کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس
معرفی کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس
کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس نوشتهٔ محمدعابد جابری و ترجمهٔ سیدمحمد آل مهدی است. نشر ثالث این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی در باب فلسفهٔ غرب.
درباره کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس
کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس بخش دوم کتاب «نحن و التراث» (ما و میراث فلسفیمان) اثر محمدعابد جابری، اندیشمند مغربی است. بخش اول این اثر تحت عنوان «خوانشی نوین از فلسفهٔ فارابی و ابن سینا» توسط نشر ثالث منتشر شده است. کتاب «ما و میراث فلسفیمان»، دربردارندهٔ متن چهار سخنرانی است که در سالهایی دور از هم، ایراد شدهاند و چون هر یک با استقبال فراوان مواجه شدند و هیاهویی به پا کردند، در کتابی گردآوری شدند که چندین بار به زبان عربی تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شد. روند فکری جابری در آثارش گفتهٔ خود او واکاوی سنت است. این اثر در چهار فصل نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «پیدایش فلسفه در مغرب و اندلس»، «فلسفه در مغرب و اندلس: طرح خوانشی نوین از فلسفهٔ ابن رشد»، «اپیستمولوژی معقول و نامعقول در مقدمهٔ ابن خلدون» و «آنچه از خلدونگرایی باقی مانده است: طرح خوانشی نقادانه از اندیشهٔ ابن خلدون».
خواندن کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خوانشی نوین از فلسفه مغرب و اندلس
«بررسی این روش تاریخی را که ابن خلدون پیشنهاد میکند، کنار میگذاریم تا به شاهدی بپردازیم که اکنون در جایگاه متهم است. آری تاریخی که ابن خلدون میخواست شاهد باشد، اکنون از نظر او متهم است. به عبارتی، رویدادهای گذشته را که ابن خلدون میخواست در فهم اکنون و حل مشکلات آن به او یاری رسانند، مشکلاتی را طرح میکرد که نیاز به حل داشت. ابن خلدون به «عینی» -به تاریخ- گرایید، تا به دنبال تغییر «ذهنی» باشد. یعنی برای اکنونی که در آگاهی او از تجربهٔ شخصی و تجربهٔ عصرش، شکل گرفته است، تفسیری بیابد و همین عینی، او را به ذهنی، سمتوسو میدهد. اما این ذهنی بهمثابه تجربهٔ شخصی نیست، بلکه ممارستی سیاسی و خبرهای اجتماعی و معرفتی تجربی است. ابن خلدون به گفتمان جاری، بین گذشته و اکنون، آگاهی یافت و متوجه شد که مشکلات اکنون ما را به گذشته -نه تاریخ- سوق میدهد. اما تاریخ در گشودن گره این مشکلات، جز از راه مشکلاتی که طرح میکند، به ما یاری نمیرساند که به گونهای ما را به اکنون باز میگرداند تا طوری آنرا بخوانیم که در آن چیزی ببینیم که بیش از این، ندیده بودیم. ابن خلدون از راه این گفتگویی که در آگاهی او، بین گذشته و اکنون صورت گرفت، وحدت تاریخ را کشف کرد و، چنین پنداشت که «شباهت گذشته به آینده، همانندتر از آب به آب است». مشکلات شخصی او در مشکلات عصرش گداخته و همراه با مشکلات گذشته -و شاید مشکلات آینده- در مشکل واحدی که همان تحول از جزئی به کلی، از ذهنی به عینی، از ایدئولوژی به علم است، ذوب شد. او آرمانهای سیاسی داشت و چون در تحقق آنها ناکام ماند، علل این ناکامی را در دادههای عصر خویش و دادههای تاریخی که به آن وابسته بود -تاریخ مغرب عربی-جستوجو کرد و، به این نتیجه رسید که این شکست و ناکامی تنها ویژهٔ او نبود بلکه همهٔ عصر را فرا گرفته است و نشان از آن داشت که احوال عمومی در صدد تحول ریشهای فراگیر هستند. «و هنگامیکه عادات و احوال بشر یکسره تغییر یابد، چنان است که گویی آفریدگان از بُن و اساس دگرگون شدهاند و سرتاسر جهان دچار تحول و تغییر شده است، گویی خلقی تازه و آفرینشی نوبنیاد و جهانی نو پدید آمده است.» تحول آرمان سیاسی زخمخوردهٔ ابن خلدون به آرمان علمی شورانگیز از اینجا سرچشمهگرفت. تحولی که ابن خلدون نتوانست آشکارا آن را بیان کند، آنجاییکه به گفتهٔ پیشین خویش اضافه کرد: «این است که عصر ما به کسی نیازمند بود تا کیفیات طبیعت و کشورها و نژادهای گوناگون را تدوین کند و از عادات و مذاهبی که مسعودی در عصر خود برگزیده بود، پیروی کند تا بهمثابه اصل و مرجعی باشد که مورخان آینده آن را نمونه و سرمشق خویش قرار دهند.»
آیا ابن خلدون این آرمان علمی خود را تحقق بخشید؟ آیا واقعاً به الگویی تبدیل شد که آیندگان پس از او، به او اقتدا کنند. ما پیش از این گفته بودیم که خلدونگرایی همچنان پروژهای ماند که مقدمه بر دوش میکشید و تاکنون نیز چنین است. اجازه دهید به عللی که پروژهٔ خلدونی را زندانی مقدمه ساخت، پی ببریم.»
حجم
۲۲۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۲۲۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه