کتاب من شماره چهار هستم
معرفی کتاب من شماره چهار هستم
کتاب من شماره چهار هستم نوشتهٔ پیتاکوس لور و ترجمهٔ پیمان اسماعیلیان است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده و جلد اول از مجموعهٔ «میراث لورین» است.
درباره کتاب من شماره چهار هستم
کتاب من شماره چهار هستم (I am number four) قهرمانی دارد به همین نام. «شمارهٔ چهار» پسری است شبیه همهٔ نوجوانهای جهان، ولی او عادی نیست. او قهرمان اولین جلد از مجموعهٔ «میراث لورین» است. یکی از ۹ بچهای که از سیارهٔ لورین به زمین پناه آوردهاند؛ بچههایی با یک طلسم روی پا که با هم پیوندی جادویی دارند. آنها منتظرند مردمِ سیارهٔشان در جنگ با «موگادوری»ها پیروز شوند، ولی هرگز چنین اتفاقی نمیافتد. مهاجمان موفق میشوند ساکنانِ لورین را نابود کنند و بعد به زمین میآیند تا این بچهها و پیوند جادوییشان را هم از بین ببرند و... . با آنها همراه میشوید؟
خواندن کتاب من شماره چهار هستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من شماره چهار هستم
«گاه و بیگاه تصاویری در ذهنم جان میگیرند، معمولاً هم اوقاتی است که کمتر از همه توقعش را دارم. گاهی کوتاه و گذرایند ـ مادربزرگم لیوانی آب در دست دارد و دهان باز میکند که چیزی بگوید ـ اما هرگز نمیفهمم چه گفته؛ چون تصویر به همان سرعتی که آمده ناپدید میشود. گاهی طولانیتر و زندهترند: پدربزرگم تابی را که رویش نشستهام هل میدهد. همانطور که هلم میدهد، قدرت بازوهایش را حس میکنم و وقتی پایین میآیم دلم هُرّی میریزد. باد صدای خندههایم را با خود میبرد. بعد تصویر ناپدید میشود. گاهی تصاویری واضح از گذشتهام به خاطر میآورم، صحنههایی که یادم هست در آنها حضور داشتهام. گاهی هم چنان تازه به نظر میرسند که انگار تاکنون رخ ندادهاند.
در همان اتاق نشیمن، درحالیکه هنری آن بلور لورینی را روی بازوهایم میکشد که بالای شعلهها آویختهاند، این صحنه را در ذهن میبینم: خردسالم ـ سه یا چهارساله ـ و در حیاط جلوی خانهمان که چمنهایش تازه کوتاه شده میدوم. کنار دستم جانوری شبیه سگ که پوستش به ببر میماند، در حال دویدن است. سرش گرد و سینهاش ستبر و پاهایش کوتاه است. شبیه هیچ حیوانی که تا به حال دیدهام، نیست. نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم. بعد آن حیوان میپرد و سعی میکنم بگیرمش، ولی چون خیلی کوچکم هر دو با هم روی چمنها زمین میخوریم. شروع میکنیم به کشتی گرفتن. از من قویتر است. بعد به هوا میپرد و عوض اینکه مطابق انتظار دوباره بیفتد، بال درمیآورد و بالزنان دور سرم میچرخد و درست دور از دسترسم دور میزند. هی چرخ میزند و بعد پایین میآید، از بین دو پایم میگذرد و شش هفت متر آنسوتر فرود میآید. تبدیل به جانوری شبیه میمون بیدم میشود. بعد قوز میکند که روی سرم بپرد.
همان دَم مردی گامزنان پیش میآید. مردی جوان با لباس لاستیکی نقرهای و آبی چسبان که اغلب غواصها میپوشند. به زبانی با من حرف میزند که معنایش را نمیفهمم. اما «هَدلی» را صدا میزند و به سمت حیوان سر تکان میدهد. هدلی به سمت او میدود. همزمان شکل عوض میکند؛ به شکل موجودی بزرگتر و خرسمانند درمیآید که مثل شیر هم یال دارد. سر هر دو در یک ارتفاع قرار گرفته و مرد زیر گلوی هدلی را میخاراند. بعد پدربزرگم هم از خانه بیرون میزند. جوان نشان میدهد، ولی میدانم که دستکم پنجاه سال را دارد.
با مرد غریبه دست میدهد. هر دو حرف میزنند، ولی نمیفهمم چه میگویند. مرد به من نگاه میکند، لبخند میزند، دستش را بالا میآورد و ناگهان از زمین کنده میشوم و در هوا به پرواز درمیآیم. هدلی که دوباره پرنده شده، دنبالم میآید. کنترل بدنم را کاملاً حفظ کردهام، اما آن مرد با حرکت دستهایش مرا چپ و راست میفرستد. من و هدلی در هوا بازی میکنیم، مرا با منقارش قلقلک میدهد و من هم سعی میکنم بگیرمش. چشمهایم ناگهان باز و این تصاویر ناپدید میشوند.»
حجم
۳۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه