کتاب لینا و کرونا
معرفی کتاب لینا و کرونا
کتاب لینا و کرونا داستانی از سهیلا یحیی زاده درباره بیماری کرونا است و همچنین درباره خواص و کاربردهای گیاهان دارویی نیز مطالبی دارد.
درباره کتاب لینا و کرونا
لینا و کرونا داستانی است که از زبان یک دختر ده ساله روایت میشود. او به همراه خانوادهاش از کویت به شیراز مهاجرت کرده است. چیزی نمیگذرد که خبرهایی از چین میرسد و تمام دنیا را تحت تاثیر خود قرار میدهد. یک بیماری که سرعت شیوع بالایی دارد در چین تشخیص داده شده است و البته طولی نمیکشد که تمام دنیا را درگیر خود میکند.
کتاب لینا و کرونا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
لینا و کرونا برای تمام کسانی که به خواندن داستان علاقه دارند و دوست دارند درباره گیاهان دارویی و خواص آنها بدانند، مطالبی جذاب دارد.
بخشی از کتاب لینا و کرونا
دلم برای خودم هم تنـگ شـده بـود که میترسـیدم خودم را هم بغل کنم و مجبور بودم به حـرف رسانهها و اخبار گوش بدهم و بهداشـت را حتی در خانـه رعایت کنم. مـادر برنامههای متنوعی از جمله آشـپزی، بازیهای سـرگرم کننـده و دیـدن فیلمهـای آموزنده، تمرین موسـیقی و چند تا کار جالب دیگر در خانه ترتیب داده بـود بـه طوری کـه در عمرم این قدر از وقت و زمـان، دقیق و حسـاب شـده استفاده نکرده بـودم. در ضمـن ورزش تنها کار ثابتی بـود که هـر روز انجام میدادیم؛ امـا هیچ یـک از ایـن کارها نتوانست مـرا خوشحال کنـد، بـه قـول سعدی شیرین سخن:
بنی آدم اعضا یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
مـن تازه متوجه شدم کـه باید قـدر خانواده و دوستانم را بیشتر می دانستم بـدون آنها زندگـیام سرد و بی روح شـده بـود. با خودم بارها به این نتیجه رسـیدم کـه کرونا یک ویروس نبود بلکه سـفیر آرزو عشـق ورزی و بیداری برای همه بوده اسـت. ولی باز در دلم دعا می کردم کـه هـر چـه زودتر این ویروس ریشـه کن شـود و مـردم بـه روال زندگی عادی شـان برگردند. زمـان بـه کنـدی می گذشـت و لحظـات خـوش گذشـته را با دیـدن آلبوم هـای خانوادگـی مرور می کـردم گاهـی لبخنـد گاهی با اشـک خاطـرات ذهنم را شست وشـو می دادم مـن عاشـق اشـعار بـزرگان ادب خصوصـاً حافـظ هسـتم و ایـن روزهـا زیـر لـب ناخـودآگاه اشـعارش را زمزمـه می کـردم
صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کجاست تا به کجا
نمی دانم چرا این ابیات بر لبم جاری میشود و سعی کردم در اینسـتاگرام برای دوسـتانم هم به اشـتراک بگذارم و بهشـان بگویم در خانه نیز فعالیت شـعر خوانی میشـود داشـت و همه چیز سـر جایش محفوظ اسـت. شـاید برای بقیه هم انگیزه شـود. خلاصه هـر کاری کـه بـه فکر مـن و خانوادهام می رسـید بـرای اوقـات قرنطینـه انجـام دادیـم. تـا اینکـه با خبـر غیرمنتظـره پدر همـه در تب وتـاب افتادیم ... پـدر آنقـدر نگـران سـلامتی و خرج اضافـه بـرای خرید ژل و مـواد ضدعفونـی و ماسـک و دسـتکش بـود تصمیـم گرفـت مـا را به بـاغ پدربـزرگ خارج از شـهر ببـرد؛ و تا مـدت نامعلوم در آنجـا مسـتقر شـویم. ایـن اولیـن خبـر خوش آینـد و هیجان انگیـز بعـد از ورود کرونـا بـه زندگیام بـود. از همه زودتر کیـف و کتاب حتی لباس فرم مدرسـه و دوچرخه و هـر چی که شـما فکـرش و بکنیـد و برداشـتم فقـط می خواسـتم بزنـم بـه کـوه دشـت و بیابون...
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه