کتاب آنجا که وطن بود
معرفی کتاب آنجا که وطن بود
کتاب آنجا که وطن بود برابر با گفتوگوی مهدی مظفری ساوجی با «شمس لنگرودی» است. انتشارات دیدآور این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب آنجا که وطن بود
کتاب آنجا که وطن بود یک گفتوگو میان مهدی مظفری ساوجی و «شمس لنگرودی» است. «محمدتقی شمس لنگرودی» معروف به شمس لنگرودی در ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در لنگرود به دنیا آمد. او شاعر، پژوهشگر، بازیگر، خواننده و مورخ ادبیات معاصر است. لنگرودی دیپلم ریاضی دارد و دانشآموختهٔ رشتهٔ اقتصاد و بازرگانی است. نخستین کتاب شعر او «رفتار تشنگی» نام داشت که با هزینهٔ شخصی و در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. لنگرودی در ابتدای مسیر شاعری خود، تحتتأثیر زبان و نگاه فریدون توللی، فریدون مشیری و بهویژه نادر نادرپور بود؛ او سپس به شعر سیاوش کسرایی و سرانجام احمد شاملو متمایل شد. زبان ساده، کوتاهنویسی، طنز، پرداختن به زندگی روزمره و پررنگبودن عشق از ویژگیهای اصلی شعرهای اخیر شمس لنگرودی است. با آرا و احساسات او بیشتر آشنا شوید.
خواندن کتاب آنجا که وطن بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب یک شاعر و نویسنده پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آنجا که وطن بود
«م. م. س.: اجازه بدهید گفتوگو را با این کلمات از آنا گاوالدا که ناظر به زندگی است آغاز کنم: «زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش، از تو قویتر است، از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند مرگ نزدیکانشان و سوختهشدن خانههایشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیشبینی هواشناسی با دقت گوش کردند، و دخترهایشان را شوهر دادند. باورکردنی نیست، اما همینگونه است: زندگی از هر چیز دیگری قویتر است.»
ش. ل.: پیش از هر چیزی باید بگویم که با همهٔ این اوصاف، با همهٔ آشویتسها، با همهٔ اتاقها و کورههای گاز و آدمسوزی، اگر به دنبال اتوبوسها ندویم چه کنیم.
اصل قضیه این است که هستی بر زنجیرهای از خوراک یکدیگر بنا شده. ماهیان دریا همدیگر را میخورند، پرندگان هوا همدیگر را میخورند، انسان همه را میخورد. بنای هستی بر زنجیرهٔ خوراک یکدیگر استوار شده که این خود یک امر تراژیک است.
- در واقع زنجیرهٔ بقاست. رابطهٔ نزدیک مرگ و زندگی را نشان میدهد.
- بله، این یک کنش و واکنش، یک دادوستد میان مرگ و زندگی است. از همان لحظهای که نطفهٔ آدم بسته میشود، این رابطهٔ دوگانه وجود دارد. بنابراین، چارهای ندارد غیر از اینکه تا زنده است به دنبال اتوبوس بدود. اگر ندود جا میماند و وضع از آن چیزی که هست بدتر میشود.
- یادم هست یکبار گفتید که همان اوان تولد برایتان اتفاقی افتاده که میتوانست به مرگ بینجامد.
- بله، همین بحث زنجیرهٔ خوراک یا به قول شما بقا به اینجا منتهی میشود که همهٔ ما اتفاقی زندهایم. داستان این است که من خیلی کوچک بودم (خودم که یادم نیست، بعدها برایم تعریف کردند. گویا یک یا دوساله بودم). خانمی پرستار من بود و از من نگهداری میکرد. این خانم صرع داشت. میگویند یک روز کنار پنجره ایستاده بود و رفتوآمد مردم را نگاه میکرد. من هم بغلش بودم. حالت تشنج به او دست میدهد و غش میکند و من از دستش میافتم.
- از طبقهٔ چندم؟
- کوتاه بود. چند خانم زیر آن پنجره نشسته بودند و داشتند با هم حرف میزدند. ظاهراً وقتی که به این خانم تشنج دست میدهد و من در حال رهاشدن از دست او بودم، یک نفر با دادوفریاد، آن زنها را متوجه میکند و آنها هم چادرشان را باز میکنند و مرا میگیرند. یعنی اگر آنها اتفاقی زیر آن پنجره ننشسته بودند و یک نفر این اتفاق را نمیدید و آن زنها را متوجه نمیکرد و من در چادرشان نمیافتادم، به احتمال زیاد الآن زنده نبودم. بعدها نظیر این اتفاق خیلی تکرار شد. یکی دوبار داشتم در دریا غرق میشدم، یکبار با دوچرخه زیر ماشین رفتم. این ادامهٔ همان قضیه است که زندگی اساساً امری اتفاقی است.
- غرق شدن و تصادف با ماشین هم مربوط به دوران کودکی است.
- کودکی و نوجوانی.»
حجم
۲۳۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
حجم
۲۳۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه