کتاب کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت دوم)
معرفی کتاب کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت دوم)
کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت اول) نوشتهٔ معین فرد، یک اثر علمی - تخیلی و پسارستاخیزی است که توسط نشر فرهنگی فرد منتشر شده است. کتاب حاضر قسمت دوم از جلد اول مجموعهٔ سقوط مرگبار و عنوان جلد نخست این مجموعه، «باران سیاه» است.
درباره کتاب کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت دوم)
این داستان در دنیایی پس از ویرانی، داستان زایراس، مردی بینام و فراموشکار را روایت میکند که در جستجوی معنا و بقای خود است. او در موقعیتهای دشوار و خطرناک، با تهدیدات مرموز و رازهای تاریک روبهرو میشود. در یکی از بخشهای کلیدی کتاب، زایراس پس از بیداری خود را در حال سقوط از بالای ساختمانی مییابد، گویی به زندگی خود پایان داده، اما نامعلوم است که چرا.
جهان ویرانشده در این کتاب، فضایی پر از خطر، موجودات جهشیافته و مناطقی با ویرانی و غبار فراوان است که در هر گوشه آن مرگ و چالشهای فراوانی نهفته است. در این دنیای تاریک، شخصیت اصلی داستان تلاش میکند تا هویتش را پیدا کند و با معماهای پیچیدهای که از گذشته به جا ماندهاند، روبرو میشود. این کتاب که به دلیل پیچشهای داستانی و عمق ماجراهایش محبوبیت زیادی کسب کرده، مخاطبان علاقهمند به داستانهای معمایی و علمی-تخیلی را به خود جذب میکند.
مجموعه کمیک سقوط مرگبار به دلیل داستانپردازی قوی و جهانسازی دقیقش با آثاری مانند مجموعه «مترو» و «دونده هزارتو» مقایسه میشود و یکی از بهترین گزینهها برای دوستداران سبکهای علمی-تخیلی و فانتزی در ادبیات فارسی به شمار میآید.
کتاب کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای تخیلی و پساآخرالزمانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کمیک سقوط مرگبار (باران سیاه، کتاب اول، قسمت دوم)
«گاهی صدای خشخش مرا به هیجان میآورد. مثل صدای ضبط شده، هر چند ثانیه ورگا را صدا میزنم. از زمانی که به این سمت دیوار امدهایم، هیچ اثری از سرسبزی و گیاهان دیده نمیشود. حتی سایهها هم نتوانستهاند جانپناهی برای گیاهان باشند. شهر با بافتی از رنگ خاکستری پوشیده شده است. در این شهر نیز جز ماسهها، باد ساکن ساختمانهای مرده است. وقتی به آسمان نگاه میکنم، بارش ماسه جز طبیعت همیشگی اینجاست. دانههای ریز داغ به صورتم برخورد میکنند، حتی از داخل خانهها هم ماسه بیرون میآید.
از گوشهها عبور میکنم و با دقت زیاد سعی میکنم در دید نباشم. ناگهان بلوار خالی از ماشین توجهام را جلب میکند. حس میکنم هر لحظه مرا به دام خواهند انداخت. تا به این لحظه متوجه این موضوع نشده بودم. روی این بلوار که به آن ساختمان مذهبی ختم میشود، هیچ ماشینی وجود ندارد. بلوار کاملا تمیز است و جز ترکها، هیچ چیز روی آن دیده نمیشود. به خیابانهای دیگر نگاه میکنم؛ اما آنها پر از ماشینهای سوخته و زنگزده هستند. هر چه به آن ساختمان سفید نزدیک میشوم، پارچههای پارهٔ بیشتری به تابلوها متصل است.»
حجم
۱۰٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶ صفحه
حجم
۱۰٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶ صفحه