
کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه!
معرفی کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه!
کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه! نوشتهٔ «مرسده کمالی» (نونا) و منتشرشده توسط نشر ندای الهی، رمانی بر اساس واقعیت است که به زندگی زنی جوان و رنجکشیده در بستر جامعهٔ ایرانی میپردازد. این رمان با نگاهی واقعگرایانه، فرازونشیبهای زندگی شخصیت اصلی را در مواجهه با فقر، بیپناهی و تلاش برای بقا به تصویر میکشد. اثر حاضر خواننده را با چالشهای اجتماعی، خانوادگی و فردی شخصیتها روبهرو میکند و تصویری ملموس از زندگی در حاشیهٔ شهر ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه!
رمان ایرانی و معاصر «زخمها خوب میشوند، فراموش نه!» (براساس واقعیت) اثری داستانی و واقعگرایانه است که براساس واقعیتهای تلخ و ملموس جامعه شکل گرفته است. «مرسده کمالی» (نونا) در این کتاب، زندگی زنی جوان به نام «ملیحه» را روایت میکند که درگیر فقر، بیپناهی و مشکلات خانوادگی است. داستان در بستر محلهای پایینشهری و در فضای زمستانی آغاز میشود و با جزئیات دقیق، شرایط دشوار زندگی شخصیت اصلی را به تصویر میکشد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص است و خواننده را مستقیماً درگیر احساسات، افکار و تجربیات «ملیحه» میکند.
این رمان با تمرکز بر واقعیتهای اجتماعی به موضوعاتی چون طلاق، اعتیاد، خشونت خانگی، بیخانمانی و تلاش برای بقا میپردازد و درعینحال امید و انسانیت را در دل تاریکیها جستوجو میکند. روایت کتاب خطی و پیوسته است و با توصیفهای جزئی و ملموس، فضای داستان را برای خواننده قابل لمس میسازد. کتاب «زخمها خوب میشوند، فراموش نه!» تصویری از رنج و امید، تحقیر و مقاومت زنی را نشان میدهد که در دل سختیها، هنوز به فردا و امکان تغییر باور دارد.
خلاصه داستان زخم ها خوب می شوند، فراموش نه!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با روایت زندگی «ملیحه»، زنی جوان و مادر یک کودک خردسال آغاز میشود که پس از جدایی از همسر معتاد و خشونتگر خود، ناچار است برای تأمین معاش و سرپناه به کارهای خدماتی و نظافت خانههای مردم روی بیاورد. ملیحه در شرایطی سخت و طاقتفرسا با پسر دوسالهاش در محلهای فقیرنشین و اتاقی نمور زندگی میکند و هر روز با ترس از صاحبخانهای هیز و بیرحم، بیپولی و گرسنگی دستوپنجه نرم میزند. در یکی از شبهای سرد زمستان، پس از اخراج از خانه بهدلیل ناتوانی در پرداخت اجاره، ملیحه و پسرش بیسرپناه میشوند. در همین شرایط، مردی به نام «سهراب» که قصاب محل است، به کمک او میآید و با پرداخت بدهی، سرپناه موقتی برای ملیحه فراهم میکند. سهراب و همسرش «خاطره» با ملیحه برخوردهای متفاوتی دارند؛ سهراب با مهربانی و حمایت سعی میکند راهی برای بهبود وضعیت ملیحه پیدا کند؛ درحالیکه خاطره با تحقیر و بیمهری با او روبهرو میشود. ملیحه با تلاش و پشتکار سعی میکند شغلی پایدار پیدا کند و برای آیندهٔ خود و فرزندش امیدی بسازد. در این مسیر با آدمهایی از طبقات مختلف جامعه روبهرو و هر بار با چالشهای تازهای مواجه میشود.
چرا باید کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه! را بخوانیم؟
این رمان با روایت واقعگرایانه و بیپرده از زندگی زنی در حاشیهٔ جامعه، تصویری ملموس از فقر، بیپناهی و تلاش برای بقا ارائه میدهد. «زخمها خوب میشوند، فراموش نه!» نهتنها به مسائل اجتماعی و خانوادگی میپردازد، بلکه لایههای عمیقتری از احساسات انسانی، امید و مقاومت را به نمایش میگذارد. خواندن این رمان فرصتی است برای درک بهتر واقعیتهای پنهان جامعه و همدلی با کسانی که در سکوت و سایهها زندگی میکنند. این داستان مخاطب را به تأمل دربارهٔ عدالت اجتماعی، نقش حمایت و مهربانی در زندگی انسانها و اهمیت امید در شرایط دشوار دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این رمان معاصر و ایرانی به علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و واقعگرایانه و کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، فقر، خشونت خانگی و آسیبهای اجتماعی دارند، پیشنهاد میشود؛ همچنین به افرادی که بهدنبال شناخت عمیقتر از زندگی در حاشیهٔ شهر و تجربههای زیستهٔ زنان در جامعهٔ ایرانی هستند.
بخشی از کتاب زخم ها خوب می شوند، فراموش نه!
«رفتم تو اتاق لباس عوض کردم توی لباسهای جدید چقدر عوض شده بودم شبیه یه خانوم درست حسابی، البته به خیال دیدار سهراب از کشوی لوازم آرایش معصومه وسیله برداشته بودم و ته رنگی به خودم زده بودم. از ساعت شش زنگ در هی به صدا در اومد اول خونواده خواهر شیدا اومدن دوتا بچه کوچیک داشت و خانوم اتو کشیدهای همراهش بود که پرستار بچه بود شیدا حامد رو سپرد به پرستار، کار پذیرایی من شروع شد با هر زنگ قلبم میریخت میگفتم میشه سهراب باشه؟ ساعت نه شب که شد شوهر فاطمه خانوم روی باربیکیو حیاط کبابهای سیخ کشیده رو کباب کرد و من و احترام میزهای بزرگ سالن رو چیدیم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد روی میزها چیدیم بخشی از غذاها رو فاطمه خانوم و من درست کرده بودیم بخشی رو از بیرون سفارش داده بودن بالای ده نوع غذا و کباب سر میز بود مهمونامون همه خوش پوش و خوش مشرب بودن رفتار دوستانهای هم با من و احترام داشتن جوری که احساس نمیکردیم کارگر خدمات هستیم. شام که شروع شد دیگه امیدم از دیدن سهراب نا امید شد.»
حجم
۴۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
حجم
۴۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
نظرات کاربران
عالی هست حتما پیشنهاد میکنم فقط تهیه کننده ی این داستان باید خدا باشه اینقدر زیبا سرنوشت کسی رو میسازه با،قشنگترین عاقبت خدایا شکرت من همیشه،میگم خدایا،اونجور ک دست ملیحه رو گرفتی دست منم بگیر
اول نکات مثبت قلم فوق العاده و داستان پردازی زیبا که خواننده رو با خودش همراه میکنه البته توش پر از فردین بازی هست نکته منفی مهم چرا نویسنده های رمانها سعی دارند رابطه نزدیک و صمیمی زن و مرد نامحرم رو عادی
قلم نویسنده خوب بود و داستان کشش لازم برای خواننده را داشت ولی ۵۰ صفحه آخر کتاب به نظرم اضافه بود و الکی داستان را کش داده بودند و آب ریخته بودند برای همین ۳ ستاره به کتاب دادم در
کتاب خوبی بود
مثل بقیه کتابهای سرکار خانم کمالی عالی بود از خوندنش لذت بردم با تشکر وخسته نباشید خدمت نویسنده محترم و آرزوی موفقیت و سلامتی
کتاب قشنگ بود
با احترام کتابهای این نویسنده توانمند میهنم همه زا مطالعه کردم و مطالعه این متابها زو به اکثر دوستانم توصیه کردم نونا بانو قلم تان سبز و مانا باد♥️
واقعا چقدر لازم هست خواندن این کتاب در شرایط الان مخصوصا جوانان و افرادی که شکست خوردن .ساده و گیرا داستان جلو برده بود واقعی بودن داستان هم باعث می شد بیشتر دنبال کنیم ببینیم عاقبت چی میشه
خیلی رمان زیبا،امید بخش و پرکششی بود.ارزش وقت گذاشتن قطعا داره
عالی