بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هیل بیلی | طاقچه
تصویر جلد کتاب هیل بیلی

بریده‌هایی از کتاب هیل بیلی

نویسنده:جی. دی. ونس
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۱.۸از ۱۳ رأی
۱٫۸
(۱۳)
چیزی که متوجه شدم این بود که آدم‌ها در مورد خودشان قاضی‌های خوبی نیستند؛
حسین احمدی
در نیروی ویژه بود که برای اولین‌بار به گروهی از مردان بالغ دستور می‌دادم کاری انجام بدهند و مراقب بودم که از فرمان تبعیت کنند؛ همان‌جا بود که فهمیدم رهبری با به‌دست آوردن همراهی زیردستان به‌دست می‌آید و نه با رئیس‌بازی درآوردن و زورگفتن. جایی بود که یاد گرفتم چطور آن احترام و همراهی را به‌دست بیاورم.
حسین احمدی
خداشناسی ماماو ساده‌دلانه بود، اما پیامی در خود داشت که برای من لازم بود. بیهوده گذراندن زندگی به معنای هدر دادن استعدادهایی بود که خدا به من عطا کرده، بنابراین باید سخت کار می‌کردم. باید مراقب خانواده‌ام می‌بودم چون این یک تکلیف مسیحی بود. باید گذشت می‌کردم، نه فقط محض خاطر مادرم، بلکه به‌خاطر خودم. هرگز نباید ناامید می‌شدم، چون خدا حتماً برنامه‌ای برایم داشت.
حسین احمدی
به زمان‌هایی فکر کردم که در مقابل مادر و خواهرم عصبانی می‌شدم و همان‌ها هم از معدود دفعاتی بود که پاپاو از دست من کفری می‌شد. دلیلش به گفتۀ خودش این بود که: «شخصیت هر مردی از طرز رفتار او با زن‌های خانواده‌اش معلوم می‌شود.» این باور خردمندانه البته ناشی از درس عبرتی بود که تجربۀ رفتار بدش با زنان خانواده‌اش برای او به‌همراه آورده بود.
حسین احمدی
در پس ذهنم می‌دانستم که برای آینده‌ام تصمیماتی گرفته شده. همۀ دوستانم قصد داشتند به کالج بروند؛ این‌که چنین دوستان با انگیزه‌ای داشتم هم تحت‌تأثیر ماماو بود. تا قبل از آن‌که به کلاس هفتم برسم، بسیاری از دوستان هم‌محلی‌ام ماریجوانا می‌کشیدند. ماماو قضیه را فهمید و رفت‌وآمد با آن‌ها را برایم قدغن کرد. می‌دانم خیلی از بچه‌ها چنین توصیه‌هایی را نادیده می‌گیرند، اما مسئله این است که این توصیه‌ها را از کسی مثل بانی وَنس دریافت نکرده‌اند. ماماو قسم خورد اگر فقط یک‌بار من را در کنار یکی از آن بچه‌های فهرست ممنوعه ببیند، طرف را با اتومبیلش زیر می‌گیرد. بعد با لحن تهدیدآمیزی نجوا کرد: «هیچ‌کس هم از قضیه بو نمی‌بَرد.»
حسین احمدی
واقعۀ یازده سپتامبر درست یک‌سال قبل اتفاق افتاده بود، زمانی که من سال دوم دبیرستان بودم. مثل هر هیل‌بیلی شرافتمند دیگری تصمیم داشتم به خاورمیانه بروم و تروریست‌ها را بکُشم. اما تصورِ خدمت در ارتش، فرمانده‌هایی که فریاد می‌زدند، تمرین‌های مداوم و دور شدن از خانواده به وحشتم می‌انداخت.
حسین احمدی
این چیزها به معنی بی‌اهمیت بودن رزومه و عملکرد شما در مصاحبه نیست. آن‌ها هم در جای خود اهمیت دارند. اما چیزی که اقتصاددان‌ها به آن سرمایۀ اجتماعی می‌گویند ارزش بالاتری دارد. این اصطلاحی دانشگاهی است ولی مفهوم کلی بسیار ساده‌ای دارد؛ شبکۀ افراد و مؤسسات دوروبر ما دارای ارزش اقتصادی واقعی است. آن‌ها ما را با افراد مختلف مرتبط می‌سازند، ایجاد فرصت‌ها را برایمان تضمین می‌کنند و اطلاعات به درد بخور و مهم در اختیارمان قرار می‌دهند. بدون آن‌ها باید این مسیر را به تنهایی طی کنیم.
حسین احمدی
شاید به‌سختی بتوان برای توصیۀ ایمی ارزش مالی قائل شد. از آن نوع چیزها است که به طریقی دیگر به آدم سود می‌رساند. اما اشتباه نکنید؛ آن توصیه از نظر اقتصادی هم قابل لمس و محسوس بود. سرمایۀ اجتماعی خودش را تنها در گسترش ارتباطات فردی و این‌که دوستی رزومۀ شما را به رئیس قدیمش برساند، نشان نمی‌دهد. در کنار آن و یا شاید حتی مقدم بر آن، معیاری است برای درک این‌که ما تا چه حد از دوستان، همکاران و اساتیدمان می‌آموزیم. من بلد نبودم چطور گزینه‌هایم را اولویت‌بندی کنم و نمی‌دانستم مسیرهای بیشتر و بهتری برایم وجود دارد. این‌ها را از شبکۀ افراد دوروبرم و به‌ویژه استادی بسیار بخشنده آموختم.
حسین احمدی
ماماو همیشه از کلیشه‌های هیل‌بیلی بدش می‌آمد، این‌که مردم ما یک‌مشت احمق دماغو هستند. اما حقیقت این است که من برای طی مسیر پیشرفت کاملاً ناآگاه بودم. ندانستن چیزهایی که خیلی از مردم آن‌ها را می‌دانند اغلب تبعات سوء اقتصادی در پی دارد.
حسین احمدی
به تقاطع خیابان پیچیدم و بعد از چند قدم اوشا را دیدم که روی پله‌های تئاتر فورد نشسته. به دنبال من از هتل خارج شده بود، از ترس این‌که مبادا تنها بمانم. آنجا بود که فهمیدم مشکل دارم، که باید با آنچه نسل‌ها در خانواده‌ام تداوم داشته و سبب شده کسانی را که دوست داریم رنج بدهیم مبارزه کنم. عمیقاً از اوشا عذرخواهی کردم. انتظار داشتم بگوید بروم گورم را گم کنم، بگوید چند روزی طول می‌کشد تا بابت غلطی که کرده‌ام اوضاع به حال عادی برگردد، بگوید آدم مزخرفی هستم. عذرخواهی صادقانه یک‌جور تسلیم است و وقتی کسی تسلیم می‌شود می‌توانید او را در موضع ضعف قرار دهید و به زانو درآورید. اما اوشا علاقه‌ای به این‌کار نداشت. به آرامی از میان اشک‌هایش به من گفت فرار کردن کار پسندیده‌ای نبوده، گفت نگرانم شده و این‌که باید یاد بگیرم چطور با او صحبت کنم.
حسین احمدی
حتی فریاد زدن‌های بیش از حد می‌تواند روی حس امنیت کودک تأثیر بگذارد و سلامت روانی او را به خطر بیاندازد و مشکلات رفتاری برایش به بار آورد.
حسین احمدی
فهمیدم که من به عذرخواهی‌ها بی‌اعتماد بودم، انگار عذرخواهی‌ها همیشه راهی بودند برای متقاعد کردن تو به این‌که سپرت را پایین بیاندازی. بیشتر از ده سال قبل یک «متأسفم» مجابم کرده بود که آن ماشین‌سواری شوم را در کنار مادرم تجربه کنم. کم‌کم به این باور رسیدم که من از واژه‌ها به‌عنوان سلاح استفاده می‌کردم؛ این کاری بود که همۀ آدم‌های دوروبرم می‌کردند، من هم این‌کار را برای بقا انجام می‌دادم. مخالفت به معنای جنگ بود و باید طوری بازی می‌کردی که در مبارزه برنده شوی.
حسین احمدی
این مشکلات مخلوق خود ما بودند و تنها ما می‌توانیم آن‌ها را حل کنیم. نیازی نیست مثل خواص کالیفرنیایی، نیویورکی و یا اهالی واشنگتن دی. سی زندگی کنیم. لازم نیست صدها ساعت در هفته برای شرکت‌های حقوقی و بانک‌های سرمایه‌گذاری کار کنیم. برای برقراری ارتباط با مردم به ضیافت‌های نوشیدنی محتاج نیستیم. تنها باید برای جی.دی‌ها و برایان‌های این دنیا فضای رشد و پیشرفت ایجاد کنیم. جواب دقیق بر خود من هم پوشیده است، اما می‌دانم این مشکل وقتی حل می‌شود که دست از مقصر دانستن اوباما و بوش و شرکت‌های نامعلوم برداریم و از خودمان بپرسیم که برای بهترشدن اوضاع چه کاری از دستمان بر می‌آید.
حسین احمدی

حجم

۳۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

حجم

۳۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان