کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴
معرفی کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴
کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴ نوشتهٔ آریستوفان و ترجمهٔ داریوش مودبیان است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است. این اثر دربردارندهٔ دو نمایشنامهٔ «مجمع زنان» و «پلوتوس» است.
درباره کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴
مجموعهٔ طنزآوران جهانِ نمایش، حاصل کوششها و پژوهشهای علمی و عملی ــ پنج دههٔ اخیرِ ــ یکی از پژوهندگان و دستاندرکاران راستین هنر نمایش در عرصهٔ کمدی در ایران است.
هنرِ نمایش، از روزگار دیرین، بخشی از فرهنگِ جهانیست که دور از هر رنگ و هر تعلقی میتواند ناشر اندیشههای بالا و والای انسان در میان انسانها و سرزمینهای گوناگون باشد. هنر نمایش، این رسانهٔ قدرتمند گروهی و جمعی، زبانِ جهانی گفتوگوی فرهنگها است. در این هنر طنز و کمدی جایگاه ویژهای دارد.
در تعریفی کلی، کمدی به معنای تقلید از کردار، رفتار و حتی باورهای محیط پیرامون نوع بشر برای اصلاح امور اجتماعی است، آریستوفانس ــ پدر کمدینویسی در یونان باستان ــ به طرح موضوعهای عصر خود با زبانی هجوگونه، استهزاآمیز و گاه خشن میپرداخت و پس از او کمدینویسان دوران میانه ــ رم باستان ــ (پلوتوس، ترنس و مناندر) در کمدیهای خود بیشتر زبان فراواقعیت را به کار میگیرند و به نقدِ جامعه خویش و مناسبات اجتماعی آن دوران میپرداختند. اما با دگرگونیهای فکری در دوران پس از آن و تغییر و تحول در نظام اجتماعی و سیاسی اروپا و پیشرفت علوم به ویژه جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی، عناصر واقعگرا چه در مضامین و چه در زبان و حتی ساختار کمدی رونق گرفت.
کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴ به سرچشمههای کهنِ کمدی و سرآغاز کمدینویسی در غرب اشاره کرده و از آریستوفان (به تعبیری «پدر کمدینویسی») و آثار باقیمانده از او سخن گفته است. این اثر همچنین دربردارندهٔ دو نمایشنامهٔ کمدی به نام «مجمع زنان» و «پلوتوس» است. آثار آریستوفان را در دو گروه دستهبندی کردهاند: کمدیهای «دورهٔ کهن» و دوم آنهایی که به «دورهٔ میانی» کمدیهای یونان باستان تعلق دارند. در این اثر دو کمدی از «دورهٔ میانی» انتخاب و ارائه شدهاند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان و فعالان عرصهٔ هنرهای نمایشی به خصوص دوستداران آثار طنز و کمدی پیشنهاد میکنیم.
درباره آریستوفان
آریستوفان، نمایشنامه نویس یونان باستان، در سال ۴۴۸ پیش از میلاد به دنیا آمد. پدر او «فیلیپوس» نام داشت و در آئیگینا میزیسته است. تولد و دوران جوانی او مصادف با اوج قدرت «پریکلس» پایهگذار دموکراسی آتن بود. در این باره که آریستوفان اصالتاً آتنی بوده باشد، تردید وجود دارد و شاید همین امر باعث گردید تا مدتی نتواند کمدیهایش را با نام حقیقی خود به نمایش بگذارد. آریستوفان پسری به نام «آراروس» داشت که بعدها شغل پدر را دنبال کرد و دو نمایشنامهٔ آخر آریستوفان را او به نمایش گذاشت. گفته شده سال وفات آریستوفان ۳۸۰ پیش از میلاد بوده است. از مجموع آثاری که از او به جای مانده حدود ۴۴ نمایشنامه است ک ۱۲ متن کامل و قطعاتی پراکنده به دست آمده است.
بخشی از کتاب طنزآوران جهان نمایش ۳۴
«پراکساگورا: (تنها، چراغی سفالین فانوسمانند در دست، آنرا به بالا گرفته و تکان میدهد.) ای روشنایی درخشانِ چراغِ سفالین! همیشه در بالادست جای میگیری تا از دوردست بتوانند به خوبی ترا ببینند. آه، ای چراغ! هرگز از یاد نمیبریم چگونه زاده شدی و اکنون چگونه روزگار میگذرانی: چرخش چرخ کوزهگری و دستان کوزهگر به تو صورت بخشید. در دماغههایت درخشش باشکوهِ خورشید را جابهجا میکنی: با روشنایت آنچنانکه باید پیام مرا به دوردستها گسیل کن! تو تنها محرم رازهای ما بودهای: و حق هم چنین بود که به تو اعتماد کنیم. آنگاه که در بسترمان، شاهد چونیهای بدنهایم هستی و لذتی را که «آفرودیت» به ما میبخشد دوچندان میکنی؛ هیچکس نمیتواند ترا از تماشای ما برحذر کند. تنها تو میتوانی در خلوتگه ما وارد شوی و تماشاگر دلدادگیهایمان باشی و بر پیکر ما نور بیافشانی. تو به همراه ما به انبارهای پر از میوه و شرابهای ناب ما وارد میشوی و همچنان محرم راز ما باقی میمانی و هرگز در پیش همسایههایمان لب به سخن نمیگشایی و اکنون تو، نیک میدانی، من و دوستانم چه در سر داریم و باز هم همچنان نگهدارنده راز ما باقی میمانی، آری! (مکثی میکند و نگاهی به اطراف میاندازد) اما از آنهایی که باید میآمدند خبری نیست. سپیده سر میزند. ساعتی دیگر درِ «مجمع شهر» را میگشایند و اعضا وارد میشوند. ما نیز باید در آنجا باشیم. به یاد دارید که «فیروماخوس» گفته بود: «در مجلس، زنان جدا از مردان، در کنجی بنشینند و در بحث و گفتوگو شرکت نکنند!» برخلاف سخن او ما میخواهیم در میان آنها جای گیریم (مکث) اما چه شده؟ شاید هنوز نتوانستهاند ریش و سبیلها مصنوعی به دست آورند. و شاید هم دچار دردسر شده و نمیتوانند از خانه خارج شوند؟ میدانم سخت است ربودن بالاپوش شوهرهایشان، اما برای نقشهامان به آنها نیاز داریم... آه، بنگرید، روشنایی که از دور نزدیک میشود!... بهتر است کناری، پنهان شوم، نکند مردی باشد که به این سوی میآید.»
حجم
۱۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه