دانلود و خرید کتاب اسیر قفقازی لئو تولستوی ترجمه اردشیر غوث
تصویر جلد کتاب اسیر قفقازی

کتاب اسیر قفقازی

نویسنده:لئو تولستوی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اسیر قفقازی

کتاب اسیر قفقازی نوشتهٔ لئو تولستوی و ترجمهٔ اردشیر غوث است. انتشارات ویکتور هوگو این داستان از روسیه را منتشر کرده است؛ داستانی از آثار دوران جوانی نویسنده.

درباره کتاب اسیر قفقازی

کتاب اسیر قفقازی حاوی یک داستان از روسیه است که به قلم یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان این کشور و جهان نوشته شده است. لیو تولستوی که این داستان را در شش بخش نوشته، درمورد خصوصیات اخلاقی بشر صحبت کرده و پشتکار یک افسر روسی را نشان داده است که چگونه در قبال شکنجه‌ها و دردها و مشقات از خود بردباری و صبر نشان می‌دهد. او در این کتاب به شما می‌قبولاند که بشر، هر موقع تصمیمی بگیرد و اراده کند که تصمیم خود را به مرحلهٔ عمل بگذارد، دیر نیست و می‌تواند هر گونه تهدید و دسیسه را با ارادۀ خود خنثی و هر قوه‌ای را به عمل تبدیل کند. انگار او باور دارد که هیچ نیرویی نمی‌تواند بشر را از رسیدن به مقاصد عالیه و رهایی از هر گونه اسارت فکری و جسمی باز دارد. لئو تولستوی در این داستان به تمام ویژگی‌های نکوهیدۀ انسانی و مادیات تاخته و به‌شدت حمله کرده و آن‌ها را محکوم به زوال دانسته است؛ در مقابلِ خصایص پست، عطوفت و مهربانی را به معرض نمایش قرار داده است. گفته شده است که داستان‌های «قزاق‌ها»، «حاجی مراد» و «اسیر قفقازی»، حاصل حضور این نویسنده در جنگ‌های قفقاز بوده است.

خواندن کتاب اسیر قفقازی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لئو تولستوی

«لیِو نیکُلائِویچ تولستوی» در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا در دویست‌کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. او را از بزرگ‌ترین رمان‌نویس‌های تمام ادوار تاریخ می‌دانند. او از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶ هر سال نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد و در سال‌های ۱۹۰۱، ۱۹۰۲ و ۱۹۰۹ نامزد جایزهٔ صلح نوبل شد، اما هرگز برنده نشد. از آثار ارزشمند او می‌توان به «جنگ‌وصلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» اشاره کرد. لئو تولستوی مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نه‌سالگی از دست داد. سرپرستی این هنرمند در ابتدا بر عهدۀ یکی از بستگان دور و پس از مرگ پدر، به عمه‌اش «کنتس الکساندرا ایلینیچنا» سپرده شد. تولستوی تا سال ۱۸۴۱ یعنی تا زمان مرگ عمه‌اش پیش او ماند و بعد از آن به کازان نزد سرپرست جدیدش، یعنی عمهٔ دیگرش نقل‌مکان کرد. تحصیلات لئو تولستوی ابتدا به‌وسیلۀ معلمی فرانسوی انجام شد. او در سوم اکتبر ۱۸۴۴ و هنگامی که ۱۶ سال داشت، تحصیل در رشتۀ ادبیات شرقی (عربی - ترکی) را در دانشگاه سلطنتی کازان آغاز کرد، اما در آزمون انتقالی پایان سال مردود و مجبور شد دوباره در برنامۀ سال اول شرکت کند. پس از این به دانشکدۀ حقوق رفت و آنجا نیز با نمرات برخی از دروس، مشکلات ادامه داشت، اما بالاخره توانست آزمون انتقالی پایان سال را قبول شود و سال دوم از درس خود را آغاز کند. لئو تولستوی پس از چند رفت‌وآمد، به مسکو بازگشت و در آنجا اغلب اوقاتش را به قمار گذراند. این روند بر وضعیت مالی او تأثیر منفی گذاشت. او در این دوره از زندگی، علاقۀ خاصی به موسیقی پیدا کرد؛ پیانو را به‌خوبی می‌نواخت. اشتیاق به موسیقی بعدها او را بر آن داشت تا سونات «کریتسرووی» را بنویسد. آهنگسازان موردعلاقۀ تولستوی، باخ، هندل و شوپن بودند. او در زمستان ۱۸۵۰ - ۱۸۵۱ شروع به نوشتن کتاب «دوران کودکی» کرد؛ سپس به‌دعوت برادرش به ارتش ملحق شد و نوشتن داستان «قزاق‌ها» را در آن دوران آغاز کرد. بعد از چاپ چند اثر، لئو تولستوی در زمرۀ نویسندگان بزرگ جوان آن دوران جای گرفت و شهرت ادبی یافت.

نگارش کتاب‌ها و داستان‌هایی مانند «بریدن جنگل»، مجموعه داستان‌های «سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه حاصل سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدم‌ها و زندگی‌های گوناگون بود. تولستوی در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام «سوفیا» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود. او در سال ۱۸۶۹ «جنگ‌وصلح» را به چاپ رساند. در طول ۱۲ سال، «جنگ‌وصلح» و «آنا کارنینا» را نوشت. در سال ۱۹۰۱ با انتشار کتاب «رستاخیز» که انتقاد شدید از آیین‌های کلیسا در آن جای داشت، به‌وسیلۀ شورای مقدس از کلیسای ارتودکس تکفیر شد. کم‌کم تولستوی، به‌گفتۀ خودش دچار بحران معنوی شد و برای یافتن پاسخی به پرسش‌ها و شبهاتش که دائماً او را نگران می‌کرد، به مطالعۀ الهیات روی آورد؛ از هوس‌ها و راحتی‌های یک زندگی غنی چشم‌پوشی کرد و کارهای بدنی بسیاری انجام داد، ساده‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید، گیاه‌خوار شد، تمام ثروت بزرگ خود را به خانواده‌اش بخشید و حقوق مالکیت ادبی را نیز کنار گذاشت. او سه سال پس از مرگ دوست قدیمی‌اش، «ایوان تورگِنیِو»، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا غدغن شد؛ اما پس از ملاقات او با تزار و با دستور مستقیم آلکساندر سوم، تزار روسیه به چاپ رسید. لئو تولستوی معتقد بود ادبیات و داستان و رمان، وسیله‌ای برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است. او فکر می‌کرد که قصه‌ها تنها برای سرگرمی نیست که نوشته می‌شود؛ بلکه او می‌خواهد از قضاوت‌های بی‌رحم انسان‌ها کم کرده و به گسترش مهربانی و خوش‌اخلاقی کمک کند. لئو تولستوی در ۷ نوامبر ۱۹۱۰ و پس از یک بیماری سخت و دردناک، در ۸۳سالگی درگذشت. در ۹ نوامبر ۱۹۱۰، چندین هزار نفر در یاسنایا پولیانا برای تشییع جنازۀ این نویسندۀ بزرگ گرد هم آمدند.

بخشی از کتاب اسیر قفقازی

«ژیلین سوراخ را برای رد شدن کاستیلین بزرگتر کرد. هر دو منتظر شدند تا سر و صداها کاملاً خاموش شود. پس از آنکه تمام صداها خوابید، ژیلین از سوراخ گذشت و به کاستیلین گفت: تو هم بیا بیرون. بیا بیرون.

کاستیلین با شنیدن حرف ژیلین از سوراخ گذشت. به دلیل اینکه جثۀ بزرگ و عظیم داشت موقع گذشتن از سوراخ پایش به سنگی برخورد کرد و صدای وحشتناکی ایجاد نمود و سکوت شب را در هم شکست.

ارباب سگی به نام «اولیاشین» داشت که خیلی زیرک و چابک بود. سگ با حس قوی و شنوایی خود شروع به واق کردن کرد و سگ‌های دیگر نیز عوعو کنان در تعاقب اولیاشین به آنها حمله کردند.

سگ‌ها مدتی همچنان به عوعو ادامه دادند ولی ژیلین با انداختن مقداری نان صدای آنها را قطع کرد. ژیلین دفعتاً متوجه شد که سگ‌ها آنها را محاصره کرده‌اند.

اولیاشین یک دفعه ژیلین را شناخت و با تکان دادن دم خود محبت خویش را به ژیلین ابراز داشت. ارباب صدای اولیاشین را شنید، از خانه بیرون آمد و فریاد زد: اولیاشین برگرد، برگرد.

ژیلین از گردن سگ گرفته بود و گوش‌ها و گردن او را نوازش می‌داد و اولیاشین نیز خود را به پاهای ژیلین می‌مالید. ژیلین و کاستیلین پای دیوار نشستند. تمام صداها خوابید.

باز هم دهکده در سکوت فرو رفت. فقط صدای آبی که در رودخانه به سنگ‌ها برخورد می‌کرد، به گوش می‌رسید. هوا کاملاً تاریک بود. ستارگان در آسمان تیره سوسو می‌زدند. ماه در قلۀ کوه انوار نقره فام خود را به زمین می‌ریخت. قله کوه‌ها مانند برف سفید بود.

ژیلین پس از اینکه دور و بر خود را نگریست بلند شد و به رفیقش گفت: برادر پاشو برویم.

کمی نرفته بودند که صدای ملایی آنها را متوجه خود کرد. او در پشت بام ایستاده بود و اذان می‌گفت: الله اکبر ـ لااله الاالله.

با این عبارات مردم را برای عبادت به مسجد می‌خواند.

آنها چون موضوع را چنین دیدند دوباره پای دیوار پناه گرفتند تا مردم بیایند و بگذرند. پس از مدتی دوباره آنها از مخفی گاه خود درآمده و به راه خود ادامه دادند. پس از چندی که مردم از آن حدود گذشتند هر دو به سینه خود صلیب کشیدند و خدا خدا گویان به راه افتادند. پس از اندکی که دور شدند به رودخانه‌ای رسیدند. پس از عبور از رودخانه به جلگه مسطحی رسیدند که پر از مه غلیظی بود و آنها به کمک ستارگان به راه خود ادامه می‌دادند. جاده خوبی بود می‌توانستند به راحتی گام بردارند. ولی چکمه‌هایی که در پا داشتند آنها را اذیت می‌کرد.

از این رو ژیلین چکمه‌ها را بیرون آورد و به کنار انداخت و چون پا برهنه بود موقع گذشتن از روی سنگ‌ها پاهایش سخت درد می‌گرفت.»

معرفی نویسنده
عکس لئو تولستوی
لئو تولستوی
روس | تولد ۱۸۲۸ - درگذشت ۱۹۱۰

لئو تولستوی نویسنده و فعال اجتماعی-سیاسی روسی است که از طلایه‌داران ادبیات جهان نیز به شمار می‌رود. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند تولستوی را می‌توان در کنار «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته»، ستون‌های ادبیات غرب دانست و به جرأت می‌توان گفت که آثار هیچ نویسنده‌ای در جهان به اندازه‌ی او، در فهرست «کتاب‌هایی که باید پیش از مرگ خواند» قرار نگرفته است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان