کتاب یه سر و دو گوش
معرفی کتاب یه سر و دو گوش
کتاب «یه سر و دو گوش» نوشتۀ رامبد خانلری است و نشر صاد آن را منتشر کرده است. یه سر و دو گوش، داستان خواندنی و جذاب یک پسر خیالپرداز را روایت میکند.
درباره کتاب یه سر و دو گوش
رمان یه سر و دو گوش از زبان پسری به نام کیارش روایت میشود که با پدر و مادر جوانش زندگی میکند. کیارش همان ابتدا خود را اینگونه توصیف میکند که باورنکردنیها را راحت باور میکند و وقتی از باورهای خودش حرف میزند دیگر حرف دروغ و خیال وسط نیست؛ او معتقد است کسانی که خیلی او را نمیشناسند تصور میکنند مشنگ است و آنهایی میشناسند فکر میکنند خیالپرداز است. داستان از جایی آغاز میشود که یک روز کیارش در خانه چشمیِ در پیدا کرده و با آن تفنگ معمولیاش را به یک تفنگ اسنایپر تبدل میکند همین باعث میشود که از دور، لب پنجرۀ ساختمان روبهرویی عجیبترین چیز دنیا را ببیند؛ گربهای که همقد پدرش روی دوپا ایستاده است، یک ربدوشامبر صورتی پوشیده، با تلفن همراهش حرف میزند و وقتی کیارش را میبیند برایش دست تکان میدهد.
رمان یه سر و دو گوش زندگی یک نوجوان و خیالپردازیهایش را روایت میکند که به دلیل همین ویژگی خیالپردازی که در میان کودکان و نوجوانان فراوان دیده میشود، آدمهای اطراف حرفهای او را جدی نمیگیرند و همین مسئله زندگی همۀ آدمهای داستان را تحتتأثیر قرار میدهد. نحوۀ داستانپردازی، تلفیق خیال و واقعیت و لحن صمیمی و طنز رمان، نظر نوجوانان را به خود جلب کرده است.
خواندن کتاب یه سر و دو گوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به نوجوانان و علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره رامبد خانلری
رامبد خانلری در سال ١٣۶٢ در تهران به دنیا آمد. او فارغالتحصیل رشتهٔ مهندسی شیمی (صنایع پتروشیمی) است. او داستاننویسی را از سال ۱۳۸۶ آغاز کرد و اولین مجموعهٔ داستانیاش به نام «سرطان جن» را در نشر آگه و در سال ۱۳۹۲ منتشر کرد. این مجموعه، نامزد نهایی دریافت جایزهٔ جلال آلاحمد شد و جایزهٔ مهرگان، بهترین مجموعهداستان ۲سالانهٔ ۱۳۹۲ - ۱۳۹۳ را از آنِ خود کرد. دومین مجموعه داستان او با نام «آقای هاویشام» در سال ۱۳۹۵ توسط نشر آگه منتشر شد. او دبیر داستان ایرانی هفتهنامهٔ کرگدن و مجموعهٔ سمر است. داستان بلند «سورمهسرا» از مجموعهٔ سمر توسط نشر آگه و نشر بان منتشر شده است. «در رویای بابل» یکی دیگر از داستانهای این نویسنده و برای نوجوانها است.
بخشی از کتاب یه سر و دو گوش
«از خواب که پریدم رفتم جلوپنجره ایستادم و از پنجرۀ اتاقم اوّل به پنجرۀ خانۀ حصاری نگاه کردم و بعد به پنجرۀ سمت چپی پنجرۀ خانۀ حصاری. گربۀ همقدّ بابا قوز کرده بود روی لبۀ پنجره و با تعجّب به خیابان نگاه میکرد. آنقدر متعجّب بود که دولا شدم و کف خیابان را نگاه کردم. باران کف خیابان را کمی خیس کرده بود و تابلو نئونی چشمکزن آژانس شبانهروزی پایین خانه مدام کف خیس خیابان را قرمز میکرد. کف خیابان با روشنشدن تابلو قرمز میشد و با خاموششدن آن سیاه؛ قرمز، سیاه، قرمز، سیاه... و گربه با تعجّب به این قرمز و سیاهشدن کف خیابان نگاه میکرد. لباسش توی تاریکی خوب مشخص نبود، اما ربدوشامبر نبود. وقتی دولا شدم تا از پنجره کف خیابان را نگاه بکنم، گربه تکانخوردن من را در قاب پنجرۀ روبهروی خانهاش حس کرد و نگاهم کرد. برای یکلحظه من و گربه باهم چشم در چشم شدیم. چشمهایش در تاریکی مثل الماس برق میزد. دهانش را باز کرد. انگارکه جیغ میکشید. پرده را کشیدم و شیرجه زدم روی تخت و پتو را کشیدم روی سر و صورتم. نصفی از پتو زیر تنم مانده بود. ترس زورم را چندبرابر کرده بود. با همۀ زورم پتو را کشیدم. پتو از زیرم در رفت و تاب خوردم و مثل کتلت با صورت افتادم کف اتاق و صدای تُرُب دادم.»
حجم
۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه