کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند
معرفی کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند
کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند نوشتهٔ مارتین ژاک و ترجمهٔ سیدرحیم تیموری است. انتشارات اختران این کتاب را منتشر کرده است. این اثر در باب پایان دنیای غرب و زایش نظم نوین جهانی است.
درباره کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند
کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند (When China Rules the World) به قلم یک روزنامهنگار، سردبیر، شخصیت دانشگاهی، مفسر سیاسی و نویسندهای بریتانیایی نوشته شده است. این کتاب را نتیجهٔ پروژهٔ مطالعاتی دو دههای مارتین ژاک بر روی خیزشِ شرق آسیا با مرکزیت چین دانستهاند. گفته شده است که این کتاب از معدود آثاری است که پویش درونی و بلندمدت تاریخیفرهنگی چین و ظرفیتِ جهانشمول آن را با جزئیات توضیح داده است. مورخی به نام «هابسبام»، این اثر را سرشار از درک تاریخی و واقعگرایی و مهمترین اثر پیرامون چین با یک چشمانداز قرن بیستویکمی و با مفروضات ورای اقیانوس اطلس ارزیابی کرده است. پراهٔ یک این کتاب، «پایان دنیای غرب» و پارهٔ دوم آن «دوران چین» نام دارد. این کتاب ۱۳ فصل دارد.
خواندن کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب موضوعِ پایان دنیای غرب و زایش نظم نوین جهانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وقتی چین بر جهان حکم می راند
«در حال حاضر، بهرغم اینکه مناطقی از چین مرفه و توسعهیافته هستند اما هنوز نصف مردم آن در روستاها و حومهها زندگی میکنند. چین همچنان کشوری در حال توسعه است. درنتیجه، مدرنیته چینی را فقط میتوان پروژهٔ رو به پیشرفت تلقی کرد. برخی ویژگیهای مدرنیتهٔ چینی آشکارند، و برخی نارس و جنینی، و برخی دیگر هنوز قابل مشاهده نیستند. معهذا، کاملاً مشخص است که مدرنیته چینی با مدرنیته غربی تفاوتهای چشمگیر خواهد داشت. دلایل این امر نهتنها در جایگاهِ حال چین، بلکه بیشتر در گذشته آن نهفته است. چین وجه مشترک چندانی با غرب ندارد. این کشور از درون مختصات فرهنگیِ متفاوتی نشو و نما مییابد. سیاست، دولت و چشمانداز اخلاقی، و روابط چین با همسایگان به شکلی منحصربهفرد تکوین یافته است. این واقعیت که چینیها طی قرنهای متمادی خود را برسازندهٔ جهان، ”ارضِ زیر بهشت“، میدانستند بر سرشتِ یگانهٔ چین تأکید دارد. بهعلاوه، برخلاف اکثر کشورهای درحالتوسعه، چین هرگز مستعمره نشد، بهرغم اینکه بسیاری از شهرهای آن به قراردادِ غرب درآمدند. استعمار ابزاری قدرتمند برای غربی کردن کشورها بود، اما غیاب آن در مناطق وسیعی از چین بدان معنی بود که این رویداد به همان شکل که در هند یا هندوچین اتفاق افتاد، در این کشور اتفاق نیفتاد. اندازه وسیع چین، هم برحسب وسعت قارهگونه و هم از نظر جمعیت، چینیها را در شرایطی ناگزیر قرار داد تا خودبسنده و جامع فکر کنند. شاید استدلال شود که ملاحظات فوق بر گذشته تکیه دارد. پاسخ آنکه، تاریخ است که لحظهٔ حال را شکل میدهد و اثرات عمیق خود را بر آن حک میکند. مدرنیتهْ محصول معلقِ لحظهٔ حال نیست، بلکه تابعی است از آنچه قبلاً اتفاق افتاده.
این واقعیت که چین، از سال ۱۹۴۹ و بهویژه بعد از ۱۹۷۸ و دوره اصلاحات، صرفاً بر مأموریت مدرنیزاسیون تمرکز کرده، به قرابت و نزدیکی آن کشور با غرب تعبیر شده است: شواهد بارز آن نیز نیاز چین به جلب حمایت آمریکا برای پذیرش آن کشور در نظام بینالمللی، ضرورت یادگیری و اقتباس چین از رویههای اقتصادی غرب، و گشایش درهای کشور بروی سرمایهگذاری خارجی و چندملیتی هستند. اما چین همگام با پیشرفت در جادهٔ مدرنیزاسیون، خود را کمتر به الزامات توسعهٔ متداول مقید خواهد کرد، نسبت به جایگاه قبلی و فعلی خود اطمینان بیشتری خواهد یافت، میلش برای پذیرش از سوی نظام بینالمللی فروکش خواهد کرد، و به وجوه تمایز خود روی خواهد آورد.»
حجم
۸٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۵ صفحه
حجم
۸٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۵ صفحه