دانلود و خرید کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو ادواردو د فیلیپو ترجمه رضا قیصریه
تصویر جلد کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو

کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو

معرفی کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو

کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو نوشتهٔ ادواردو د فیلیپو و ترجمهٔ رضا قیصریه است. نشر قطره این نمایشنامهٔ ایتالیایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو

کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو حاوی یک نمایشنامهٔ ایتالیایی است. این نمایشنامه، ترجمه‌ای است از زبان ایتالیایی ـ ناپلی و در سه پرده نوشته شده است. رضا قیصریه گفته است که تئاتر ادواردو د فیلیپو، یک‌راست به درون خانواده‌های ناپلی و روابط آن‌ها می‌رود و با تکیه بر «وریسم» با شخصیت‌ها روبه‌رو می‌شود. این نمایشنامه‌نویس ایتالیایی در سطح حرکت می‌کند، اما عمق آدم‌ها و روابطشان را هم برملا می‌کند؛ بی‌آنکه بر جنبه‌های روان‌کاوانه تأکید شود. دیالوگ‌ها ملموسند و موقعیت‌ها در عین کمیک‌بودن، تراژیک هستند و بالعکس. ادواردو د فیلیپو آگاهانه از گراییدن به ملودرام مردم‌پسند و محبوب ناپلی‌ها پرهیز می‌کند تا با ناتورالیسم واقعیت در تضاد نیفتد، اما از کمدیا دل‌آرته به بهترین وجه استفاده می‌کند. نمونهٔ آن در پردهٔ سوم نمایشنامهٔ «شب عید میلاد در خانهٔ کوپی یللو» است.

می‌دانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر ایتالیا و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رضا قیصریه

رضا قیصریه در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد. او مترجم، نویسندهٔ ایرانی، دانش‌آموختهٔ علوم سیاسی در زیرشاخهٔ روزنامه‌نگاری از دانشگاه رم در ایتالیا و عضو هیئت‌علمی بازنشستهٔ گروه زبان ایتالیایی است. قیصریه استاد نمونهٔ واحد تهران - شمال و از چهره‌های پیش‌کسوت در عرصهٔ معرفی ادبیات و هنر ایتالیا است. او در سال ۲۰۰۱ میلادی به‌خاطر ترجمه و نگارش کتاب‌ها و مقالاتی دربارهٔ ادبیات، سینما و تئاتر ایتالیا، جایزهٔ بهترین معرف فرهنگ ایتالیا در دنیا را از وزارت میراث و فعالیت‌های فرهنگی و از دستان رئیس‌جمهور وقت ایتالیا «کارلو داتزلیو چامپی» در شهر رم دریافت کرد. او چهره‌هایی همچون آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، لوییجی پیراندلو و استفانو بنّی را به خوانندگان ایرانی معرفی کرده است و خودش نیز کتاب‌هایی مانند «داستان» (برندهٔ جایزهٔ قلم زرین مجلهٔ گردون در سال ۱۳۷۲)، «کافه نادری» و «در ستایش ۷۷سالگی» را نوشته و منتشر کرده است. ترجمهٔ کتاب «سه قطره خون» نوشتهٔ صادق هدایت به زبان ایتالیایی نیز که در سال ۱۹۷۹ توسط انتشارات فلترینلی به چاپ رسید، در کارنامهٔ ادبی رضا قیصریه قرار دارد.

بخشی از کتاب شب عید میلاد در خانه کوپی یللو

«اتاق ناهارخوری خانهٔ کوپی یللو. یک در مشترک در انتها، و دو در کناری: در سمت چپ به آشپزخانه باز می‌شود، در سمت راست به اتاق‌های دیگر آپارتمان. در انتها، سمت چپ یک قفسهٔ ظروف است که روی پیشخوان آن پر است از خوراکی‌های ویژهٔ شب میلاد: ازجمله شیرینی خشک سنتی، کلوچه، شیرینی بادامی. وسایل یک پذیرایی بزرگ در وسط میز گذاشته شده است. در انتها، سمت راست، در گوشهٔ بین دو دیوار، جایگاه مخصوص ماکت تمام شدهٔ آخور تولد مسیح قرار دارد. چلچراغ وسطی با ستاره‌های نقره‌ای و اشیای مخصوص شب عید میلاد آراسته شده است. چهار نوار کاغذ رنگی دراز از وسط چلچراغ تا گوشه‌های دیوار کشیده شده‌اند. شب است، حدود ساعت بیست و یک. همه منتظر نینوچا و نیکولینو هستند تا مراسم شام سنتی شب میلاد را برپا کنند و بعدش بروند برای برگزاری آیین نیایش نیمه‌شب در کلیسا. کنچتتا کنار میز نشسته است، نوک برگ‌های اضافی کلم مخصوص شب میلاد را می‌کند و آن‌ها را در یک سالادخوری بزرگ به‌تدریج روی هم انباشته می‌کند. در این فاصله هم با رافائلهٔ سرایدار صحبت می‌کند و او وانمود می‌کند به حرف‌های کنچتتا گوش می‌دهد، شاید برای هزارمین بار است که به همان حرف‌های تکراری و همیشگی او گوش می‌دهد.

کنچتتا: دُن رافائله، باور کنین، دیگه به هیچ‌چیز و هیچ‌کس اعتماد نمی‌کنم.

رافائله: خب می‌گین باید چی‌کار کرد. من همه‌چی رو می‌دونم.

کنچتتا: چی رو می‌دونین... چی رو می‌دونین... من زن بدبختیَم که هدر رفتم، خداوند خواسته مکافاتم بده که شوهری نصیبم کرد که اصلاً نه اهل کار بود نه هیچ‌وقت خواست کار کنه. تو این بیست و پنج سال ازدواج پیرم کرد، بدبخت و فلک‌زده‌م کرد. من دیگه اون آدم سابق نیستم. اگه من این وسط نبودم معلوم نبود چند دفعه این خونه این رو به اون رو می‌شد.

رافائله: من و زنم همیشه اینو می‌گیم، شما از اولش نباید دست به سیاه و سفید می‌زدین. در شأن شما نبود.

کنچتتا: خدا از دهنتون بشنوه. (اشاره می‌کند به آخور تولد مسیح) ببینین، آخه اینم شد کار، یه مردی با این سن و سال بشینه آخور بسازه؟ یه دفعه رو در رو بهش گفتم: «این کارا چیه می‌کنی.» دن رافایل شما خودتون می‌دونین، ما که بچه کوچیک نداریم، خب این کارا جز پول هدر دادن و وقت تلف کردن چیز دیگه‌ای نیست... می‌دونین چی جواب داد؟ «دلم می‌خواد، می‌خوام بچگی کنم، شوخی کنم.» چی بگم که جیگرم آتیش می‌گیره... حالام که رفته بیرون.

رافائله: همچین می‌دویین که نگو.

کنچتتا: رفتش سان‌بیاجوودی‌لیبرای. گفتش باید چندتا چوپون بخره که داغون شده بودن.

رافائله: شما ولی از هر جهت باید خیالتون راحت باشه. دخترتون که خوب سروسامون گرفته. تومازینوئه که خب یه خرده دردسر درست می‌کنه. کجاست؟ پیداش نیست.

کنچتتا: کاشکی فقط مسئله این بود! خب معلومه جوونه، خل‌بازیای خودشو داره، سن و ساله دیگه. همهٔ اینارو می‌شه چشم‌پوشی کرد دن رافایل، دردسر بزرگ این خونه شوهرمه.

رافائله: (خنده‌کنان) خدا بهتون خیر بده. عوضش دخترتون شب عید رو می‌آد پیشتون و خوشحالتون می‌کنه.

کنچتتا: بله خب، دیرتر با شوهرش می‌آد.

رافائله: خدا صد سال عمر با سلامتی بهشون بده. مارماهیا مورد پسندتون بودن؟

کنچتتا: آره، قشنگن... من ولی از دیدنشون حالم به‌هم می‌خوره. لوکاریه عوضش دیوونه‌شونه.

رافائله: تبریکات زیاد، اگه احتیاجی به من داشتین صدام بزنین.

کنچتتا: سلامت باشین.

رافائله خارج می‌شود.

پاسکوآله: (از داخل داد می‌کشد.) بسه دیگه، بسه! این داستان تمومی نداره، خسته‌م کرده، بیچاره‌م کرده!

کنچتتا: (فریادزنان) باز چی شده؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۷۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۸,۴۰۰
۷۰%
تومان