دانلود و خرید کتاب طلوع دلتنگی عاطفه مرادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب طلوع دلتنگی اثر عاطفه مرادی

کتاب طلوع دلتنگی

نویسنده:عاطفه مرادی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب طلوع دلتنگی

کتاب طلوع دلتنگی نوشتهٔ عاطفه مرادی است. انتشارات کتاب آترینا این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب طلوع دلتنگی

کتاب طلوع دلتنگی حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که ده فصل دارد. در بخشی از این کتاب می‌خوانید که یک شخصیت، دست‌وپایش رعشه گرفت. او دلِ پرسیدن سؤالش را نداشت. می‌خواست اسم صاحبان حلقه را بپرسد، اما نمی‌توانست. دلش را نداشت به‌طرف «رستم» برگردد و بپرسد مراسم عقد چه کسانی است؟ رستم خودش دست‌به‌کار شد. او معتقد بود که «ترگل» و «سبحان» دیگر خیالشان راحت شده است و فقط گرفتن مراسم عروسی باقی مانده است. این‌ها کیستند و داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب طلوع دلتنگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب طلوع دلتنگی

«نرجس کنار ترگل روی مبل می‌نشیند و روی‌اش را می‌بوسد.

- قربون شکل ماهت برم. چرا اینقدر رنگ‌پریده‌ای؟ غصه نخور. گذاشتن ببینیش؟

کاظم استکان را روی میز می‌گذارد و رو به ترگل می‌گوید:

- غصه نخور باباجان. خدا بزرگه.

ترگل سرش را پایین می‌اندازد و از خجالت بغض می‌کند. نازگل که کنارش نشسته دست ترگل را نوازش می‌کند.

- آجی منم مثل تو دلم بلا سوبان تنگ شده.

بغضش بیشتر می‌شود تا جایی که قطره‌ای اشک از چشمش سرازیر می‌شود. رستم به مبل تکیه می‌دهد.

- عزای چی رو گرفتین؟ یه قاتل غصه خوردن داره؟

نرجس برای اولین‌بار صدایش را بلند می‌کند.

- خواهش می‌کنم بس کنید. سبحان عزیزدل منه. دومادمه. نفسمه. شما چطور این طوری در موردش صحبت می‌کنید. ولله خدا رو خوش نمیاد.

کاظم رو به نرجس با لحنی بازخواست کننده می‌گوید:

- خانوم!

به کاظم نیز می‌توپد.

- چه انتظاری ازم داری؟ ولله به‌خدا جون توی بدنم نمونده. خواهرم، دخترم، خواهرزاده‌هام دارن پرپر می‌شن. اون‌وقت تو از من می‌خوای آروم باشم؟

بغضش می‌ترکد و شروع به هق‌هق می‌کند. کاظم متاسف و ناراحت سرش را زیر می‌اندازد. رستم پوزخندی می‌زند.

- دستت درد نکنه عروس‌خانم. خوب بعد این همه سال حرمت ما رو نگه داشتی.

میان گریه می‌گوید:

- قدم شما روی چشم منه ولی دلم خونه و شما بدتر خونش می‌کنید. شما که سبحان رو می‌شناسید. شما که می‌دونید آزارش به مورچه هم نرسیده. چطور می‌گین قاتل؟ چطور از دل‌تون میاد؟

دستی در هوا می‌جنباند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۳۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
تومان