دانلود و خرید کتاب ماهی زنده در تابه ناصر ایرانی
تصویر جلد کتاب ماهی زنده در تابه

کتاب ماهی زنده در تابه

نویسنده:ناصر ایرانی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماهی زنده در تابه

کتاب ماهی زنده در تابه نوشتهٔ ناصر ایرانی است. نشر چشمه این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب ماهی زنده در تابه

کتاب ماهی زنده در تابه حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان این داستان‌ها عبارت است از «آتش که بگیرد»، «بهار می‌آید»، «او مرد خطرناکی است»، «یک داستان واقعی» و «ماهی زنده در تابه». این کتاب، منتخبی است از داستان‌های کوتاه ناصر ایرانی که از میانهٔ دههٔ ۱۳۴۰ تا میانهٔ دههٔ ۱۳۵۰ نوشته شده است. دو داستان «ماهی زنده در تابه» و «بهار می‌آید» در سال ۱۳۵۱ در مجموعه داستانی به نام «ماهی زنده در تابه» به چاپ رسیده بود و دو داستان «آتش که بگیرد» و «او مرد خطرناکی است» در سال ۱۳۵۸ در مجموعه داستان «داستانی که نوشته نشد». از این میان، «یک داستان واقعی» تاکنون چاپ و منتشر نشده بود. ناصر ایرانی هر پنج داستان را کاملاً بازنویسی کرده بوده است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب ماهی زنده در تابه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماهی زنده در تابه

«هنرمندانی که در آتلیه کار می‌کردند، یعنی تمام کارمندهای آتلیه از دم، صبح‌ها دیر سرِ کار می‌آمدند. نه خیال کنید یک ربع دیر می‌کردند یا نیم‌ساعت، نه، کارِ دیر کردن‌شان معمولاً به یک ساعت و دو ساعت و سه ساعت می‌کشید. روزهایی هم بود که سروکلهٔ هنرمندی نزدیکی‌های ظهر پیدا می‌شد یا اصلاً تا آخرِ وقت پیدا نمی‌شد. همین هنرمندی که سروکله‌اش تا آخرِ وقت پیدا نشده بود روز بعد که به سازمان می‌آمد نه معذرتی می‌خواست، نه توضیحی می‌داد، نه هیچی. اگر از او نمی‌پرسیدی چرا دیروز سرِ کار نیامدی هیچی نمی‌گفت، ولی اگر می‌پرسیدی توی لب می‌رفت و رنجیده از فضولیِ بی‌جایت جواب می‌داد «کار داشتم.» یا «نتوانستم بیایم.» یا «حوصله نداشتم.» یا جمله‌های دوکلمه‌ایِ دیگری نظیر این‌ها.

رئیس سازمان با آن‌که خاطر هنرمندان را خیلی می‌خواست و معتقد بود که آن‌ها حق دارند هر طور که دل‌شان می‌خواهد زندگی کنند و رفتار کنند و خلق هنری کنند دلخور بود از این‌که معمولاً دیر سرِ کار می‌آمدند و گاهی اصلاً نمی‌آمدند. هر روز از طبقهٔ پنجم سازمان یعنی طبقهٔ ریاست به طبقهٔ اول می‌آمد، سری به آتلیه می‌زد و چون بیش‌تر میزها را خالی می‌دید سگرمه‌اش را توی هم می‌کشید، پیش من می‌آمد، به دیوار تکیه می‌داد و با حرص تهِ سیگارش را می‌جوید.

روزی گفت «الآن همهٔ کارمندهای بخش‌های دیگر پشت میزشان مشغول کارند، اما…» پوزخندی زد و با چانه‌اش آتلیه را نشان داد. سیگارش را از میان دو لبش درآورد و نگاهی به تهِ جویده‌شدهٔ آن انداخت. پرسیدم «همهٔ کارمندهای بخش‌های دیگر؟»

«تو بخش‌های دیگر شاید تک‌وتوکی از کارمندها گاهی دیر کنند ولی تو بخش شما فقط یک نفر سرِ وقت می‌آید اداره.»

آن یک نفری که در بخش ما هر روز سرِ وقت به اداره می‌آمد او بود. او هر روز سرِ وقت که به اداره می‌آمد هیچ، یک‌راست هم می‌رفت پشت میزش می‌نشست، قلم برمی‌داشت و به کارش مشغول می‌شد که خوش‌نویسیِ صفحهٔ عنوان کتاب‌ها و هر متن کوتاهی بود که باید خوش‌نویسی می‌شد. هرگز از میزش دور نمی‌شد مگر وقتی که نیاز داشت دست به آب برساند و هرگز قلمش را زمین نمی‌گذاشت، حتی هنگامی که کسی چیزی به او می‌گفت یا او چیزی به کسی می‌گفت. وقتی متنی در کار نبود که خوش‌نویسی‌اش کند برای آن‌که وقتش را بیهوده هدر ندهد شعرهای حکمت‌آموز خوش‌نویسی می‌کرد و به دیگران هدیه می‌داد. برخی از آن شعرهای حکمت‌آموز سرودهٔ خودش بود. با آن‌که کُرد بود به سبک خراسانی شعر می‌گفت ــ شعرهای نغزِ پُرمغز.»

کاربر 7830066
۱۴۰۲/۱۰/۱۵

نمیدونم چون نخریدم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

حجم

۱۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰
۵۰%
تومان