کتاب خودت را به فنا نده (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب خودت را به فنا نده (خلاصه کتاب)
خلاصهکتاب خودت را به فنا نده نوشتهٔ گری جان بیشاپ و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار آن را منتشر کرده است. با خواندن این خلاصهکتاب از دنیای خالی بیرون بیایید و در دنیای واقعی زندگی کنید.
درباره خلاصهکتاب خودت را به فنا نده
در خلاصهکتاب خودت را به فنا نده میآموزید: چگونه شخصیت حقیقی خود را بیدار کرده و از تواناییهای بالقوهتان در زندگی بهره ببرید.
بسیاری از ما اغلب گرفتار صحبتها و قضاوتهای درونی خودمان هستیم که هیچوقت هم متوقف نمیشوند. صدایی مدام در گوشمان میگوید که تنبل یا سهلانگار هستیم و به اندازه کافی خوب نیستیم.
در طول روز، شما با دو نوع صحبت کردن سر و کار دارید: صحبت با دیگران و صحبت با خودتان. شاید شما جزء کسانی باشید که ادعا میکنید «من با خودم صحبت نمیکنم!» اما در واقع، اغلب حرفهایی که در طول روز میزنید با خودتان است؛ یعنی در تنهایی و خلوت درون ذهنتان.
تحقیقات نشان میدهد که ما هر روز به بیش از پنجاه هزار موضوع مختلف فکر میکنیم. اگر به دقت به همه چیزهایی که به خودتان میگویید توجه کنید، میفهمید که بسیاری از آنها نهتنها خوشایند نیستند، بلکه اعتمادبهنفس شما را نیز تضعیف میکنند. جدیدترین یافتههای روانشناسی و علم اعصاب این مسئله را تأیید میکند که گفتگوهای ذهنی تأثیر عمیقی بر کیفیت زندگی شما میگذارد.
همچنین، روانشناس آمریکایی، آلبرت اِلیس میگوید: «اگر احساسات انسان عمدتاً ناشی از تفکر باشد، پس شاید افراد بتوانند با کنترل افکار و تغییر جملات درونیشده ذهن، احساساتشان را به طور قابلملاحظهای کنترل کنند».
خبر خوب این است که هرچه میگذرد، تحقیقات علمی بیشتر ثابت میکند که افکار مثبت تا حد زیادی میتواند حس و حال شما را بهتر کند، اعتمادبهنفستان را تقویت کند، کارایی شما را افزایش دهد و تأثیرات مثبت بیشماری بر روی جنبههای مختلف زندگیتان بگذارد. خبر بد این است که برعکسِ این موضوع هم صحت دارد؛ افکار منفی نهتنها حال شما را بد میکنند، بلکه در شما احساس ناتوانی نیز ایجاد خواهند کرد. افکار منفی باعث میشوند که مشکلات کوچک را بزرگ ببینید یا حتی به مشکلاتی دچار شوید که از قبل وجود نداشتهاند.
از خود بپرسید: «آیا میپذیرید که وضعیت فعلی شما نتیجه شرایطی نیست که در آن قرار دارید، بلکه به خاطر گفتوگوهای درونی شماست؟» تشخیص این واقعیت، گامی مثبت در جهت رسیدن به یک زندگی باشکوه است. مهم نیست که شرایط بیرونی چقدر سخت و چالشبرانگیز باشد؛ بلکه عکسالعمل شما در این شرایط اهمیتی کلیدی دارد. در حقیقت، واکنش شما نسبت به آن موقعیتها تا حد زیادی تعیینکننده میزان تأثیر آنهاست.
فرض کنید تصمیم گرفتهاید که وزنتان را کم کنید، ولی ناگهان فکر خوردن پیتزا به سرتان میزند؛ یا قصد دارید پسانداز کنید، اما در ویترین یک لباسفروشی با یک کفش خیلی زیبا و ارزان مواجه میشوید. در این موقعیتها که اشتیاق به تغییر در شما کم شده و الگوهای فکری قدیمی دوباره ظاهر میشوند چطور رفتار میکنید؟ چه کاری از دست شما برمیآید؟
برای ایجاد یک عادت باید یک رفتار را آن قدر تکرار کنید که به طور خودکار و ناخودآگاه آن را انجام دهید، مثل بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی. به همین صورت، میتوانید با تکرار جملههای تأکیدی مثبت بر ذهن ناخودآگاهتان تأثیر گذاشته و تغییراتی ماندگار در زندگی خویش ایجاد کنید.
این کتاب برای آن دسته از افرادی است که چنین گفتگوهای خودتخریبگری را تجربه میکنند؛ یعنی یک جریان بیپایان تردید و بهانهجویی که زندگی روزانه شما را محدود میکند. مطالعه مطالب این کتاب و عمل کردن به آن، شما را قادر خواهد ساخت که از حداکثر تواناییهای خود استفاده کنید. از طریق بهکارگیری توصیههایی که در این کتاب به شما ارائه شده است، شانس داشتن یک زندگی فوقالعاده را خواهید داشت.
این کتاب ابزار زبانی معتبری در اختیار شما میگذارد که دقیق و هوشمندانه انتخاب شده و شما را به سوی تواناییهای حقیقیتان هدایت میکند.
خواندن خلاصهکتاب خودت را به فنا نده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
«خودت را به فنا نده» برای دوستداران مطالعهٔ خلاصهکتابهایی با موضوع توسعهٔ فردی مناسب است.
بخشی از خلاصهکتاب خودت را به فنا نده
«یکی از بزرگترین آرزوهای بشر آزادی کامل است. یکی از بزرگترین محدودیتهای بشر، ناتوانی در آزادی واقعی است. ما خواهان وضعیت بدون تنش منشأ خود هستیم. ما خودمختاری خدا را میخواهیم. ما دریایی از واقعیت میخواهیم تا هوا و هوس و نوسانات از ما جدا شود. ما ارادهٔ فردی را میخواهیم. ما میخواهیم، همانطور که اغلب اوقات اتفاق میافتد، چیزی که نمیتوانیم داشته باشیم.
البته، انواع مختلفی از آزادی وجود دارد و لایهها و ظرافتهای بسیاری در هر نوع وجود دارد، اما میتوان گفت آزادی مطلق از نوع وجودی است که در آن فرد قادر باشد آنچه را که میخواهد، انجام دهد، احساس کند و انتخاب کند. آزادی ایدئال این است که تعاقب پرشور همهٔ فعالیتهای انسانی را هدایت میکند، اینکه چه زمان و چگونه آنها بدون هیچ نوع اجبار، محدودیت یا تحمیل باید رخ دهند. با این حال، در تحلیل نهایی، به نظر میرسد که این منتهاالیه آزادی یک امر محال نامنسجم باشد. در رأس هرم آزادی، حتی فردی که چنان خوششانس باشد که از تمام قیدوبندهای مادی و اجتماعی رها شده باشد، باز آزاد نمیماند، محدود است چونکه همچنان به او گفته میشود که چه کاری انجام دهد، چه زمانی انجام دهد و چرا این کار را انجام دهد.
این فرد، البته که یکی از اساسیترین آزادیها، یعنی آزادی فیزیکی را دارد، میتواند بدن خود را هر طور که میخواهد در سراسر جهان حرکت دهد، اما فقط در این لایهٔ اول تحلیل، محدودیتهای آشکاری یافت میشود. البته آنها فقط میتوانند بر اساس نحوهٔ انجام و میزان توانایی بدن خود حرکت کنند و فقط میتوانند از طریق بدن و بهواسطه بدن حرکت کنند. ما به طور کلی بدن را یک گوی و زنجیر نمیپنداریم، زیرا بخشی از آنچه را هستیم به بدن مرتبط میکنیم و فقط از طریق آن وجود داریم، اما برای درک اینکه چقدر وزن بدن سنگین است و چقدر تحت تأثیر آن قرار گرفته و به آن محدود شدهایم، به چیزی بیش از یک معدهٔ بیمار یا میگرن نیاز نداریم. ما درون بدن گیر افتادهایم، اسیر آن هستیم، تابع مکانیسمهای معیوب و شکنندهٔ آن هستیم که متلاشی میشوند و متلاشی میکنند و ما را در فضای وابسته به شرایط آن نگه میدارند – تا اینکه بالاخره خودش خاموش میشود و ما هم با آن خاموش میشویم. و علاوه بر این، بدن ما بسیاری از کارهایی را که انتخاب میکنیم تا بهواسطه آن انجام دهیم نیز کنترل میکند _ اینکه چگونه آن را حرکت دهیم، کجا آن را حرکت دهیم و چرا. به شما گفته میشود چه زمانی غذا بخورید، چه زمانی به دستشویی بروید، چه زمانی بخوابید، چه زمانی بیدار شوید. این کار روزمرهٔ یک زندانی است نه یک انسان آزاد.
البته، میتوان تصمیم گرفت که موقتاً در برابر هوسهای بدن مقاومت نمود و غذا نخورد، نخوابید و غیره و لحظهای تمایز زودگذری بین ذهن و بدن را تجربه کرد. اما زمان بسیار کمی طول میکشد تا توطئهٔ بین ذهن و بدن، خود را نشان دهد. احساسات روانی که نتیجهٔ وضعیت بدن است، به زودی فرد را وادار میکند که مطابق بدن رفتار کند و در یک خط قرار بگیرند. البته این فقط یک مشکل فیزیکی است. از نظر روانشناختی، فرد قادر است همه چیز را فراتر از تمایلات و شرایط فیزیکی بدن و محیط خود بیندیشد و در نظر بگیرد. این تا حد زیادی درست است، اما آیا رابطهٔ ما با ذهن در قلمرو فکر درنهایت با رابطهٔ فیزیکی ما با بدن یکسان و همسان نیست؟ ما فقط میتوانیم از طریق ذهن فکر کنیم و صرفاً به روشی فکر کنیم که ذهنمان فکر میکند. به ما یک لنز داده شده است که از طریق آن میتوانیم دنیا را ببینیم، با یک نوع نرمافزار که روی یک نوع سختافزار اجرا میشود تا تمام آنچه را که دریافت و تجربه میکنیم، پردازش کنیم. اگر به هنرمندی برای کاری سفارش داده شود و به او گفته شود که میتواند هر چیزی را که بخواهد بسازد _ به شرطی که آن را با استفاده از طراحی سیاهقلم تولید کند _ آیا واقعاً آزاد است هر چیزی را که میخواهد بسازد؟ به معنای واقعی کلمه. در حقیقت، آزادترین مردم فقط مختارند که هر طور میخواهند فکر کنند و چیزها را ببینند، اما این امر فقط بهوسیله کلمات و مفاهیم استناطشده از مغز آنها و بر اساس محیط تجربی و تحت تأثیر قوانین جهان طبیعی است.»
حجم
۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه
حجم
۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه