دانلود و خرید کتاب دلبر مهرداد تیموری
تصویر جلد کتاب دلبر

کتاب دلبر

امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دلبر

کتاب دلبر نوشتهٔ مهرداد تیموری است و انتشارات آئی سا آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب دلبر

دلبر داستانی است با زبان و سبک ادبی دوران قاجار و نثری شبیه نامه‌ها و خاطرات ناصرالدین‌شاه، از زبان جوانی که در این عصر زندگی می‌کند و زیباترین جملات و احساساتش را نثار دلبر زندگی‌اش می‌کند. این جوان گویی زندگی‌اش را برای ما روایت می‌‌کند و در طول این روایتش ما با شخصیت دلبر بیشتر آشنا می‌شویم. داستان فراز و فرود خودش را دارد و خواننده در نهایت می‌خواند که چه اتفاقی بر سر این جوان عاشق‌پیشه و دلبرش می‌آید. خواننده در ابتدا با فضایی آشنا می‌شود که انگار متعلق به صد سال پیش است اما کم‌کم فضا تغییر می‌کند.

خواندن کتاب دلبر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های تاریخی و نثر دوران قاجار پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دلبر

هنگام عزیمت از سفر شیراز، همان‌طور که قشون را وعده کرده بودیم آن‌ها را به تخت‌جمشید بردیم. خب قشون هم‌چون فرزند خودمان می‌ماند. باید که پای تعهدمان نسبت به فرزندان‌مان بایستیم. وکیل محمدفرمان‌فر نزد کالاسکه همایونی آمد و گفت:

- اعلی‌حضرتا، در جوار دروازه‌ملل تخت‌جمشید هستیم.

سپس دستان‌مان را گرفت تا از کالسکهٔ شاهی پیاده شویم. به راستی که وجد و شکوه این عمارت عظیم ما را به شکوه می‌آورد هر باره. درحالی‌که قشون در حال تماشای معماری و عظمت این عمارت حالا به یغما رفته و نیمه فروریخته بودند. ما نیز به فکر فرو رفتیم. به چندین قرن پیش‌تر از این. با خود می‌پنداشتیم محال است که چنین کار عظیمی بدون انگیزه صورت گرفته باشد. به راستی چه چیزی محرک و انگیزهٔ ایجاد چنین عمارت عظیم را در وجود داریوش‌شاه ایجاد نموده، که بوده که مسبب اصلی ایجاد چنین شکوه و عظمتی بوده؟ ناگهان فکری به خاطرمان خطور کرد. خود را داریوش‌شاه تصور نمودیم که تنها دلیل ساخت این عظمت عظیم برای ما فقط رضایت دلبر می‌توانست باشد.

آه! یعنی داریوش‌شاه هم دلبری داشته که از او گریخته، هم چون ما. دلبرش که می‌توانسته باشد؟ چرا از او نامی در تاریخ نمانده؟ آیا در نهایت به دلبر خود رسیده بود یا این عمارت را بنا نموده که دلبرش را وسوسه نماید فقط؟ تا عشق تمام عیار خویش را به دلبرش ثابت نماید. نمی‌دانم دلبرش آیا با دلبر ما تفاوت داشته، از منظر جمال و زیبایی؟ نکند دلبر ما مسافر زمان است مثل تزارهای شوروی که انگار در تمام عرصه‌ها وجود دارند. در تمام اعصار حضور دارد تا برگزیده‌ای را به نور عشق صیقل دهد و جاودانه سازد و یادگاری به جا بماند از این عشق هر بار. که می‌داند شاید دلبر برای حضرت موسی همان خضرنبی می‌باشد و برای مولانا همان شمس‌تبریزی و برای حضرت‌حافظ شاخ نبات... و برای هر شخصی به یک شکل و جنس ظهور می‌کند، تا عشق بزاید از درون‌شان. ولی یقین داریم دلبر هر که یا هر چه که باشد با خود اکسیر عشق به همراه دارد که همان اکسیر زندگی‌ست.‌ به‌واقع حتما همین‌طور است که ما می‌دانیم.

پروردگار، ما را به رنگ عشق آفریده اصلا می‌توان گفت که نام اعظم پروردگار، عشق است. آه عشق... دلبر عشق ماست. دلبر...

آه دلبر کاش می‌دانستید درون سینه‌ی‌مان چه قصری برای شما ساخته‌ایم باشکوه‌تر از پرسپولیس و کاپاپرسپولیس حتی. آه دلبر!!! آه کجایید؟ کاش در مسیر زندگی تمام انسان‌ها دلبری بود تا جهانی به مراتب زیباتری داشتیم. قطعا اگر این‌طور می‌شد اینک قصهٔ دنیا قصهٔ مدینهٔ فاضله‌ای بود. غرق در این افکار بودیم که وکیل محمدفرمان‌فر گفت:

- قبلهٔ عالم هوا سرد است و اگر الساعه راه نیفتیم، مجبور خواهیم بود همین جا منزل کنیم و از سفر می‌مانیم. اگر دستور می‌فرمایید حرکت نماییم.

با اشارهٔ سرمان صحبت‌هایش را تایید نمودیم و به سمت کالسکهٔ همایونی رفتیم تا حرکت آغاز نماییم.


سرپرستی سازمان
مسعود احمدی نژاد
فراسوی اقتصاد
یان ات
تعبیر خواب
محمد ابن سیرین
مجموعه مقالات حقوق خانواده (جلد اول)
رضا بیرانوند
بدایع الافکار فی صنایع الاشعار
میرزاحسین واعظ کاشفی سبزواری
باران کلمات از آسمان تبلیغات
محمدنصیر راد
تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی (جلد هشتم)
غلامرضا بهداروند یانی
خیریه در جوامع اسلامی
امی سینگر
تاثیر حمایت اجتماعی بر تمایل به ترک خدمت
سعید محمدزاده
باورهای قدرتمند برای ایجاد انگیزه
غلامحسین ریاحی
دانشنامه فلسفه استنفورد؛ عقل به روایت کانت
گرت ویلیامز
لایه های تاریکی
امیرحسین خلیلی
مرگ آشنایی
مجتبی اعتمادی نیا
الایضاح
علم الدین فضل بن شاذان نیشابوری
زندگینامه و دیوان طجر
محمودرضا صادقی طجر
ورق پاره های سرنوشت
راضیه محمدزاده
طراحی سازه های بتن پیش تنیده
ایرج محمودزاده کنی
بیع و خیارات از فقه امام صادق (ع)
محمدجواد مغنیه
کلیله و دمنه
ابوالمعالی نصرالله منشی
داستان های ترسناک برای گفتن در تاریکی، خانه ارواح
آلوین شوارتز
نظری برای کتاب ثبت نشده است
الحق که این غربی‌ها سرشان همه جا می‌باشد الا بر روی تن‌شان...
n re
کتاب سفینه‌ای‌ست که اقیانوس بی‌کران زمان را درمی‌نوردد. فرانسیس بیکن
n re
آسمان دل‌مان ابری‌ست و ابر در آسمان وحشی و قمر نیست و گم.
n re
به راستی صحت دارد که می‌گویند پادشاه جهان هم که باشی تا زنده‌ای برای مادر طفلی بیش نیستی فارق از هر جایگاهی که داری. آخ مادر... ایثار بدون چشم‌داشت. حب‌الذات ودیعه‌ای الهی در نهاد مادران می‌باشد و به راستی که بهشت تنها زیر پای مادران است و بس.
n re
می‌دانی که اگر ما انسان‌ها نفس نداشتیم خب دیگر انسان نبودیم. آن‌گاه ما نیز در جرگهٔ ملائک می‌بودیم و همین انفاس هستند که سبب برتری انسان‌ها بر ملائک می‌باشند و البته انسانی که بتواند بر نفس خویش فائق آید، به کمک ودیعه‌های الهی یعنی تفکر، تدبر و تعقل به مراتب شان و مقامی بس بالاتر از ملائک دارد
n re
چرا نمی‌دانند که آن‌چه که در حال سوختن می‌باشد جسم نیست بلکه آتش از روح‌مان زبانه می‌کشد. سال‌هاست که روح‌مان در حال سوختن می‌باشد یا اطبا نمی‌فهمند یا می‌فهمند و چون دوای آن نمی‌دانند هر بار از گفتن آن سر باز می‌زنند. کاش می‌شد به اطرافیان‌مان بفهمانیم که ما طبیب نمی‌خواهیم. چاره تنها حبیب‌مان است که او نیز جفا نموده بر ما و این‌گونه بر ما بلا نازل گشته
n re
کاش این رعایا قدر این موهبت الهی یعنی امنیت را می‌دانستند و اندکی آرام می‌گرفتند. خنده‌دار است واقعا که نان را بهانهٔ اغتشاشات می‌کنند. معاش را بهانه می‌کنند که چه؟ آخر ما که می‌دانیم این‌ها همه نتیجه و ثمرهٔ چشم و هم‌چشمی و غرب‌زدگی پوچ این جماعت می‌باشد.
n re
مشکل ما این است که این رعایا خوشی بر زیر دل‌شان زده و به هیچ چیز مقید و پایبند نمی‌باشند که شلوغش نموده‌اند اوضاع ملک‌مان را.
n re
یک‌راست و مرد و مردانه بیایند و بگویند ما مزدور غرب هستیم و مخالف شما، تا ما تکلیف‌مان را بدانیم که با چه‌گونه دشمنی طرف حسابیم و دنیا بداند ما هرگز دست به خون رعایای خویش نمی‌آلاییم و... هزار جور سخن می‌رانند. والله که ما در کار خدا مانده‌ایم. می‌گویند ما قبرستان‌های‌مان را از اجساد جوانان‌مان پر نموده‌ایم آخر مگر نعوذبالله ما حضرت عزرائیل می‌باشیم؟ این انسان‌های وقیحی که ما می‌بینیم به جد اگر توانش را داشتند حتی فرشتهٔ مرگ را نیز یقه می‌نمودند. خب همه می‌دانند که مرگ و زندگی دست خداوند است این‌که دیگر به ما ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد.‌
n re
قوام به جنوب رفته برای سرکوب متخاصمان و معترضان جیره‌بگیر و نمک‌نشناس و قائم‌السلطنه به غرب، که دم از جدایی و استقلال می‌زنند به اصطلاح. البته ما خود بهتر می‌دانیم که اینان مشتی خس و خاشاک‌اند و از رعایای ما نمی‌باشند. اینان عده‌ای قلیل از یاران فتنه می‌باشند والا رعایای ما همان انسان‌های شریفی هستند که چندی پیش با مجلس‌مان همراه گشتند و آن لانهٔ منحوس جاسوسی را تسخیر نمودند.
n re
با خود گفتیم بر سر بشر چه آمده است؟ بشر به راستی به دنبال چه می‌گردد؟ برای چه آواره گشته؟ سکه؟ طلا؟ ثروت؟ جاه و مقام؟ خب این‌ها که مسئولیت بیش‌تری به همراه دارد و اگر خدایی نکرده غفلتی سر بزند خطا و خیانت یا سوءاستفاده از جایگاه و مال و ثروت... صورت بگیرد چیزی جز عقوبت پروردگار و پشیمانی دربرنخواهد داشت. چه این‌که واقعیت تمام ما انسان‌ها مشتی خاک خواهد بود و شرمندگی به درگاه حضرت حق. وای که این بشر چه موجود ناچیز و فرومایه و ترسناکی می‌تواند باشد گاهی.
n re
از دیر زمان‌ها حافظ را دوست می‌داشتیم. هرگز فکر نمی‌کنیم که از دیار فانی رخت بربسته باشد و البته این مشاهیر متعلق به زمان و مکان خاصی نمی‌باشند. آه شیراز... به راستی چه کم دارد این دیار؟ هرچه از فرهنگ و تمدن و آب و خاک و مردمان این دیار بگویم کم است جدا.
n re
منوچهرخان، به‌واقع شیراز نه برای سرزمین ما، بلکه برای این جهان با ارزش است. چرا که این دیار به مصابهٔ قلب می‌ماند برای تن و شیراز قلب تپندهٔ زمین است. به موجب چنین مشاهیر و مفاخر و آب و هوا و از همه مهم‌تر مردمان بی‌نظیرش، و می‌دانید که قلب بر بدن حاکم است. این دیار، دیار عشق می‌باشد و تمدن. عشق تنها در دل می‌جوشد. پس شیراز همیشه خانهٔ امید ماست به همین سبب هست که شما را، که کاردان‌ترین افراد نزد ما بودید را برای این سرزمین آسمانی گماردیم. باشد که قدردان این ولایت و دیار آسمانی و مردمانش باشید.
n re
کلا شیراز را دوست می‌داشتیم. فرمودیم: - منوچهرخان، شاه واقعی شما هستید. درواقع، پادشاه شخصی خواهد بود که والی شیراز است.
n re
- کورش، شاه شاهان. نیک می‌دانیم که بیدارید و از همهٔ ما بیدارتر. می‌دانیم که خواب بر چشمان شما حرام گشته و همواره نگران سرگذشت این سرزمین و این مرز و بوم هستید که همواره مورد حسادت دشمنان بوده و هست و نظر بد متخاص‌مان اصالت ما را نشانه رفته و نیز خوب‌تر می‌دانیم که سایهٔ شما چون سایهٔ پدری مهربان و دلسوز، همواره بر آسمان این ملک است. پس ما و سلطنت ما و مردمان ما را همواره مورد دعای خیر خود قرار بده که سخت به دعای انسان شریفی چون شما شخص بزرگ، محتاجیم. و خداوند دعای مقربان درگاهش را اجابت می‌کند
n re
خواستیم از شان و مقام خود بگوییم و بگوییم، شاهنشاها آسوده بخواب. خواستیم بگوییم، خوشا بر احوال شما اعلی‌حضرتا، که ادارهٔ امور سرزمین‌تان اینک به دستان شاه فاتحی چون ماست. لیکن به خاطرمان آمد شاهنشاه کورش‌کبیر همیشه سرزمینش را از خشکسالی و از دشمن و از همه مهم‌تر از دروغ، مصون می‌خواست و این تمام آرزوی آن والامقام برای سرزمینش بود. لذا بر آن شدیم تا با صداقت و سنجیده سخن برانیم. نه این‌که ما شاه فاتح نباشیم نه... نه این‌که ما انسان خوبی نباشیم و خدایی نکرده انسان عادلی نباشیم نه، نه این‌که ما قبله‌ی‌عالم نباشیم نه اما به واقع در برابر شان و مقام شاه، کورش‌کبیر هیچ بودیم و از این واقعیت گریزی نبود برای ما.
n re
خدا این قوام را از ما نگیرد همیشه خوب است. مثل نباتی در دهان که هرگز قصد آب شدن ندارد.
n re
یادتان می‌آید، زمین‌های شمال‌غربی را، که بودجه برای تامین‌شان نداشتیم و رعایای‌مان از فرط پرداخت عوارض به ستوه آمده بودند. طی حرکتی بزرگوارانه و ملوکانه به شوروی واگذار نمودیم؟ آخ که ما چه‌قدر بخشنده و با هوش و ذکاوت هستیم. حال ببینی، حال رعایای‌مان را در آن سرزمین که چه‌گونه در رفاه زندگی می‌کنند
n re
دلبر که نیست، هیچ چیز گویا نیست. اصلا دل و دماغ‌مان به هیچ نمی‌رود، نه نوشتن و نه خواندن.
n re
یکی از وظایف حاک‌مان مدبر، رعایت حفظ اعتدال در میان عموم می‌باشد باید که حق و حقیقت را پذیرفت و در برابر آن سکوت نمود.
n re

حجم

۱۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۱۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان