دانلود و خرید کتاب هیل بیلی جی. دی. ونس ترجمه علیرضا پارساییان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب هیل بیلی

کتاب هیل بیلی

معرفی کتاب هیل بیلی

کتاب الکترونیکی هیل بیلی نوشتۀ جی. دی. ونس با ترجمۀ سیدعلیرضا پارساییان در نشر نون چاپ شده است. این کتاب درباره زندگی و خاطرات شخصی نویسنده از خانواده‌اش و شرایط اجتماعی-اقتصادی کارگران سفیدپوست در منطقه آپالاچیای ایالات متحده است. ونس در این کتاب به مشکلات فرهنگی و اقتصادی طبقه کارگر سفیدپوست و وضعیت ناپایدار اجتماعی آن‌ها پرداخته است. این اثر علاوه بر توجه به مشکلات اجتماعی، به موضوعاتی مانند تحرک اجتماعی و مشکلاتی که افراد با آنها دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند نیز می‌پردازد.

درباره کتاب هیل بیلی

کتاب هیل بیلی، خاطرات جی. دی. ونس از دوران کودکی و بزرگسالی‌اش در یک خانواده کارگر سفیدپوست در منطقه آپالاچیا است. او در این کتاب با صداقتی ملموس، داستان زندگی خود و خانواده‌اش را روایت می‌کند و از چالش‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی‌ای که با آن‌ها روبه‌رو بوده‌اند، پرده برمی‌دارد. ونس به‌ویژه به مسائلی مانند اعتیاد، خشونت خانگی، فقر و تحرک اجتماعی محدود در این جوامع می‌پردازد. کتاب او به نوعی نقدی است بر زندگی طبقه کارگر سفیدپوست آمریکا که بسیاری از آن‌ها احساس می‌کنند از فرصت‌های برابر در جامعه محروم شده‌اند.

کتاب به مسائل جدی مانند تحرک اجتماعی کم‌تحرک، معضلات آموزشی، بی‌ثباتی اقتصادی و تاثیرات آن بر نسل‌های آینده پرداخته و از تجربیات شخصی و خانوادگی ونس برای ارائه این مسائل استفاده می‌کند. او داستان زندگی مادربزرگ و پدربزرگش را نیز بازگو می‌کند که نماد چالش‌های اجتماعی این طبقه از مردم آمریکا هستند.

کتاب در آمریکا بازخوردهای بسیاری دریافت کرد و مورد توجه رسانه‌ها و سیاستمداران قرار گرفت، زیرا ونس مشکلاتی را به تصویر می‌کشد که در بسیاری از جوامع کارگری سفیدپوست آمریکا وجود دارند اما کمتر به آن‌ها پرداخته شده است. کتاب هیل بیلی به نوعی تصویرگر این واقعیت است که بسیاری از افراد در این مناطق احساس می‌کنند که در حاشیه جامعه قرار گرفته‌اند.

این کتاب همچنین به موضوعاتی مانند بحران هویت و احساس ناامیدی که در میان کارگران سفیدپوست رایج است، پرداخته و نشان می‌دهد چگونه این عوامل می‌تواند به کاهش تحرک اجتماعی و مشکلات اقتصادی منجر شود. این اثر به دلیل سبک روایت خودمانی و تحلیل دقیق مسائل اجتماعی، به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار در زمینه اجتماعیات معاصر آمریکا شناخته شده است.

کتاب هیل بیلی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای افرادی که به تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آمریکا علاقه‌مند هستند و یا کسانی که به بررسی بحران‌های اجتماعی و طبقات محروم جامعه علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب هیل بیلی

«عاشق خانۀ ماماو بلنتون بودم. برای من بهترین جای دنیا بود، گرچه نه بزرگ بود و نه اشرافی و مجلل. خانه‌ای سه‌خوابه بود. جلویش ایوانی کوچک داشت و روی ایوانش یک تاب. حیاط بزرگش از یک‌طرف به کوه می‌رسید و از سوی دیگر به دره منتهی می‌شد. ماماو بلنتون املاک دیگری هم داشت ولی بیشترشان بیشه‌های پرشاخ و برگ غیرقابل سکونت بود. حیاط‌پشتی از آن حیاط‌های تعریفی نبود، اما نمای کوهستانی پردرخت و صخره‌ای‌اش خیلی زیبا بود. همیشه دره بود و نهری که در سراسر آن جریان داشت و همان‌ها برای حیاط پشتی کفایت می‌کرد. همۀ بچه‌ها در تک اتاق طبقۀ بالا می‌خوابیدند. خوابگاهی با دوجین تخت که با بچه‌های دایی و خاله‌ام شب‌ها تا دیروقت در آن بازی می‌کردیم تا مادربزرگ برآشفته می‌شد و تهدیدمان می‌کرد که بخوابیم!

کوه‌های آن دور و اطراف برای هر بچه‌ای مانند بهشت بود. بخش بزرگی از روزهای من به ترساندن حیوانات آپالاشیا می‌گذشت. هیچ لاک‌پشت، مار، قورباغه، ماهی و سنجابی در امنیت نبود. بی‌آن‌که متوجه فقر همیشگی و حالِ رو به زوالِ ماماو بلنتون باشم، با بچه‌های فامیل این‌ور و آن‌ور می‌دویدم.

در سطحی عمیق‌تر، جکسون یگانه جایی بود که به من، خواهرم و ماماو تعلق داشت. اوهایو را دوست داشتم، ولی اوهایو پر از خاطرات دردناک بود. در جکسون نوۀ سرسخت‌ترین زنی بودم که هرکسی می‌شناخت و نوۀ ماهرترین مکانیک خودروی شهر. ولی در اوهایو پسر ترک شدۀ مردی بودم که به‌سختی می‌شناختمش و زنی که کاش هرگز نمی‌شناختمش. مادرم فقط برای تجدید دیدارهای خانوادگی یا مراسم‌های گاه و بیگاهِ خاکسپاری به کنتاکی می‌آمد و وقتی هم می‌آمد ماماو حواسش جمع بود که دردسرهایش را همراه نیاورده باشد. در جکسون نه خبری از جیغ و داد و دعوا بود و نه کتک خوردنِ خواهرم و همان‌طور که ماماو می‌گفت «مطلقاً هیچ مردی» حق پا گذاشتن به آنجا را نداشت. ماماو از هوس‌های جورواجور مادرم متنفر بود و اجازه نمی‌داد پای هیچ‌کدامشان به کنتاکی باز شود.»

ایران آزاد
۱۴۰۴/۰۲/۰۵

اگر به شرح جسته و گریخته از خلاصه‌ی زندگی جد و آبای ونس علاقه دارید، این کتاب راست کار شما است. من دوست نداشتم.

چیزی که متوجه شدم این بود که آدم‌ها در مورد خودشان قاضی‌های خوبی نیستند؛
حسین احمدی
در نیروی ویژه بود که برای اولین‌بار به گروهی از مردان بالغ دستور می‌دادم کاری انجام بدهند و مراقب بودم که از فرمان تبعیت کنند؛ همان‌جا بود که فهمیدم رهبری با به‌دست آوردن همراهی زیردستان به‌دست می‌آید و نه با رئیس‌بازی درآوردن و زورگفتن. جایی بود که یاد گرفتم چطور آن احترام و همراهی را به‌دست بیاورم.
حسین احمدی
خداشناسی ماماو ساده‌دلانه بود، اما پیامی در خود داشت که برای من لازم بود. بیهوده گذراندن زندگی به معنای هدر دادن استعدادهایی بود که خدا به من عطا کرده، بنابراین باید سخت کار می‌کردم. باید مراقب خانواده‌ام می‌بودم چون این یک تکلیف مسیحی بود. باید گذشت می‌کردم، نه فقط محض خاطر مادرم، بلکه به‌خاطر خودم. هرگز نباید ناامید می‌شدم، چون خدا حتماً برنامه‌ای برایم داشت.
حسین احمدی
به زمان‌هایی فکر کردم که در مقابل مادر و خواهرم عصبانی می‌شدم و همان‌ها هم از معدود دفعاتی بود که پاپاو از دست من کفری می‌شد. دلیلش به گفتۀ خودش این بود که: «شخصیت هر مردی از طرز رفتار او با زن‌های خانواده‌اش معلوم می‌شود.» این باور خردمندانه البته ناشی از درس عبرتی بود که تجربۀ رفتار بدش با زنان خانواده‌اش برای او به‌همراه آورده بود.
حسین احمدی
در پس ذهنم می‌دانستم که برای آینده‌ام تصمیماتی گرفته شده. همۀ دوستانم قصد داشتند به کالج بروند؛ این‌که چنین دوستان با انگیزه‌ای داشتم هم تحت‌تأثیر ماماو بود. تا قبل از آن‌که به کلاس هفتم برسم، بسیاری از دوستان هم‌محلی‌ام ماریجوانا می‌کشیدند. ماماو قضیه را فهمید و رفت‌وآمد با آن‌ها را برایم قدغن کرد. می‌دانم خیلی از بچه‌ها چنین توصیه‌هایی را نادیده می‌گیرند، اما مسئله این است که این توصیه‌ها را از کسی مثل بانی وَنس دریافت نکرده‌اند. ماماو قسم خورد اگر فقط یک‌بار من را در کنار یکی از آن بچه‌های فهرست ممنوعه ببیند، طرف را با اتومبیلش زیر می‌گیرد. بعد با لحن تهدیدآمیزی نجوا کرد: «هیچ‌کس هم از قضیه بو نمی‌بَرد.»
حسین احمدی
واقعۀ یازده سپتامبر درست یک‌سال قبل اتفاق افتاده بود، زمانی که من سال دوم دبیرستان بودم. مثل هر هیل‌بیلی شرافتمند دیگری تصمیم داشتم به خاورمیانه بروم و تروریست‌ها را بکُشم. اما تصورِ خدمت در ارتش، فرمانده‌هایی که فریاد می‌زدند، تمرین‌های مداوم و دور شدن از خانواده به وحشتم می‌انداخت.
حسین احمدی
این چیزها به معنی بی‌اهمیت بودن رزومه و عملکرد شما در مصاحبه نیست. آن‌ها هم در جای خود اهمیت دارند. اما چیزی که اقتصاددان‌ها به آن سرمایۀ اجتماعی می‌گویند ارزش بالاتری دارد. این اصطلاحی دانشگاهی است ولی مفهوم کلی بسیار ساده‌ای دارد؛ شبکۀ افراد و مؤسسات دوروبر ما دارای ارزش اقتصادی واقعی است. آن‌ها ما را با افراد مختلف مرتبط می‌سازند، ایجاد فرصت‌ها را برایمان تضمین می‌کنند و اطلاعات به درد بخور و مهم در اختیارمان قرار می‌دهند. بدون آن‌ها باید این مسیر را به تنهایی طی کنیم.
حسین احمدی
شاید به‌سختی بتوان برای توصیۀ ایمی ارزش مالی قائل شد. از آن نوع چیزها است که به طریقی دیگر به آدم سود می‌رساند. اما اشتباه نکنید؛ آن توصیه از نظر اقتصادی هم قابل لمس و محسوس بود. سرمایۀ اجتماعی خودش را تنها در گسترش ارتباطات فردی و این‌که دوستی رزومۀ شما را به رئیس قدیمش برساند، نشان نمی‌دهد. در کنار آن و یا شاید حتی مقدم بر آن، معیاری است برای درک این‌که ما تا چه حد از دوستان، همکاران و اساتیدمان می‌آموزیم. من بلد نبودم چطور گزینه‌هایم را اولویت‌بندی کنم و نمی‌دانستم مسیرهای بیشتر و بهتری برایم وجود دارد. این‌ها را از شبکۀ افراد دوروبرم و به‌ویژه استادی بسیار بخشنده آموختم.
حسین احمدی
ماماو همیشه از کلیشه‌های هیل‌بیلی بدش می‌آمد، این‌که مردم ما یک‌مشت احمق دماغو هستند. اما حقیقت این است که من برای طی مسیر پیشرفت کاملاً ناآگاه بودم. ندانستن چیزهایی که خیلی از مردم آن‌ها را می‌دانند اغلب تبعات سوء اقتصادی در پی دارد.
حسین احمدی
به تقاطع خیابان پیچیدم و بعد از چند قدم اوشا را دیدم که روی پله‌های تئاتر فورد نشسته. به دنبال من از هتل خارج شده بود، از ترس این‌که مبادا تنها بمانم. آنجا بود که فهمیدم مشکل دارم، که باید با آنچه نسل‌ها در خانواده‌ام تداوم داشته و سبب شده کسانی را که دوست داریم رنج بدهیم مبارزه کنم. عمیقاً از اوشا عذرخواهی کردم. انتظار داشتم بگوید بروم گورم را گم کنم، بگوید چند روزی طول می‌کشد تا بابت غلطی که کرده‌ام اوضاع به حال عادی برگردد، بگوید آدم مزخرفی هستم. عذرخواهی صادقانه یک‌جور تسلیم است و وقتی کسی تسلیم می‌شود می‌توانید او را در موضع ضعف قرار دهید و به زانو درآورید. اما اوشا علاقه‌ای به این‌کار نداشت. به آرامی از میان اشک‌هایش به من گفت فرار کردن کار پسندیده‌ای نبوده، گفت نگرانم شده و این‌که باید یاد بگیرم چطور با او صحبت کنم.
حسین احمدی

حجم

۳۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

حجم

۳۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان