کتاب اسکارلت (جلد اول)
معرفی کتاب اسکارلت (جلد اول)
کتاب «اسکارلت (جلد اول)» نوشتۀ الکساندرا ریپلی و ترجمۀ پرتو اشراق است و انتشارات ناهید آن را منتشر کرده است. این اثر جلد اول رمان عاشقانه و کلاسیک اسکارلت است.
درباره کتاب اسکارلت (جلد اول)
کتاب اسکارلت با حضور شخصیتِ محوری کتاب یعنی اسکارلت اوهارا در مراسم تدفین ملانی ویلکز آغاز میشود. او ظاهراً آرام است و طوری نشان میدهد که انگار مصیبتهای زندگی او را بیحس کرده است، اسکارلت دور از جمعیت میایستد و منتظر پایان مراسم است تا به خانهاش، به تارا برگردد. اما او فقط تلاش میکند که خود را آرام نشان بدهد درحالیکه مرگ عزیزترین دوستش بدترین اتفاقی است که تجربه میکند. اسکارلت درواقع میخواهد هرچه زودتر به خانه برگردد تا تواند گریه کند.
شخصیت اصلی رمان، اسکارلت، همان قهرمان رمان مشهور بربادرفته است که در این رمان به تارا باز میگردد و اتفاقات بسیاری را از سر میگذراند. رت، اشلی، مامی، سولن، خاله پیتی پات در رمان حضور دارند و درواقع رمان اسکارلت، ادامۀ رمان بربادرفته بهحساب میآید. کسانی که رمان عاشقانۀ بربادرفته را خوانده باشند،اتفاقات این رمان را بهتر درک میکنند. در رمان اسکارلت داستان عاشقانه میان اسکارلت و رت به اوج خود میرسد. الکساندرا ریپلی ماهرانه شکلگیری جریانها را توضیح میدهد و توانسته است با قلم پرکشش و جذابش خوانندگان و طرفداران رمان بربادرفته را راضی کند.
شخصیت اسکارلت در این رمان دستخوش تغییر میشود. او زنی محکم و قوی است که در برابر سختیها مقاومت میکند و در هر شرایطی هدفی را انتخاب کرده و با تمام قدرت به دنبال آن میرود. رمان اسکارلت بسیار بیشتر از رمان بربادرفته به ویژگیهای این شخصیت و اندیشههایش میپردازد. جلد اول رمان اسکارلت ۳ بخش با عنوانهای؛ گمشده در تاریکی، کشمکشهای تند و زندگی نو دارد.
خواندن کتاب اسکارلت (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی و علاقهمندان به آثار کلاسیک و عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
درباره الکساندرا ریپلی
الکساندرا ریپلی ۸ ژانویه ۱۹۳۴ در کارولینای جنوبی متولد شد. او با نوشتن کتاب اسکارلت که ادامه رمان بربادرفته بود، به شهرت رسید. الکساندرا ریپلی ۱۰ ژانویه ۲۰۰۴ در ویرجینیا چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب اسکارلت (جلد اول)
«این مراسم بهزودی تمام میشود و من میتوانم دوباره به خانهام بازگردم، به تارا. اسکارلت اوهارا هاميلتون کندی باتلر تنها ایستاد، چند قدم دورتر از عزادارانی که در مراسم تدفین میلانی ویلکز حضور داشتند، باران میبارید. زنها و مردهای سیاهپوش چترهای سیاهروی سر گرفته بودند. زنها میگریستند و به هم تکیه داده و در چتر و غم شریک بودند. اسکارلت در چتر و غم با کسی شریک نبود. هجوم ناگهانی باد سرد، قطرههای باران را زیر چتر میبرد و بر گردن او میریخت؛ ولی اسکارلت توجهی نداشت. چیزی احساس نمیکرد، مصائب زندگی او را بی حس و کرخت کرده بود. در مقابل درد میتوانست پایداری کند، گریه را برای بعد گذاشته بود. همه چیز را از خود رانده بود، درد را، احساس و فکر و خیال را. کلمات بارها در ذهنش تکرار شده بود، کلماتی که به او قول میدادند از درد رهایش کنند و قدرت ادامه زندگی به او ببخشند.»
حجم
۶۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه
حجم
۶۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه