کتاب پیتر پن
معرفی کتاب پیتر پن
کتاب پیتر پن نوشتهٔ جی. ام. بری و ترجمهٔ مژگان کلهر و ویراستهٔ مرجان مهدی پور است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «رنگینکمان کلاسیک» است.
درباره کتاب پیتر پن
کتاب پیتر پن داستانی کلاسیک و کودکانه نوشتهٔ جی. ام. بری است. جی. ام. بری ۴۲ساله بود که برای اولین بار شخصیت «پیتر پن» را در کتابی بهنام «پرندهٔ سفید کوچک» در سال ۱۹۰۲ میلادی خلق کرد. او شخصیت پیتر را براساس برادر بزرگترش «دیوید» نوشت؛ پسری که هرگز بزرگ نشد. دیوید یک روز قبل از تولد ۱۴سالگیاش براثر سانحهای در اسکیت روی یخ درگذشت. داستان «پیتر پن» اولین بار در سال ۱۹۰۴ میلادی به صورت نمایش در لندن به روی صحنه رفت و در سال ۱۹۱۱ به شکل کتاب داستان درآمد. زمانی که نوشتن پیتر پن به پایان رسید، بری در ارائهٔ نسخهٔ دستی آن به مدیر تئاتر تردید داشت؛ چون داستان فانتزی بود و برای نخستین بار برای کودکان نوشته شده بود و از طرفی کارگردان باید برای قسمتهای پرواز در آسمان و انواع حقههای نمایشی دیگر، راهی پیدا میکرد، ولی مدیر نه تنها دلسرد نشد، بلکه هیجانزده شد. او حق داشت هیجانزده شود؛ چون پیتر پن از همان ابتدا موفق از کار درآمد و موفقیتش تا امروز ادامه یافته است؛ طوری که قسمتی از زندگی کودکان بسیاری شده است. در سال ۱۹۲۹ میلادی جی. م. بری، تمام حقوق نشر «پیتر پن» را به بیمارستان کودکانِ خیابان «گریت اورمند» هدیه کرد. داستان این کتاب داستان پسرکی به نام «پیتر پن» است که هیچگاه بزرگ نمیشود. او دشمنی همیشگی دارد و همواره با او در نبرد است؛ «کاپتان هوک». برای فهمیدن ماجراهای هیجانانگیزی که برای پیتر پن رخ میدهند، این کتاب را بخوانید.
خواندن کتاب پیتر پن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکانی علاقهمند به داستانهای کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پیتر پن
«گاهی اتفاقهایی در طول زندگی برایمان میافتند که ابتدا اصلاً متوجهشان نمیشویم. مثلاً ناگهان درمییابیم یک گوشمان کر شده، اما نمیدانیم چند وقت است کر شده، فقط حدس میزنیم نیم ساعت است. برای پیتر هم آن شب چنین اتفاقی افتاد. آخرین بار که او را دیدم داشت توی جزیره پاورچین میرفت و درحالیکه انگشتی بر لب داشت و خنجرش آماده بود، از آنطرف جزیره پیش میآمد. او دیده بود که تمساح از کنارش گذشته ولی متوجه چیز خاصی نشده بود و بعد یکهو یادش آمده بود که تمساح دیگر تیکتاک نمیکند. اولش فکر کرده بود توهم است، اما چیزی نگذشت به این نتیجه رسید که ساعت هضم شده.
پیتر بدون توجه به احساسات موجودی دیگر، فکر کرد چگونه میتواند از این فاجعه بهنفع خودش استفاده کند. پس تصمیم گرفت تیکتاک کند تا حیوانات وحشی باور کنند او تمساح است و اجازه دهند بدون مزاحمت عبور کند. او عالی تیکتاک میکرد، اما نتیجه همراه بود با اتفاقی پیشبینینشده. تمساح بین کسانی بود که صدا را میشنیدند و داشت پیتر را دنبال میکرد. شاید میخواست چیزی را که از دست داده بود به دست بیاورد. یا میخواست دوباره خودش تیکتاک کند. اما جانور احمقی بود.
پیتر بدون هیچ خطایی به ساحل رسید و مستقیم به راهش ادامه داد. پاهایش به آب رسیدند طوری که انگار خبر نداشتند وارد جای جدیدی شدهاند. البته خیلی از حیوانات از خشکی به آب میرسند، اما انسان دیگری را نمیشناسم که اینطوری باشد. او همانطور که شنا میکرد فقط یک فکر در سر داشت: «این بار یا هوک یا من.» و آنقدر تیکتاک کرده بود که حالا بدون اینکه بداند این کار را میکرد و به تیکتاک کردن ادامه میداد. اصلاً نمیدانست برای سوار شدن به کشتی نیاز به کمک تیکتاک دارد و با اینکه ایدهٔ مبتکرانهای بود، اصلاً چنین فکری به ذهنش نرسیده بود.»
حجم
۱۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۱۷۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه