کتاب چشمان تمساح
معرفی کتاب چشمان تمساح
کتاب چشمان تمساح نوشتهٔ ادواردو ماچادو و ترجمهٔ دلارا نوشین است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی نمایشنامهای دوپردهای.
درباره کتاب چشمان تمساح
کتاب چشمان تمساح در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است. این نمایشنامهٔ دوپردهای ۱۲ شخصیت به نامهای «توماس»، «ماکسیمیلیان»، «خایمه»، «خوآکین»، «آدام»، «فلیپه»، «پونسیا»، «پهپه»، «آدلا»، «آنگوستیاس»، «ماریا خوسفا» و «آملیا» دارد. ادواردو ماچادو این نمایشنامه را با الهام از نمایشنامهٔ «خانه برناردا آلبا» اثر «فدریکو گارسیا لورکا» نگاشته است. این اثر نمایشی، دوران جنگ داخلی اسپانیا را به تصویر میکشد؛ دورانی که مردان درگیر وعدههای توخالی فاشیسم «فرانکو» میشوند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب چشمان تمساح را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای آمریکایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چشمان تمساح
«خایمه: من از زنم خواستم باهام بیاد بیرون چون دندوناش کج و کوله بود. فکر کردم اگه دندوناش کج و کوله باشه، هیچوقت به هیچ مرد دیگهای لبخند نمیزنه.
فلیپه: لبخند نزد؟
ماکسیمیلیان: چرا.
خایمه: چی داری میگی؟
ماکسیمیلیان: اون لبخند میزنه. با لبهای بسته، اینجوری اغواکنندهتره.
آدلا: کِی میخوای باهاش عروسی کنی؟
آنگوستیاس: فردا. چه مادر موافق باشه چه نه.
آدلا: و اگر من بهت بگم...
آنگوستیاس: که اون واقعاً عاشق توئه؟
آدلا: آره. که منو لمس کرده، که یادم داده چهطوری پوست بندازم. که منو لمس کرده. که من مردهم و بعدش یه پوست سخت روی تنم روییده که هیچکس نمیتونه اونو تصرف کنه! هیچکس؛ نه خواهر، نه مادر، فقط اون. نگاه کن، سبزه. از جنس پوست تمساح. خواهر، درون من ابداً شبیه یه رُزِ زیبا نیست!
آنگوستیاس: باورم نمیشه.
پهپه: آفرین! ببینین، این یه همسر واقعیه.
آدلا: به من نگاه کن و ببین که به یه بدکارهٔ کینهای تبدیل شدم.
آنگوستیاس: چون حسادت و طمع، تمام وجودت رو، رو در روی من قرار داده. تو فقط یه خواهر نصفهنیمهای. نه کامل. بعد از اینکه پدرت، با مادر عروسی کرد، من مجبور شدم باهاش زندگی کنم. من مجبور بودم ببینم همهٔ شماها به دنیا میاین و از پولایی که مال من بود استفاده میکنین. پدرت یه پاپاسی هم نداشت. اون فقط بلد بود چهطوری از مامان سواری بگیره. مامان به خاطر این کارش با پولهای بابای من بهش انعام میداد.»
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
نظرات کاربران
مسخره