد که دانشجویان را به پرورش آزادِ ذهن و تداوم کنجکاویشان ترغیب میکند. بنابراین تقلیل انسان به شغلش خطایی است فاحش؛ درون هر انسان چیزی وجود دارد که بسیار فراتر از «شغل» اوست. بدون این جنبهٔ آموزش، که فارغ از هرگونه منفعتگرایی است، بهدشواری بتوان شهروندانی مسئول را تصور کرد که قادر باشند برای پذیرش مصالح عمومی، ابراز همبستگی، مسامحه، آزادیخواهی، محافظت از طبیعت، دفاع از عدالت و… پا روی خودخواهیشان بگذارند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
ایدهای بدیع و ترجمهای روان