دانلود و خرید کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش انریکه بیا ماتاس ترجمه صابر مقدمی
تصویر جلد کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش

کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش

کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش نوشتهٔ انریکه بیا ماتاس و ترجمهٔ صابر مقدمی است. انتشارات ناهید این رمان معاصر اسپانیایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش

کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش حاوی یک رمان معاصر و اسپانیایی است که سه بخش اصلی دارد؛ «سفر ریتا مالو» و «سر به سرم نگذار» و «مرکز گره‌خورده». این رمان با جملهٔ «تقلید هیچ کس از سوفی کالِی به پای ریتا مالو نمی‌رسید»، آغاز شده است. راوی از «ریتا» می‌گوید؛ فردی که دلش می‌خواست اهل هنر به حسابش آورند و کسی که به «سوفی کالی» توجه بسیار می‌کرد؛ حتی به تغییرات ظاهری او. سوفی یک هنرمند فرانسوی است که برای دیدن آثار هنرمندان محبوبش سفر می‌کند. سوفی و ریتا واقعاً این دو کیستند و داستان چیست؟ این رمان به قلم انریکه بیا ماتاس را بخوانید تا بدانید؛ رمانی که عنوان انگلیسی آن «Because she never asked» است.

خواندن کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اسپانیا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بنا به خواست هرگز نخواسته اش

«اوایل ماه می به بوئنوس آیرس رفتم، در ظاهر برای معرفی رمانم، اما در باطن فقط قصد داشتم که چند روزی را از انظار ناپدید شوم. همین که برگشتم کارم کشید به بستری شدن در بیمارستان وال دِ هبرون بارسلونا. دیگر هیچ انگیزه‌ای برای ناپدید شدن در اتاق هتل آرژانتینی حس نمی‌کردم. طُرفه اینکه در بوئنوس آیرس، در اتاق هتلم در ریکوله‌تا، به خود می‌بالیدم از اینکه رفته رفته قدرت و توان خود را بازمی‌یابم و به استثنای دو ساعتی که در نمایشگاه کتاب در بین مردم آفتابی شدم پایم را ابداً به خیابان‌های شهر نگذاشته‌ام. وقتی به حضار گفتم که به سایه‌ای تبدیل شده‌ام و مانند شخصیت یکی از کتاب‌هایم از لحظهٔ ورودم به شهر پایم را از اتاق هتلم بیرون نگذاشته‌ام خندیدند. اما سخن گفتن به سبک کتاب سفر به دور اتاقم واقعاً چیزی نبود غیر از تمایل به لاپوشانی یک راز خصوصی: عبور از راهرو کافی بود که از خستگی جانم بالا بیاید. این تنها دلیلی بود که باعث شد من، مثلاً، به دیدن میدان ریکوله‌تا نروم، میدانی که از سفر قبلی فرصت دیدنش را پیدا نکرده بودم. این میدان فقط دویست متر از هتل محل اقامت من فاصله داشت.

من از قوز بالای قوز همچنان بی‌خبر بودم: دچار نارسایی شدید کلیه شده بودم و با سرعتی باورنکردنی به سوی کُمایی برگشت‌ناپذیر پیش می‌رفتم. اما چگونه می‌توانستم چنین چیزی را تصور کنم؟ از کجا می‌دانستم که دم مرگ بودم؟ قبل از اینکه کاملاً پی ببرم که چه بلایی سرم می‌آید روزهای زیادی گذشته بود. به بارسلونا برگشتم و مانند خوابگردان‌ها در فرودگاه ال پرات حرکت می‌کردم (سطح اسید اورهٔ سمی داشت به مغزم می‌رسید و من هنوز متوجهش نبودم). وقتی از من سؤال کردند که چرا چمدانی همراهم ندارم پاسخ عجیب غریبی دادم، و چشمانم به رنگ سفید درآمدند:

«زندگی درباب اینکه چه نوع زندگی را زیست می‌کند، نظری ندارد.»

چهار روز تمام در آن اتاق هتل آرژانتینی به سر بردم و (کاری غیر از تماشای منظرهٔ بق کرده در آن سوی پنجره نداشتم): به تماشای مقبره‌های قبرستان مجاور ریکوله‌تا که پر بود از مقبره‌های قهرمانان ملی سرزمین آرژانتین نشستم. گل‌های زیادی روی مقبرهٔ اویتا پرون گذاشته بودند. منظره‌ای وسواس‌برانگیز، بیمارگونه و کُشنده. چه بهانه‌ای از این بهتر برای آغاز یک مسافرت؟!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان