کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار
معرفی کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار
کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار نوشتهٔ عباس یزدی است. انتشارات روزنه این ناداستان در قالب خاطرات را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار
کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار حاوی ناداستان است. این کتاب روایتگر برخوردهایی است که نویسنده درکودکی و نوجوانی با عدهای از مردان سالمند داشته و بیان احساساتش از این دیدارها و همنشینیها است. بعضی از این خاطرات، تصورات کودکی عباس یزدی است که گاه احمقانه، گاه خندهدار و در مواردی کاملاً اشتباه و توهم است؛ یعنی چیزهایی را دیده که وجود نداشته و یا اتفاق نیفتاده، اما آنها را برای خودش ساخته و حوادثی بدون آنکه رخ داده باشد در ذهنش حک شده است. او توضیح داده است که این خاطرات در بیشتر مواقع چیز خاصی نیست، ولی خواندنش خالی از لطف هم نیست. همهٔ پیرمردان از مردم عادی شهر هستند و هیچ ماجرای هیجان انگیزی ندارند؛ حتی اندرز و نصایح آنچنانی هم برای شما ندارند. بعضی از آنها فقط در یک موقعیت و همواره در همان موقعیت دیده شدهاند و اتفاقاً شخصیتشان به همین تکرار گره خورده است. نام تعدادی از این ۱۰۰ پیرمرد عبارت است از «آقا علی خیاط»، «آسیدعلی دالوندار»، «حاجی عظیمی»، «آقا مرتاضیه»، «حاجی هشترودی»، «اوسا علی نجار» و «آسدعلی یا آقا خاله». «مریم کتیرایی» عکاس تصاویر این ناداستان است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صد پیرمرد تاثیرنگذار
«علی خیاط یکی از افرادی بود که در مراسم عزاداری محرم در خانهٔ مرتاضیه پشت منقل های چای می نشست و پذیرایی از میهمانان و عزاداران را سامان میداد. بساط چای شامل منقلها، سماورهای بزرگ و کوچک، قوریهای مختلف و کتریهای بزرگ و کوچک، استکانها و نعلبکیها، تالها یا همان سینی های کوچک که یک استکان و قندان کوچک در آن قرار میگیرد، قندانها، ظروف و سینیها و.. و.. و بود، درست مانند خلبانی که در کابین هواپیماست و جان صدها مسافر در دست اوست آقا علی خیاط هم باید به اوضاع مسلط بوده و مراقب باشد چه کسانی وارد می شوند و کجا می نشینند تا از ایشان با چای پذیرایی شود. زمانی که ما پسر بچه های فامیل وارد خانهٔ مرتاضیه میشدیم علی خیاط اشاره میکرد که نزد او برویم و با یک چای تازه از ما پذیرایی میکرد، ما هم احساس می کردیم همراهِ خلبان به داخل کابین رفته و به خود افتخار میکردیم. استثنا بودن احساس برتری به آدم میدهد حتی اگر نوشیدن یک استکان چای خارج از قانون و شکل معمول باشد.
آقاعلی تریاکی بود، در آن دوران نه تریاک متاعی غیرمتداول بود نه آدم تریاکی کم بود. اوضاع مصرف مواد مخدر به ویژه مصرف شیره و تریاک در ایران خیلی خراب بود تا این که رضا شاه دستور داد شیرهکشخانهها را تعطیل کنند. قبل از آن مردان بسیاری در شیرهکش خانهها وقت میگذراندند و به قول علی حاتمی جماعت چرتی و خواب زدهٔ ایران را تشکیل می دادند. میگویند خود رضا شاه هم تریاکی بوده.
در ابتدای دههٔ پنجاه شمسی که بیشتر این روایت ها مربوط به آن دوره است، وضعیت اقتصادی مردم داشت بهتر میشد و ما به سرعت به سوی تمدن بزرگ پیش میرفتیم، مردها کراوات میزدند، خرید کالای خارجی باب شده بود و سبک زندگی کمکم غربی میشد. کمپانیهای اتومبیلهای خارجی در ایران نمایندگی داشتند و مردم ماشین خارجی میخریدند بخصوص در یزد که بیشتر مردم اعتقادی به محصول صنعتی ساخت کشور ندارند مگر اینکه امتحانش را خیلی خوب پس داده باشد. طوری شده بود که کمپانیهای مونتاژ داخلی کادیلاک هم تولید کردند، سلیقه و قدرت خرید مردم بالا رفته بود ولی تریاک همچنان بود.
این که نوشتم آقا علی تریاکی بود به خاطر این است که او مثل بعضی مردان تاثیرنگذار، به خاطر بیماری تریاک نمیکشید بلکه از روی علاقه این کار را میکرد و تریاک و سرمونی منقل را دوست داشت. با ادبیات امروز، معتاد بود و اعتیاد هم جرم نیست. البته این را بگویم که سرمونی تریاک، جشن کوچک زیبا و جذابی از آتش و دود و چای و شیرینی بود. ما بچهها کنار پیرمردان تریاکی مینشستیم و آنها را تماشا می کردیم که چگونه تریاک را روی حقه میگذارند و داخل وافور فوت میکنند، چگونه زغال سرخ رنگ می شود و تریاک باد میکند و چگونه دود را به داخل ریه فرو میدهند و سپس آن را با بازدم به بیرون میدهند. همهٔ اینها جالب بود. بخصوص در سنینی که نوجوانان با اولین پکهایی که به ته سیگارهای افتاده در معابر میزنند، تجربهٔ تدخین را به دست میآورند. شاید بتوان گفت بعد از نیازهای طبیعی بدن، میل به کشیدن سیگار و تجربهٔ آن یکی از قوی ترین کششهای دنیا باشد.»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه